بچه ها من هیچ امیدی به پیشرفت خودم ندارم، چون اصلا نا امیدی انگاری به وجودم گره خورده.
یاسهاسبزخواهندشد ؛
بچه ها من هیچ امیدی به پیشرفت خودم ندارم، چون اصلا نا امیدی انگاری به وجودم گره خورده.
چرا باید تو این سن دیگه فکر کنم همه چیز تموم شده؟ اگر واقعا تموم بشه چی؟
با این حجم از نا امیدی و اعتماد به نفس پایین من اون چیزی که میخوام نمیشم، میدونم
یاسهاسبزخواهندشد ؛
من چیکار کنم که عاشقتم ولی عرضه ندارم؟
[مخاطب این پیام الان صرفا، انیمیشنِ عزیز تر از جانمه]