یاسهاسبزخواهندشد ؛
من عصبیم، خیلیهم عصبیم. چرا؟ خب چونکه این آخر هفته، یه کار فورس داشتم که باید تحویل میدادم و اگر هم
من حقیقتا میدونم باید فوش این شرایط و حقارت رو به کی بدم. به اون یارو که وسط میدون خراسون ازش پرسیدم: چرا میخوای به پزشکیان رأی بدی؟ و گفت: بخاطر اینکه میخوام دخترم وقتی بدون روسری تردد میکنه تو شهر امنیت داشته باشه، کسی بهش گیر نده، میخوام واتساپ رفع فیلتر بشه. من همه مناظره هارو دیدم پزشکیان از همه با سواد تره..
قطعا میدونم که قراره به کی لعنت و نفرین بفرستم، به این احمقها. ولی همینهایی که مخاطب لعن و نفرین منن، فوش میدن به کی؟ آفرین به آقا. به جمهوری اسلامی. که درسته ما هربار، هرباااار وقتی بحث انتخابات میشه، از سر لجِ با شما به یکی رأی میدیم که رَگههایی از برندازی و مخالفت با نظام داشته باشه و این مردم رو بیچاره کنه، ولی هیچوقت ما مقصر نیستیم! از وقتی جوون بودیم و یا حتی جوونی ننه باباهامون، همیشه آدمایی مثل خاتمی و هاشمی و روحانی رو انتخاب کردیم، چون اوناهم مثلِ ما به شما فوش میدادن. خوشمون میومد. حالا مگه مهمه که کشور رو از مسیر پیشرفت صد هزار سال انداختیم عقب؟ مقصر همه چیز تویی جمهوری اسلامی، تویی و رهبرت، نه ما. حالا هم گند زدیم. خودمون بازم اگر انتخابات باشه یکی از همین هارو انتخاب میکنیمها، چون باید باید گند بزنیم. ولی به بچههامون یاد دادیم کلا بشن مخالف نظام. اینطوری آدم راحت تر میتونه غر بزنه و خراب کردن سرنوشت میلیونها آدم رو توجیه کنه.
دارم فکر میکنم که الان آدما، میفهمن رئیسی چیکار داشت میکرد؟ یا همچنان به مسیر بلاهت ادامه میدن؟ یا همچنان حاضر نیستن ببینن؟ دلم برای تو میسوزه رئیسی، دلم برای خودمهم.
ولی فکر میکنم که وقتی اونسر دنیا یه سری آدم دارن با همه وجود و زندگیشون هزینه میدن برای اسلام و مقاومت، حداقل هزینهیِ منم حرص خوردنه دیگه نیست؟
داریم تو دنیایی زندگی میکنیم که اسرائیل آب و غذا رو روی دو میلیون نفر بسته، به لبنان تجاوز کرده، سوریه رو تجزیه کرده، به ایران حمله کرده و هزار نفر رو کشته و بابت هیچکدوم ذره ای پشیمون نیست و قراره باز هم ادامه بده. به بچه کشتن، به قتل و غارت، به تصاحب زوری کشور های اطرافش و.. و در همین وضعیت، سازمان عفو بین الملل مارو متهم کرده به استفاده بمب خوشهای در جواب دادن به حملات اسرائیل. دارم فکر میکنم که تو همچین دنیایی چطور باید زندگی کرد؟ چطور امید داشت و چطور از آزادی و آزادگی حرف زد؟ بیخیال :)))
بعد از یک هفته بلاخره یک نفس راحتِ عمیق کشیدم. به قول عسل حالا میتونم به ژوژمانها و برنامههایِ تابستون با انگیزه و علاقهیِ بیشتر سلام کنم.
خروجی نهایی پردهمون رو واقعا دوست دارم. همه چیز فَرایِ تصورات من خوب از آب در اومده. ولی هنوزم روحِ کمالگرام میگه، پوزِ شهید فهمیده تویِ داستان اسیر، میتونست بهتر باشه، یا رنگِ پوستش. اون پیچپیچیها رو با اینکه عسل تایید کرد اما فکر میکنم میتونستم یه کاری کنم که روی بگرداند بهتر بشینه. یا مثلا بکگرداند سمت راست خیلی خالیه و میتونست رنگ و لعاب بیشتری داشته باشه و صحنه مبارزه میتونست اکت بیشتری داشته باشه. ولی با همه اینا فکر میکنم، این با کیفیت ترین خروجیم بوده تا حالا (البته باید توجه کرد که رنگِ کار اصلا با من نبوده) ولی نتیجه خیلی دوستداشتنیه و من امشب رویِ ابرهام:))).