یاسهاسبزخواهندشد ؛
خیلی خوشحالم از امشبی که گذشت. هم زهرا رو دیدم، هم با فائزه حرف زدم، هم فضای هیئت بهم کیف داد و هم د
امشب وسط حرف زدن فائزه یهویی برگشت بهم گفت تو چقدر خوشگل شدی. بچهها واقعا خوشحال شدم، عمیقا. من تقریبا فائزه رو یکسال بود ندیده بودم و این حرفش، یضک اعتماد به نفسی در وجود من پاشید. چون فائزه خودش واقعا خوشگله.
یاسهاسبزخواهندشد ؛
ولی به قول ناحله هیئت هنر خیلی به آدم احساس ناکافی بودن میده. همه اونجا آشنا دارن، همه آدمهای خفنی هستن، همه هنرمندهای تا حدی شناخته شدن، عضو هیئت هنرن و بلا بلا بلا..
من: مطرح کردنِ یه ایدهای که فقط از ذهنم گذشته با زهرا
زهرا: انجام دادن همون لحظه اون ایده*
یاسهاسبزخواهندشد ؛
من: مطرح کردنِ یه ایدهای که فقط از ذهنم گذشته با زهرا زهرا: انجام دادن همون لحظه اون ایده*
بهش میگم: آخی آقای اسراری چقدر گوگولی کاش میشد منم با شما تو پُل کار میکردم. زهرا همون موقع: عه سلام آقای اسراری این دوستمه حانیه میخواد با ما کار کنه.