به آغوشم کشیدی
اما
سایهات را دیدم
که دستهایش توی جیبش بود.
#گروس_عبدالملکیان
پاییز در ایوان خانه نشسته است و من به دستهای خاک فکر میکنم که حتی اگر تمام جنازهها را بپوشاند
موهای تو چون گندمزاری از لای انگشتهایش بیرون میزند.
#گروس_عبدالملکیان
روبهروی آینه میایستم
و آینه سعی میکند
سعی میکند
سعی میکند
از اینهمه خرابه
چهره بسازد
#گروس_عبدالملکیان