یاسهاسبزخواهندشد ؛
روز سوم بهمن ماه. امسال یه خاطره خیلی خوبم برای ابتدا و شروع و بهمن ساختیم. از اون تاریخ هاست که قراره ثبتش کنیم تا یادمون بمونه. حالا چون زیدی توصیه کردن که انرژی منفی منتشر نکنیم، نمیگیم که امروز هم یه تاریخی شد شبیه بیست و هفتم دی پارسال که خوشحال بودیم و حالا در ادامش شاید بخوام چیزای ناجوری بگم.
#ولاکس
امروز بعد از یک هفته سخت با چهارتا امتحان تصمیم بر به فنا دادن پول های جمع شده گرفتیم. با دوتا از بچه های دانشگاه [که از همینجا ماچشون میکنم] رفتیم از این ادایی بازیا چیه؟ after exam .
ونک گردی، پیتزا خوری، در جستجوی شارژر بودن، نفس مصنوعی دادن به ریحانه، یک عالمه غیبت، سعی در وصلت دادن عاشق و ها و معشوق ها، امتحان آقای اوجی و آرم شبکه سه خلاصه ای بود از صبح تا ظهر ما.
از این به بعد برای سهولت در آگاهی به ریحانه خودمون میگوییم ریحان، به ریحانهای که در دانشگاه او را جستیم و با او رفیق شدیم میگوییم ریحانه.
القصه. ریحانه دیرش شده بود بنابر این دو دوست را راهی خانه کردیم و خواستیم بریم سر یک قراری، که وسط راه کنسل شد و ماهم کم نیوردیم و ادامه دادیم. البته این وسط بگم که قبل از رفتن یک دسته گُل نرگسی که در تصاویر مشاهده میکنید خریداری کردیم. چقدر اکوری پکوریه میبینید؟😭
از این به بعد بخوام گُل بگیریم فقط ونک، ونک، ونک. یه دستفروش [؟] یا نمیدونم دقیقا ماهیتش چیه شایدم مغازه داره ولی قبل از میدون گُل میفروشه. هم قیمتش خوب بود هم مشخص بود گُل فروشه. اخه شما بسته بندی رو ببین😭✨
با ذوق رفتیم نشستیم لبه BRT با گُل و مسخره بازی، قهقهه هایی که میزدم و ریحانی که میزد پس کلم میگفت آروم بخند. در همین حین یک آقایی پیرمرد گوگولی ای اومد گفت بو کردن گلتون رایگانه؟ گفتیم بله😭✨