کاش منم داشتم از این رزقا که بنویسم. برای این شبای عزیز. ندارم دیگه. ولی خب شادم، و همینم جای شکر داره که حداقل تو شادی اهل عالم ماهم شادیم و بی تفاوت گذر نمیکنیم از کنار تولدت خوبای دنیا. خداجونم شکرت.
خدایا مارو هر روز به رفاقت تنگاتنگ تر با امام عباس نزدیک تر کن، الهی آمین.
خدایا یه کاری کن به رفاقت بقیه با امام عباس حسودیمون نشه، الهی آمین.
خدایا به دلِ مامانامون بنداز مثل مادرِ شهید صدرزاده، مارو نذر امام عباس کنن، الهی آمین.
خدایا به زودی زود مارو برسون کنار حرم امام حسین و برادرش. به زودی زود، خیلی زود، الهی آمین.
خدایا مارو فدای راه و هدف و مسیرِ بچه های حضرت فاطمه کن، الهی آمین.
خدایا به حق این شبهای خوشگلِ ماه شعبان که پشتِ هم جشن و شادیه، کمک کن چیزی مارو از مسیر درست منحرف نکنه. حتی اگر همه گفتن درست نیست، تو دستتو بذار رو قلب ما و بگو درسته. تو نورانیت این مسیر و راه رو از ما نگیر. الهی آمین.
خب بهرحال انسان باید در شب های قشنگی که همه خوشحالن فرصت رو غنمیت بشماره و دعاهای خوب خوب بکنه دیگه.
اون لحظهای که توی ایونت حاج قاسم سال ۹۸ نشسته بودم و توی فتوشاپ خطخطی میکردم درحالی که بقیه سخت داشتن کار میکردن، و فکر میکردم که اصلا اینجا چیکار میکنم؟ اصلا چرا باید اینجا باشم؟ و اصلا چقدر راه تا آخرش دارم؟ میتونم برسم به آخر یا هیچوقت طعم شیرین حرفه ای بودن رو تجربه نمیکنم؟ دوباره اومده سراغم، دوباره تو همون لحظهام. همون احساس همیشگی دیر شدن، دیر شدن برای همه چیز. این احساس رو دوست ندارم، باعث میشه بخوام همینجایی که هستم تموم شم.