فکر میکردم قبلا براتون یکی از همخوانی های هنرستانمونو گذاشتم، ولی فکر کنم نذاشتم.
این هفته، جشنواره دوسالانه انیمیشن بود. شاید بزرگ ترین و مهم ترین رویدادِ انیمیشنِ ایران. ولی من حتی یک روز هم در این رویداد شرکت نکردم. اوهوم، برای چی؟ خب معلومه، دیونه ای؟ من کنکور دارما، نمیتونم برم که، عه، وقتم گرفته میشه.
یک لایکِ بزرگِ پر فشار*
یاسهاسبزخواهندشد ؛
این هفته، جشنواره دوسالانه انیمیشن بود. شاید بزرگ ترین و مهم ترین رویدادِ انیمیشنِ ایران. ولی من حتی
هر دو سال یه باره، یعنی دفعه بعدی که برگذار بشه ۲۰ سالمه. نمیخوام واقعا. من قضای حاجت کردم تویِ کنکور. از این کلمهیِ پنج حرفی متنفرم.
هیچی نیست دختر، هیچی نیست. دوسال دیگه تو با دستاورد های بهتری میری جشنواره، حتی شاید کار داده باشی نه؟ اره اره. آروم باش، نفس عمیق، دم، بازدم.
زجه زدن*
یاسهاسبزخواهندشد ؛
این هفته، جشنواره دوسالانه انیمیشن بود. شاید بزرگ ترین و مهم ترین رویدادِ انیمیشنِ ایران. ولی من حتی
فردا بچه هایِ کلاسمون میرن اکثرا. خانم موسویم باهاشونه. و ببین این لحظه غمگین تر و افسرده تر و بیچاره تر از این نمیتونستم باشم.
هدایت شده از منِ عَجیبُ غَریب.
اگه وقت تلف کردن یه مسابقه بود من هر سال یه مدال طلا میگرفتم