یاسهاسبزخواهندشد ؛
نهم اسفند ماهِ چهارصد و سه؛
تازه کردن دیدار با اکوری پکوری هایِ دوازده انیمیتیون و البته خانم موسوی عزیز. قلبم براشونه واقعا. دلم میخواست عکسایِ بیشتری بذارم ولی تعداد کسایی که باید ازشون اجازه میگرفتم خیلی زیاد بود و عکس های خودم که، بستر مجازی اجازه انتشارشون رو بهم نمیده ولی واقعا [ :)))✨]. آره خلاصه. اون روز پر بود از حس خوشحالی، امنیت. از کافه وی (که توصیه میکنم نَرید) شروع شد و به کتاب فروشی دِی ختم شد.
#ولاکس
یاسهاسبزخواهندشد ؛
عکسایی که من و زهرا تکی یا با بقیه میگیریم
عکسایی که من و زهرا باهم میگیریم:
درسته من زمستون فنِ لامصبم، ولی اینکه امروز بعد از یک ترم و نیم دارم بدون لباس گرمایشی میرم دانشگاه واقعا خوشحال کنندهست برام. از همیشه حیجابی گیرلِ بتمنی بودن خسته شده بودم :)
یه چی بگم؟
غمگین بودن و حوصله سر بر بودن زندگی
به نشستن خودمون برمیگرده.
باید بلند شُد، فعالیت کرد، زندگی کرد
اون وقت حس زندگی ب آدم بر میگرده
وقتی نشستی همیشه غمگینی.
بچه ها وجود شما خیلی ارزشمنده
خیلی زیاد، خدا برای خلق تک تکتون زمان گذاشته
یهویی میاید مینویسید: ایشالا خدا از رو زمین محوم کنه یا چقدر وجودم بیخوده و فلان.. نکنید، من اینارو نمیذارم اینجا، شماهم از ذهنتون پاکش کنید. بدون شما دنیا یه چیزی کم داره..
- خیلی زود یک انسان تبدیل به مرداب میشه و خودش هم نمیفهمه. هرکاری میتونید بکنید، درجا نزنید -