از این به بعد برای سهولت در آگاهی به ریحانه خودمون میگوییم ریحان، به ریحانهای که در دانشگاه او را جستیم و با او رفیق شدیم میگوییم ریحانه.
القصه. ریحانه دیرش شده بود بنابر این دو دوست را راهی خانه کردیم و خواستیم بریم سر یک قراری، که وسط راه کنسل شد و ماهم کم نیوردیم و ادامه دادیم. البته این وسط بگم که قبل از رفتن یک دسته گُل نرگسی که در تصاویر مشاهده میکنید خریداری کردیم. چقدر اکوری پکوریه میبینید؟😭
از این به بعد بخوام گُل بگیریم فقط ونک، ونک، ونک. یه دستفروش [؟] یا نمیدونم دقیقا ماهیتش چیه شایدم مغازه داره ولی قبل از میدون گُل میفروشه. هم قیمتش خوب بود هم مشخص بود گُل فروشه. اخه شما بسته بندی رو ببین😭✨
با ذوق رفتیم نشستیم لبه BRT با گُل و مسخره بازی، قهقهه هایی که میزدم و ریحانی که میزد پس کلم میگفت آروم بخند. در همین حین یک آقایی پیرمرد گوگولی ای اومد گفت بو کردن گلتون رایگانه؟ گفتیم بله😭✨
خوش و بش کردیم یک عالمه و آقایی هم برامون یک آرزوی قشنگی کرد که اگر درست بگم همچین چیزی بود: " ایشالا زندگیتون مثل گل نرگس باشه و عمرتون مثل درخت گردو. " ایخدا😭✨
[ریحان میگه نمیدونم چرا اینقدر آقایون نزدیک به پیرمرد توی مکان های عمومی به ما جذب میشن و چقدر گوگولین و چقدر ارتباط گرفتن باهاشون باحاله]
این اقای مهربون رو یه بار دیگه هم در مترو دیدیم و یه بار دیگه هم گُلمون رو رایگان بو کرد و رشته و مقطعمون رو پرسید. گفتیم کارگردانی و فکر میکنم توقع نداشت، با این حال خودشم استاد دانشگاه علامه بود!
اره عرض میکردم خدمتتون. دیگه نیازی نیست من بگم، ما همیشه اگر ندونیم قراره چیکار کنیم و قرار باشه یه کاری بکنیم یا میریم شونزده آذر یا میریم بوستان لاله که باز از اونجا شونزده آذرو بیایم پایین. [به قول ریحان این یه رازیه بین ما] و فکر میکنم امروز تقریبا سه بار ما این مسیر رو رفتیم و برگشتیم و ثمرهاش شد یک عالمه عکس، یه عالمه مسخره بازی، یک عالمه حال خوب، نشستن در دوتا کافه مجانی و تمام. خوشگذشت، دقیقا از هیچی به ما خیلی خوشگذشت. چون فقط همیشه همین چیزایی که برنامه ای براشون وجود نداره بیشتر آدم رو خوشحال میکنن.
نگفتم راستی، یه خانم دیگه ای هم توی مترو از گلمون و بوش داشت لذت میبرد و حتی یه جایی وسط صحبتامون با ریحانه شروع کرد به نصحیت کردنم و به نظرم انسان گوگولی ای بود. امروز انسان های مهربون زیادی رو دیدم، چه در مواجهه با خودم و چه در مواجهه با دیگران ولی فکر میکنم وقتهایی که با ریحانم و خوشحالیم و دورمون یک حاله ای از انرژی خوب هست افراد مهربون بیشتری دورمون جع میشن. در هرحالت، خدایا ممنونم از سه بهمن امسال.
میدونم خیلی از نرگسم عکس گذاشتم، ولی دیگه گذاشتم. ازش خوشم میاد خب.
زبان عشق بابا رو دوست دارم. یهویی برمیگرده میگه حانیه دیدی فلان سروار سپاه چی گفته؟ اون فیلمه که برات از لبنان فرستادم دیدی؟ فلان خبرو شنیدی؟ آخی، گوگولی.