🌺هوالمحبوب العزیز💖
✍در آخرین سه شنبه ماه مبارک رمضان
ازخدابراتون روزی حضرت مريم ؛ قصرآسيه؛ تقوای حسين ؛ قلب خديجه دوستی فاطمه جمال يوسف ؛ ثروت قارون ؛ حكمت لقمان ؛ ملك سليمان ؛ صبرايوب ؛ عدالت علی ؛ حيای زينب ؛ عمر نوح ؛ وفاى ابالفضل و محبت اهل بيت رسول الله (ص) را خواهانم.
🌸 که میشه همون عافیت و عاقبت به خیری
🌸والعاقبه للمتقین
🌷اللّهُمَّصَلِّعَلی مُحَمَّدوَآلِمُحَمَّد🌷
🌷 أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🌷
خاطراتی از دفاع مقدس
🌸بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ🌸
🌸خاطرات بیادماندنی🌸 این قسمت
سه شنبه های مهدوی
🌸 #السلام علیک یا بقیه الله💖✋
✍آقاجانم ؛ به شوق وصالت جوانیم به سر شده ، بیایی یا عُمرم کفاف ندهد ، از این درگاه برخواهم خاست ؛ حتی اگر برانیم ! باز هم ، باز خواهم گشت.
🌸یابن الزهرا؛ صبح سه شنبه ی مهدویتان بخیر ؛ همه ی زندگانیم ؛ امروز نیز با عشق دیدار شما آغاز می نماییم روزم را...!
🌸یابن الحسن ؛ مدتی هست برایتان می نویسم ، امروز هم دلم خوش است به آن که برایتان از صمیم قلب می نگارم. نمی دانم از درد بنویسم یا از بی کسی ؛! از هر سو می شتابم ؛ به این مطلب میرسم که دردمند تر و بی یاورتر از شما نیست. که اگر چنین نبود. چشممان به جمالتان منور میگردید.
🌸مهدی جانم ؛ آمدم بنویسم این چه روزگاریست ، دلم ازش گرفته ؛!دریافتمکه خود کم در خون به دل کردن شما نگذاشته ام.! آقا جانم ، همین مقدار اعتراف کافیست!؟ خوب شناختی ام یابن فاطمه ؛ من همانم که حتی قادر نیست در وصف مظلومیت شما قلمی بزند. مدام کم می آورم. مرا ببخشید که کم می گذارم برایتان ...!؟
🌸ایهاالعزیز ؛ دریافته ام که گفتن یک : أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج چقدر بزرگمان میکند. چقدر مشکلات را بر طرف میکند؛ چقدر دلم را رئوف می کند و چقدر عزیزم می کند. آقا جانم ؛ پس چرا من و ما ؛ در فرستادن چنین دعایی کم می گذاریم!؟
🌸آهای کسی هست تاصدا زند ، مهدی فاطمه را و با بلند کردن دو دست و از صمیم قلب خود بگوید. أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 💖✋
🌸 آقا جانم ما منتظرانیم و دعا گو : اَللّهُمَّ عَرِّفْنى نَفْسکَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى نَفْسَكَ لَمْ اَعْرِف نَبِيَّكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى رَسُولَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى رَسُولَكَ لَمْ اَعْرِفْ حُجَّتَكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى حُجَّتَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دينى
🌷اللّهُمَّصَلِّعَلی مُحَمَّدوَآلِمُحَمَّد🌷
🌷 أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🌷
🌸وَسْئَلُوا اللّهَ مِنْ فَضْلِهِ
🌸و به فضل خداوند از او بخواهید.
🌸 #سوره_مبارک_نساء_آیات_شریف۳۲
✍خداوند قادر و کریم و حکیم و عالم است و برای برآورده کردن حاجات و مرتفع ساختن نیازها همین چهار خصوصیت لازم است.
🌷امام صادق (ع) میفرمایند: «علَیکُم بِالدُّعاءِ، فإنَّکُم لاتَقَرِّبُونَ إلَی اللّهِ بمِثْلِهِ.»
🌸بر شما لازم است به دعا کردن و خواستن چون چیزی مانند دعا شما را به خدا نزدیک نمیکند.
☘خدا هم به دعا کننده نزدیک است
🌸 وَ إِذا سَأَلَکَ عِبادی عَنِّی فَإِنِّی قَریبٌ أُجیبُ دَعْوَةَ الدّاعِ إِذا دَعانِ
🌸و چون بندگانم درباره من بپرسند بگو یقیناً من نزدیکم،دعای دعا کننده راوقتی مرا بخواند
اجابت میکنم.
🌷شهدا را میزبان باشیم حتی با ذکرصلواتی
🌷اللّهُمَّصَلِّعَلی مُحَمَّدوَآلِمُحَمَّد🌷
🌷 أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🌷
🌸بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ🌸
🌸خاطرات بیادماندنی🌸 این قسمت
🌸عملیات والفجر ۸
✍ گاهی برای بدست آوردن یه حال خوب که چه عرض کنم ؛ حال بهتر باید به دریا و شاید هم به رودخانه و یا جاده بزنی ؛ آخه چرا ؛!؟ معلومه چون همشون برای رسیدن به هدفی خاص کشیده شدن. تا اینکه به مقصد برسی.!
🍃اون شبِ بارانی و سرد که هر دو طرف جنگ ، مثل باران ، انواع گلوله های توپخانه ای و ادوات جنگی رو می ریختن روی مواضع هم دیگه راهی جاده شده بودم تا یه خبر رو برسونم به فرمانده یگان در خط ؛!
🍃از یه نقطه به نقطه ی دیگه از فرمانده خبری نبود که نبود ، از این سنگر به اون سنگر اونقدر شدت آتش دشمن زیاد بود که نمی شد با کسی حرف درست حسابی زد. بهترین پیشنهاد این بود که از موتور بیا پایین تا نفله نشدی😁
🍃اونقدر رفتم تا رسیدم لب اروند.دم قایق ها از یکی از سکانی ها پرسیدم فرمانده تیپ کجاست ، گفت ؛ با یه گروه رفته جزیره ، گفتم روشن کن بریم ... حرکت کردیم و در همین حین یه گلوله توپ زمانی درست بالای سر قایق خورد و منفجر شد .
🍃بارون و سرما و گلوله توپ زمانی بود که تو آسمان مدام منفجر می شد. اما از دستشون بدون زخمی شدن در رفتیم. رسیدیم اول جایی که چند قایق موتوری روشن و چند تا سکانی شهید تو قایق بود. به سکانی گفتم بمون تا برگردم. گفت: با این ترکشی که خوردم فکر کنم مثلِ بقیه بشم.
🍃گفتم برگرد برو من با یکی از همین قایق ها برمیگردم. پریدم تو آب تا کمر فرو رفتم و رفتم تو خشکی. خشکی نگو باتلاق گِل ... هنوز چند قدمی نرفته بودم که چند تا غواص شهید دیدم که به پشت افتادن بودن و نیمی از بدنشون تو گِل فرو رفته بود. یکیشون یه تیر تو سرش خورده بود.
🍃یکی از غواص ها هم بخشی از کمرش رو گلوله کالیبر برده بود. از همه بیشتر گلوله های توپی بود که مثل نقل و نبات میریخت دور و برم... هرچی جلوتر رفتم کسی رو پیدا نکردم.
🍃فکر کردم برگردم صدای ناله شنیدم رفتم جلو تو تاریکی شب یه بنده خدایی افتاده بود و ترکش استخوان پایش رو ازبین برده بود. تا نیمی از ساق پاهایم در گِل بود و شروع کردم به بستن پا و با کمک خودش رسوندم دم قایق!
🍃با فشارهایی که مجروح سرم می آورد نزدیک بود دم قایق موتوری زیر آب خفه بشم ؛ از من خفه شدن زیر آب و از مجروح نگون بخت داد و فریاد و...خلاصه فرستادم بالا و سوار شدیم. تا آمدم حرکت کنم یه تیر آمد و نشست به پهلوی مجروح بنده خدا ...
🍃رفتم تا آن سمت اروند. خدا خیرش بده فرمانده رو ؛!حی و حاضر برگشته بود. پیام رو دادم . مجروح و شهید رو تحویل بچه های جلوی آب اروند بودند دادم و سوار موتور با لباس خیس برگشتم قرارگاه؛!
🍃حاج احمد وقتی منو با لباس خیس و گِلی دید ، گفت؛ آدم نمی شی ها ، مگه نگفتم بی هدف نرو جلو ؛! منم سرم پایین و هچی نگفتم. گفت :خدا رو شکر حالا سالم برگشتی... چه خبر ؛! گفتم حاجی اصلا" تو ام الرصاص اینقدر گِل و شل هست که نمیشه قدم از قدم برداشت. مثل نقل و نبات هم گلوله می باره...
🍃رفتم داخل اتاق خودم و لباس هایم را عوض کردم... دیگه نماز صبح بود...
🌸والعاقبه للمتقین
🌸این نوشتار ادامه خواهد داشت اگرخداوند متعال فرصتی عنایت فرماید.
🌸خوبان_عالم_دعا_بفرمایید ✍نبی زاده
🌷اللّهُمَّصَلِّعَلی مُحَمَّدوَآلِمُحَمَّد🌷
🌷 أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🌷