یاسهاسبزخواهندشد ؛
میخواهم راجع به دیروز بگویم برایتان ولی خواب مجال نمیدهد.
در این حد بگم که فقط میخوام بگردم به دیروز:)
یاسهاسبزخواهندشد ؛
میخواهم راجع به دیروز بگویم برایتان ولی خواب مجال نمیدهد.
دیروز؛
یه تجربه شبیه شنبه بود ولی خیلی به من بیشتر چسبید، من شنبه تا آخر پیش بچه ها نموندم شاید برای همین ولی من دیروز عمیقا احساسِ سرزندگی کردم.
تو مدرسه که تا حدِ زیادی به من خوش گذشت چون با مبینا نشستم و یه آهنگِ عربی ای ک جدا قلبمه رو تلفضشو تمرین کردیم ک خونه ی ریحونچه اینا بخونیم [که آخرشم نخوندیم:))))] و بعدش رفتیم خونه ی ریحونچه، ای وای از خونه ی ریحونچه اینا>>>>>
یاسهاسبزخواهندشد ؛
دیروز؛ یه تجربه شبیه شنبه بود ولی خیلی به من بیشتر چسبید، من شنبه تا آخر پیش بچه ها نموندم شاید برای
شما یه خونه ای که بویِ خونه قدیمی میده و اصن همه چیش شبیه خونه قدیمیاس تصور کن.
از در وارد میشی با کلی گلدونای خوشگل مواجه میشی و یه میز و آینه های گرد بالا سرش که اصلا مجموعه ای از زیبایی بودن، بعد یه پله سمت طبقه ی بالا، حیاط خلوت، خونه ی مربعی قشنگ و وقتی از پله ها میری بالا میرسی به یه اتاق زیر شیروونی تقریبا، که مالِ ریحونچس:)))))))) من الان اتاق زیر شیروونی میخوام کی پاسخ گوعه؟ اشک میریزم-
یاسهاسبزخواهندشد ؛
شما یه خونه ای که بویِ خونه قدیمی میده و اصن همه چیش شبیه خونه قدیمیاس تصور کن. از در وارد میشی با ک
ما کلا تا قبل از افطار چند تا مرده ی متکلمیم تازه بعد از افطار میفهمیم میخواستیم چیکار بکنیم😭😂
کارِ شاخصی نیست که بشه بهش اشاره کرد که ما اینکارو کردیم اونجا فقط کنار هم یودیم و همین کلی قشنگ بود : ).
یاسهاسبزخواهندشد ؛
ما کلا تا قبل از افطار چند تا مرده ی متکلمیم تازه بعد از افطار میفهمیم میخواستیم چیکار بکنیم😭😂 کارِ
آها اینم بگم.
مبینا گیتار میزنه [معرف حضورتون هست دیگه] و ما میخواستیم این آهنگ عربیه رو بخونیم ریحونچه و شوکول وسطش اومدن نابودمون کردن:))
مبینا وقتی گیتار میزنه>>>>>>>>>>> اصلا مبینا>>>>>>> وقتی گیتار میزنه حس میکنم همه احساساتشو ریخته اون تو:)
تازه آهنگم ضبط کردیم مثل همون بلاچاو، چشمک'
یاسهاسبزخواهندشد ؛
بیست و هشتم فروردینِ هزار چهارصد و دو.
#ولاکس