تولدِ من؟ پارکِ جلویِ مدرسه. پیتزا، کادو، پاندا، سیگارِ شمعی، گلِ نرگس، میدون خراسون. روز قشنگِ ولادت.
#ولاکس
یاسهاسبزخواهندشد ؛
این کادویِ زهراست به من.
یه پاندایی که منو بغل کرده، خودشه.
بعد کُلی کِشمَکِش، بلاخره تولد! خداروشکر بابتِ امروز. بابتِ هر ثانیه اش. بابت اینکه من فکر نمیکردم اینقدر خوب پیش بره ولی رفت و دمِ شما گرم.
خیلی از امروز خوشحالم، قبلنا بلد بودن با ریز جزئیات اتفاقات رو شرح بدم ولی جدیدا نه. در این حد بگم که رفتیم پارک و من به حسابِ خودم، با پولِ شخصی و با توحه به صفت بخشنده بودن و ریچ گرل بودنم برای بچه ها ناهار تهیه کردم، اینقدر خوردیم از چشامون زد بیرون.
بجای کیک با پیتزا تولد گرفتیم و من کلی کادویِ خوشگلِ با ارزش گرفتم. ذوق و لبخندِ کش دار.
وقتی برمیگشتم تویِ مسیر، میدون خراسون واقعا خیلی قشنگ شده بود. پر از آدمایِ خوشگل خندونی که گل میخریدن، یا حتی کادوهای دیگه، ولی اکثرا گل و گلدون. لیستگاهای صلواتی میدون نداحی پخش میکردن، میدون شلوغ بود ولی شلوغیش قشنگ بود. یه غرفه ام اونجا بود که برای مردم گل و گلدوناشونو رایگان کادو میگرد، بهشون یه دفترچه میداد و من یه دسته گلِ نرگس خریدم و رُبان زدن برام.
الانم اصلا انگار کتکم زدن از بیحالی، درحالی که شنبه و یکشنبه به ترتیب دوتا تحویل پروژه دارم. ولی ببین میارزید واقعا.