ایتا بعد از یه برهه شلوغ، خلوت شده. مثل هفته اول اردیبهشت که مدرسهها توی شلوغ ترین حالتشه اما روز آخر مدرسه هیچکس نمیاد سر کلاس. حس بدی داره.
واقعا گرمه. مرگ بر تابستون. مرگ بر خورشید. مرگ بر اسرائیل. درود بر پزشکیان.
دوباره اینستا ریختم و نمیتونید تصور کنید که چقدر ناراحتم. نمیدونم چرا دوباره ریختمش. شیطون گولم زد. واقعا اعصابم آروم بود. خدایِ بزرگ.
هدایت شده از ریحانه :)
انقد در اتاقِ خود روضه خواندهام
گاهی یاحُسین میشنوم از وسایلم ..
اگر زنده باشم، یکی از سالهای آینده، دهه اول محرم رو زنجان خواهم بود. انشاالله.
من انسانِ روی اعصابی هستم. ول کنم درباره آدمها خرابه. و دقیقا احساس میکنم اطرافیانم این رو میفهمن. از یه جایی به بعد جالب نیست که یه آدمی هی رویِ اعصابت باشه حتی اگر از رویِ علاقه باشه. دور انداخته میشوم زود زود.
هدایت شده از - عبدالرضای بیبصیرت -
حاج مهدی رسولی[WWW.SARALLAH-ZN.IR]ma0206117.mp3
زمان:
حجم:
18.5M
حالا منم و کوه غمم و درمان اباعبدالله : )
یاسهاسبزخواهندشد ؛
حالا منم و کوه غمم و درمان اباعبدالله : )
اینشکلی و غیر استدیویی عزیزِ قلبم: ))))))
واقعا خوشحال شدم از شنیدنش..
هدایت شده از عجم علوی | مهدی مولایی
[علیاصغر پسر حسین]
نمیدانم طفل ششماهه دیدهاید یا نه. طفل ششماه تقریبا چیزی که بشود اسمش را گردن گذاشت، ندارد. مادر میگفت بچه در ششماهگی گردن میآورد. نوزاد را که بغل میگیری، باید یکدستت را آرام پشت سرش یا میان دو کتفش بگذاری که سرش بهعقب نیفتند. میدانی؟ گردنش تحمل وزن سر خودش را هم ندارد. گردن نوزاد لطیف است. بوی لطافت میدهد. پوست گردن نوزاد حتی تحمل گرمای بدن خودش را هم ندارد. چند دقیقه که سرش پایین باشد، پوست گلویش سرخ و ملتهب میشود. نمیدانم برنامه غذایی نوزاد تا یکسالگی را دیدهاید یا نه. در ششماهگی نوزاد تازهتازه میتواند آب بخورد. آب که میگویم، یعنی با قاشق چایخوری. یعنی با قطرهچکان. یعنی با در بطری. کمی که لبهایش تر شود، گریهاش بند میآید و آرام میشود. نمیدانم طفل گرمازده دیدهاید یا نه. مدام غشگونه بهخواب میرود و بیدار که میشود مثل ماهی بیرون از آب، لبهایش را میجنباند. نمیدانم مادر شیرده دیدهاید یا نه. همانقدر که طفل وقت شیرخوردن دارد، مادر هم وقت شیردادن دارد. حتی اگر طفل نخواهد؛ حتی اگر طفل نباشد! آه. همیشه آخر روضه او زنانه میشود. مردها از پس داستان علیاصغر برنمیآیند. برای او باید که زنها گریه کنند.
«مهدی مولایی»