اینجا با صفاست، اینجا موکب دار با کلی مشقت هر سال باید بارش رو با ماشین یا موتور توی این جاده دور از شهر و دور از طریق اصلی بیاره و ببره تا زائر امام حسین بی آب نمونه. اینجا به اندازه مسیر های دیگه سهل الوصول نیست، اینجا دوربین نیست، اینجا بیست و چهار ساعته مداحیهای بیس دار ایرانی و عراقی پخش نمیشه، اینجا برخلاق طریق اصلی حتی موکب های ایرانی هم عراقین، و به دور از ادا، ادا، ادا. اینجا ایرانی ها خونه های کنار جاده عراقیا رو ازشون قرض گرفتن تا بتونن باهم زائرارو کفایت کنن. اینجا موکب های ایرانی فقط برای ایرانی ها نیست. اینجا میتونی تا حد زیادی مطمئن باشی این آدما واقعا از ته دلشون برای سختی کشیدن اومدن.
#روزمن
معرفت چیزیه که توی این مسیر بیش از همه دنبالشم ولی گنجایش وجودم براش زیاد نیست.
یه موقع هایی تو مسیر دلم میخواست احساسات اون لحظه رو عمیق توصیف کنم. تو ذهنم چیدمشون ولی وقتی اومدم بنویسم دیدم انگار که لال شدم برای گفتنش. این مسیر پر از حرف هاییه که انگار کلمات برای گفتنشون حقیره.
یاسهاسبزخواهندشد ؛
آدم همیشه میدونه بچه ها شیرینن. خنده هاشون قشنگه، اولین حرف زدنشون، اولین غلت زدنشون، بازی کردنشون، خیره شدنشون، خوش اخلاقیشون. ولی لامصب چیه این نوزاد انسان که هر دفعه که یکی جدیدش به دنیا میاد یه جور جدید قندو تو دلت آب میکنه.
حیدر در مخفف عراقی میشه حدوری، ولی باسم به ما گفت، نگید حدوری؛ بلند بگید حَیدر.