eitaa logo
یاس‌ها‌سبز‌خواهند‌شد ؛
2.5هزار دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
617 ویدیو
1 فایل
هوالمعشوق؛ • و ما به زودی سبز خواهیم شد عزیزم، زیر سایه یک چنار. آن زمان که گنجشک‌ها رسیده باشند به مقصد و نامه‌هایِ من به دست‌ِ تو. وقتی بخوانیشان، آنگاه سبزخواهیم شد. • ده روز مانده به پایانِ تابستانِ چهارصد
مشاهده در ایتا
دانلود
بچه ها حامد و حسنین شبیه من و زهران. واقعا هستن. حامد زهراست، حسنین منم.
پسرایِ مذهبی و انقلابی دارن یاد میگیرن تیپ بزنن و این اصلا پدیده‌یِ جالبی نیست.
برای طراحی این لباسای نظامی باید به کجا شکایت برد؟ اینا واقعا مارو یه فسق و فجور میکشه. این لباس‌ها، این ماشین‌ها، این موتورها، این پسرایِ توی لباس و ماشین و موتورها. ای بابا.
این کابوس چیه؟ مدرسه چیه؟ بسه جمع کنید این مسخره بازیارو.
جمعه میان جمعیت خیلی گشتم. آدم هایِ تازه‌یِ متفاوت، امید به آینده را در انسان مضاعف میکنند. اما باز هم اغلب این جمعیت ما بودیم. همین ما که بهمان میگویند اقلیت نمیدانم چه. ما ِ اقلیت حالت طبیعی شهر را به هم زده بودیم، مسیر های تردد و غیره و ذلک را. همین مایی که نمیخواهند حتی بشِناسَنِمان. جمعه ما که اقلیت بودیم، عرض خیابان هارا پر کرده بودیم. گوشه و کنار پیاده رو ها سر و شکل های عجیبی میگذشتند که به ظاهر شبیه ما نبودند و راهشان معکوس ما بود. به تعجب و البته بدون ترس به ما نگاه میکردند. آخر ما با اینکه عرض خیابان را گرفته بودیم اما به هیچکدام از همین هایی که لباس هاشان تا بالای نافشان آب رفته بود و وسط ماه خدا موز به دست از جلویمان میگذشتند، چیزی نگفتیم. شاید درستش این بود که می‌گفتیم اما گفتیم ولش کن بابا، راه کشیدیم و گذشتیم. همین موقع ها، همان موقعی که ما همچنان به عرض خیابان آدم داشتیم، کسی عکس مولایمان را بر دوش ما مسخره کرد و رد شد. از ما نترسید و خندید و رفت چون ما اساسا ترسناک نبودیم هیچوقت. در ذهن‌هایشان همیشه ما یک غول بی شاخ و دمیم اما خودشان هم میدانند که واقعیت چنین نیست، زیاد هم شجاع نیستند فقط مطمئن اند به ما. ما اینچونینیم.
شما عید رفتید شمال و کیش و قشم، صورتاتون گُل انداخت و شبیه هلو شدید. ما رفتیم دو ساعت و نیم زیر آفتاب مستقیم تهران نشستیم تا برای قدس نماز بخونیم و برگردیم و شدیم شبیه لبو. ما مثل هم نیستیم..
این طرفِ سال که میشه، بعد از سیزده روز عید، دیگه زندگی رو دوستش ندارم. یادآور خاطرات خوبی نیست، با اینکه بویِ خوبی میده. تنها خوبی این روزا، بیرون رفتن از خونه و مدرسه رفتن اینه که میتونم تهرانو ببینم. تهرانی که سبز شده.
فکر نمیکنم تا آخر امسال، کاشی کاری گنبدِ مسجد قائم آل محمد تموم بشه. ولی‌ من هر روز نگاهش میکنم. نگاهش میکنم شاید یه روزی بعدا، یعنی یکم دور تر از آخر سال، مثلا اول پاییز رفتم و دیدمش و بهش گنبدِ جدیدشو تبریک گفتم.
بچه ها این روزا پارسال داشتیم از پوپک و خوزه میگفتیم :)).