یاسهاسبزخواهندشد ؛
هیجده شهریورماهِ چهارصد سه، با مبینای صورتی.
#ولاکس
یاسهاسبزخواهندشد ؛
یه خانمی و خانوادش از شیراز اومده بودن برای زیارتِ ابراهیم. زیارت مزاری که به نظر کسی توش نیست ولی انگار که حقیقت فرق میکنه. ازش معجزه دیده بود. یه پسری از راه رسید و شروع کرد خاطره های همیشه شنیده شده از ابراهیم و جنگ و دفاع مقدس و کانال کمیل رو تعریف کردن. اگر نیومده بود شاید از خانمه میپرسیدم که چه معجزه ای دیده و به نظرم این داستان خیلی جالب تر بود.
وقتی آدمای شبیه به خودمون رو میبینم [با هرکسی که میرم بیرون] انگار دودرجه میاد رویِ اعتماد به نفسم.
مترویِ تاتر شهر یه کاری باهام میکنه که میخوام بشینم واقعا از بیپولی زار بزنم.