هدایت شده از سبز جاندار"
الان فقط حوصلم میاد با ماشین بریم دور دور بعد ذرت مکزیکی بخوریم با فلفل زیاد.
هفته ای ک گذشت، خیلی کم بودم، کم حرف زدم میخوام یکم بنویسم تخلیه شم.
هرچند ک احساس میکنم دارم خواب میبینم، گاها نمیفهمم دارم چیکار میکنم، اینجا کجا بوده یا خودم کیم.
بگذریم.
یکشنبه ی این هفته؛ ریحونچه، شکول و مبینا طی یک حرکت انتحاری ناگه گیرم [غافلگیر] کردن.
یاسهاسبزخواهندشد ؛
یکشنبه ی این هفته؛ ریحونچه، شکول و مبینا طی یک حرکت انتحاری ناگه گیرم [غافلگیر] کردن.
من اصلاااا اصلااااا اصلاااااا حتی فکرشمنمیکردم، به مغزمم خطور نکرده بود.
اره منم عین ابلها از هیجا بیخبر پاشدم رفتم دنبال اینا یهویی ناگه گیر شدم(((:
مواجه شدم با یه کیک تماممم کاکائوووو[میتونم یه لبخند فیک بزرگ براش بزارم ولی نمیزارم آخرش میزارم، اصلا دوست دارم] با یه شمع صورتی شکسته ی چلاق روش(((((: