eitaa logo
یاس‌ها‌سبز‌خواهند‌شد ؛
2.5هزار دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
617 ویدیو
1 فایل
هوالمعشوق؛ • و ما به زودی سبز خواهیم شد عزیزم، زیر سایه یک چنار. آن زمان که گنجشک‌ها رسیده باشند به مقصد و نامه‌هایِ من به دست‌ِ تو. وقتی بخوانیشان، آنگاه سبزخواهیم شد. • ده روز مانده به پایانِ تابستانِ چهارصد
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از سبز جاندار"
یاس‌ها‌سبز‌خواهند‌شد ؛
بیستمین روز از آذر ماهِ چهارصد و سه. سومین روز هفته انیمیشن که تبدیل به اختتامیه شد متاسفانه، و پارک ملت و ماجراهاش.
امروز در لیست روزهای خیلی خیلی خوب زندگیم ثبت شد. چندتا کشف و نتیجه گیری خوب داشتیم امروز. اولیش اینکه متوجه شدم پسرها همیشه توی عکس یا فیلم یا یه محتوایی که ازشون ثبت میکنی دوست دارن گنگ و خفن به نظر برسن ولی در عالم واقع یه مشت گوگولیِ مغز فندوقیِ بامزه ان. و نکته بعدی اینکه فهمیدم در اسرع وقت باید برای خودم یه یار پیدا کنم، دیگه نمیشه این وضعیت.
سر اولین ورکشاپِ امروز یه چالش تعریف کردیم و شروع کردیم اتود زدن برای یه کاراکتر سنگی. نتیجه های جالبی حاصل شد و قرار شد از این به بعد بازم از اینکارا بکنیم. امروز مبینا اومد دانشگاه و من دیدمش و واقعا بعد از مدت هایی که ندیده بودمش و دلم براش یک ذره شده بود، خوشحال شدم.
ورکشاپِ دوم هم جدی مفید بود (مخصوصا برای من) و من واقعا لذت بردم، اما بعدش دیگه نموندیم دانشگاه و عزم خانه کردیم اما قبلش؟ پاشدیم رفتیم پارک ملت بچه ها😭 چقدر خوشگله، و چقدر خلوته! یه کوچه داره توش که من از وجودش خبر نداشتم ولی ریحانه میدونست و منو برد توی اون کوچه. کل این کوچه یا خیابون یا گذرگاه (نمیدونم واقعا اسمش چیه) رو برگ‌های پاییزی پر کرده بود و وای😭💘🎀✨
وقتی واردش شدیم، یه سری دختر وایساده بودن عکس میگرفتن من متوجه نشدم ولی ریحانه گفت یه خانومی داره با دوربین ازشون عکس میگیره و ما گفتیم هعی، کاش ماهم داشتیم یکی رو عکس بگیره.. همین وسط مسطا یه آقایی اوند جلو با دوربین. در برخورد اول توقع داشتم بگه سلام من عکاس خیابونیم و اومدن یه عالمه عکس میخره و دلقکی ازتون بگیرم(از آثار اینستا) ولی خب گفت میتونه ازمون عکس بگیره و به انتخاب خودمون یه سریاشو بخریم و بازم😭💘🎀✨
من کلِ امروز رو 😭✨🎀💘☁️ بودم واقعا و خیلی هم عکسایی خوشگلی شدن مخصوصا اونایی که از ریحانه گرفت، اشک و آه😭.
خلاصه ماهم یه عالمه خر ذوق شدیم و برگشتیم به خانه. حالا بماند که قبل و بعد این قضیه یه عالمه کلاغ بازی کردیم، دو تا گریه خشمگین‌رو از هم جدا کردیم، دعوت یه آقایی به بازی بدمینتون‌و رد کردیم، تاب و الاکلنگ سوار شدیم، ادای شیر و خرگوش در آوردیم، کف زمینِ پر از برگ خوابیدیم و.. آره امروز روز خوشحالی بود، از اول تا آخرش خوب گذشت و قشنگ گذشت و ثبت شد در خاطراتِ طلایی. خداروشکر واقعا.
اها راستی یه چیزی بگم، با همه احترام بسیار زیادی که برای دانشگاه های کهنه کار هنر و تهران قائلم و واقعا هم قابل قیاس نیستن ولی دوست دارم مقایسه کنم. بله نشست های دانشگاه صدا و سیما میتونست خیلی بهتر باشه. پر محتوا تر، با آدم های بهتر و اساتیدی که خود دانشگاه ازشون بهره میبره و اون آدماهم کم آدمایی نیستن در صنعت انیمیشن ایران. میخوام بگم همه این باگ هارو میپذیرم وووو یه عالمه انتقاد دیگه. اما واقعیتا حس هنری و آزادی (با همه محدودیت ها) و نشاطِ هفته انیمیشن دانشگاه ما کاملا متفاوت از بقیه دانشگاه ها بود، حالا من جز تهران و هنر جایی نرفتم اما توی دانشکده سینما و تاتر دانشگاه هنر آدم واقعا احساس خفگی میکنه. یا دانشگاه تهران بی روح و بی حس و حاله. اما دقیقا من برعکسش رو دیدم این هفته توی دانشگاه خودمون. شما میتونید بگید که آره خب چون دانشگاه خودتونه اینطوری میگی... ولی هم اره هم نه. واقعا شاید اگر خیلی دیدگاه های منفی وجود نداشت، دانشگاه ما میتونست خیلی امتیاز بالایی توی روند برگزاری هفته بگیره. هم از لحاظ برنامه ریزی، هم مفید بودن ورکشاپ ها، هم عملی بودنشون، هم کاربردی بودنشون، هم فضای دانشگاه و فضایی که توش کارگاه ها برگزار میشد و چه و چه و چه. خلاصه که آره. کم لطفی میشه یکم ولی من خوشحال شدم واقعا، استقبالی که امروز دیدم از کارگاه ها برای من حداقل دلگرم کننده بود.
آقا؟ قوت قلب.