eitaa logo
یاس‌ها‌سبز‌خواهند‌شد ؛
2.5هزار دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
617 ویدیو
1 فایل
هوالمعشوق؛ • و ما به زودی سبز خواهیم شد عزیزم، زیر سایه یک چنار. آن زمان که گنجشک‌ها رسیده باشند به مقصد و نامه‌هایِ من به دست‌ِ تو. وقتی بخوانیشان، آنگاه سبزخواهیم شد. • ده روز مانده به پایانِ تابستانِ چهارصد
مشاهده در ایتا
دانلود
من برای همه دعا کردم و برای همه قدم برداشتم، حتی برای تو دوستِ عزیز.
کاش خسته نبودم که بنویسم. حس میکنم نمیشه که بنویسم، هنوز دستم راه نیفتاده به نوشتن فقط میترسم اتفاقات رو یادم بره.
این لحظه و اینجا واقعا دلم برای خونه به قدر یک مولکول کوچک سرگردان تنگ شده.
ما یه قند تویِ کاروان داشتیم که تلخی‌هارو برامون شیرین کرد.
یاس‌ها‌سبز‌خواهند‌شد ؛
دیروز ظهر از بلندگویِ موکب پخش می‌شد و قلب من با هر بیت فشرده‌تر. سفر خانوادگی دردسرهای خودش‌رو داره، مثلا امسال نشد که پیاده‌روی رو تموم کنیم و لحظاتِ آخری که تویِ مشایه بودیم مسافت زیادی رو تا کربلا فاصله داشتیم. اکثریت آدم‌ها رفته بودند و تک و توک زائر تویِ مسیر بود، این تجربه جدیدی بود، من همیشه با خیل عظیم زائر‌ها میرسیدم به کربلا و امسال تویِ مسیری بودم که خلوت شده بود. پسر‌های جلویِ موکب در حال پذیرایی و تعارف کردن آب‌ها به زوار گریه میکرند و ما با گریه‌‌ی اون‌ها. اون لحظات سعی میکردم تکه هایی از چیزی که میبینم رو همچنان تو زیپ و جیب‌های کولم بچپونم تا با خودم به تهران بیارم؛ حداقل برای چند ماه. ولی خب.‌. چی رو ببرم؟ دست‌های کوچیکِ بچه‌ی عراقی‌رو که بهم میوه تعارف میکنه؟ یا خاکِ داغ جاده که روش برای لحظه‌ای استراحت نشستم؟ مهربونی‌های سید یوسف رو ببرم یا حالِ هوایِ شباهنگامِ طریق العلمارو؟ هوای شرجی کنار شط رو با خودم ببرم یا لحظه وصال رو؟ برای بردن لحظه وصال جیب‌های کولم کافی نیست، یه کامیون نیاز دارم. اصلا باید چطور دربارش نوشت؟ چطور باید برای کسی که ندیده توصیف کرد؟ میگفت که اربعین یه جلوه غیر قابل بیانه، برای همین هیچکس وقتی برمیگرده چیزی جز لایه سطحی سفر برای تعریف نداره. فقط هرکسی باید خودش بیاد و ببینه که موقع برگشت نتونه چیزی رو با خودش برگردونه و همه سال به این فکر کنه که کی باید برگرده و دوباره این چند روز رو نفس بکشه. همین.
حالا به زمین کربلا رسیدم، به وطنم... فکر میکنم به خودم در ابتدایِ سفر و به خودم ال‌آن. دیگه نمیتونم نوشته‌هام رو از خودم جدا کنم و جایی دورتر از خودم بنویسم. بلد نیستم از بقیه بنویسم، دیگه در این کار خوب نیستم. پس بذار بگم که سفر امسال برایِ من بزرگ بود و من فکر میکردم که من کوچکم براش، من اشتباهیم. من هنوز هم کوچکم اما خداروشکر که تونستم این سفر بزرگ رو بیام. بازهم تونستم ببینم، و باز هم تونستم طعم جزِ کوچکی از لشکرِ اربعین بودن رو تجربه کنم. دوسِت دارم و ممنونم ازت آقایِ امام‌حسین، تو واقعا تنها نجات دهنده‌ای.
یاس‌ها‌سبز‌خواهند‌شد ؛
اسمش رو گذاشتیم، فرشته‌یِ عسلی : ))))
اینارو یادتونه؟ اصلا توی موکب استفاده نشده، بچه‌ها واقعا غم و غصه.
اینکه سفرم رو با جزئیات ثبت نمیکنم و حتی یادم نمیمونه ناراحتم میکنه.
ببین واقعا علاج در وطن است.
یاس‌ها‌سبز‌خواهند‌شد ؛
ببین واقعا علاج در وطن است.
تنها بدیش اینه که وارد تهران شدم و دوباره یادم اومد یک ایرانی هستم با یه عالمه مشکلات و پزشکیان.