دیدمَت با تارهای مو بر پیشانیات
با همان شلوار جین و عینک و بارانیات
شعر میخواندی و میخندیدی و من گیج و مات
محو بودم در تو و آن لهجهی تهرانیات
«ای دل اندر بند زلفش از پریشانی منال»
وای! میمیرم من از این گونه حافظ خوانیات
اعتدال بی نظیر فصل های زندگیست
گونههای برفی و لبهای تابستانیات
مثل مولانا چهل سال پیاپی یافتم
شمس را در چشمهای مست تُرکستانیات
حیف اما ... زود رفتی و رها کردی مرا
در نبودنهای حسرت آور طولانیات
آه ای ماه بلند قله های دور دست
مهربانتر باش با این یار شهرستانیات
#پاییز_رحیمی
💠"عرفان و زندگی"↙️
https://eitaa.com/joinchat/178258251C3d5066f27c