یه موقع هایی تو مسیر دلم میخواست احساسات اون لحظه رو عمیق توصیف کنم. تو ذهنم چیدمشون ولی وقتی اومدم بنویسم دیدم انگار که لال شدم برای گفتنش. این مسیر پر از حرف هاییه که انگار کلمات برای گفتنشون حقیره.
یاسهاسبزخواهندشد ؛
آدم همیشه میدونه بچه ها شیرینن. خنده هاشون قشنگه، اولین حرف زدنشون، اولین غلت زدنشون، بازی کردنشون، خیره شدنشون، خوش اخلاقیشون. ولی لامصب چیه این نوزاد انسان که هر دفعه که یکی جدیدش به دنیا میاد یه جور جدید قندو تو دلت آب میکنه.
حیدر در مخفف عراقی میشه حدوری، ولی باسم به ما گفت، نگید حدوری؛ بلند بگید حَیدر.
طریق العلما مسیریه که اکثرا از کنار دِه ها و خونههاشون میگذره. و بخشی از مسیر که توی نخلستانه شرایطی نیست که بشه قدم به قدم موکب داشته باشه و خدمات بده. خیلی از موکب های این مسیر همینقدر ساده و جمع و جور و گوگول مگولیه.
این حاجی با دوتا میز و دو تا فلاسک، شیر چایی میداد دست مردم با کاک [نون بیسکوییتی]. این چیزا با اینکه خیلی ساده تر از موکب های پر زرق و برقه ولی به همون نسبت خیلی خوشمزه تره، میچسبه به آدم. وقتی داشتم شیر چایی میگرفتم از حاجی، پیکسلشو دیدم، شیرینی کاک زیر زبونم خیلی بیشتر شد.