یاسهاسبزخواهندشد ؛
نوشتن مصاحبه های استاد فردوسی زاده و استاد مستشرق یکی از بهترین کارهایی بود که برای زندگیم کردم.
میدونی، یکی از سوال ها این بود که نظر شما درباره کار کردن دانشجوها در سازمان صدا و سیما چیه؟ جالبی این جواب این بود که یه تفاوت بزرگ رو در دوتا دانشکده برام مشخص کرد. توی اساتید دانشکده خودمون اولین جمله این بود که چرا نباید برن کار کنن؟ (به جز استاد مکتبی : ) و بعد حالا میومدن از موضعشون عقب تر و میگفتن نه اثر گذاری مهم ترین چیزه.
اما توی اساتید دانشکده تولید اولین جمله این بود که، کار کارمندی مضخرفه. حالا نه به این تندی و بعد اوناهم میومدن عقب تر و میگفتن نه شما هدفتون مهمه اثر گذاریتون مهمه. ولی فکر میکنم اون جمله اولیه صادقانه ترین چیزه و رویکرد کلی هر دوتا دانشکده نسبت به دانشجوهاشونه. برای همینه که توی دانشکده ما بنظرم علیرغم رنگی بودن رشتهش، خفه و سنگینه. اینها نظراتِ کاملا شخصیه.
برام مهم نیست که شما فکر میکنید من زیاد درباره دانشگاه حرف میزنم، خب من دارم اونجا زندگی میکنم طبیعیه وا.
پارسال خودم برای روز انیمیشن نوشتم. در غمگین ترین حالتم نسبت به انیمیشن، چون احساس میکردم دارم توی رشتهای که بهش مرتبط نبست از دستش میدم ...
ولی امروز توی اتاق استاد مستشرق متوجه شدم که نظراتم نسبت به پارسال خیلی متفاوت شده. شاید اون موقع بیش از اندازه همه چیز رو جدی گرفته بودم. انگار فکر میکردم که این چهارسال تعیین کننده کل آیندمه (تا حدی هست) ولی نه اینطوری که یکی کلت بزاره پُشت کلم و بگه فقط این مسیرو برو.. میدونید چی میگم؟ احساس شرمندگی زیادی نسبت به خودم و انیمیشن دارم همزمان. فکر میکردم اگر رشتم رو عوض کنم، دیگه شرمنده انیمیشن نخواهم بود، ولی هنوزم هستم و احساس میکنم دد حقش ظلم کردم..
یاسهاسبزخواهندشد ؛
روزی به دلبری نظری کرد چشم من
زان یک نظر مرا دو جهان از نظر فتاد
یاسهاسبزخواهندشد ؛
امام حسینِ مهربونِ ما، لطفا به هممون کمک کن.