eitaa logo
خاطراتی از دفاع مقدس
45 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
234 ویدیو
28 فایل
برای حفظ و نشر آثار دفاع مقدس و معارف دینی و اسلامی باز نشر با ذکر صلوات آزاد است. سپاسگزارم از همراهی شما
مشاهده در ایتا
دانلود
هوالشاهد🌷 🌷 حکایت دقایق در کربلا 🖍 روایت دوازدهم 🏴 بر اساس مقاتل عاشورای ۲۱ مهرماه ۵۹ شمسی ✍🕘 حدود ساعت ۹ صبح 🌷روز به وقت چاشت رسیده بود . 💥 شمر به عمر سعد پرخاش کرد که چرا این قدر تعلل می کند؟ عمر سعد عاقبت رضایت به شروع جنگ داد. اولین تیر را به سمت سپاه امام (ع) رها کرد. 💥سپس کماندارهای لشکر کوفه همگی با هم شروع به تیراندازی کردند. 🌷چند نفر از سپاه امام در این تیر باران شهید شدند. (تعداد دقیق معلوم نیست . تعداد شهیدان تیر اندازی. با تعداد شهیدان حمله اول پنجاه نفر ذکر شده است. 🌷والعاقبه للمتقین 🌷اللّهُمَّ‌صَلِّ‌عَلی مُحَمَّدوَآلِ‌مُحَمَّد🌷 🌷 اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَباعَبْدالله 🌷 🌷 أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🌷
هوالشاهد🌷 🌷حکایت دقایق در کربلا 🖍 روایت سیزدهم 🏴 بر اساس مقاتل عاشورای ۲۱ مهرماه ۵۹ شمسی ✍🕙 حدود ساعت ۱۰ صبح 💥یسار، غلام زیادین آبیه و سالم، غلام ابن زیاد از لشکر کوفه برای نبرد تن به تن ابتدای جنگ بیرون آمدند. عبدالله بن عمیر اجازه نبرد خواست. امام حسین(ع) نگاهی به او کرد و فرمود: «به گمانم حریف کشنده ای باشی» عبدالله آن دو نفر را کشت. 🌷بعد از این نبرد تن به تن، حمله سراسری سپاه امام حسین(ع) حمله کرد؛ امام حبیب و یارانش در برابر او ایستادگی کردند. زانو به زمین زدند و با نیزه ها حمله را دفع کردند. 💥همزمان شمر به جناح چپ سپاه امام(ع) حمله برد. زهیر و یارانش به جنگ مهاجمین رفتند. خود شمر در این حمله زخم برداشت. 💥بعد از عقب نشینی هر دو جناح کوفی، عمر سعد ۵۰۰ تیر انداز فرستاد که دوباره سپاه امام (ع) را تیر باران و آن حملات، علاوه بر از پا درآمدن هر ۲۳ اسب لشکریان امام (ع) تعدادی دیگر از اصحاب شهید شدند. 🔰الفتوح آن نفرات را ۵۰ نفر 🔰 این شهر آشوب ۳۸ نفر ذکر کرده است. 💥گروهی از سپاه شمر خواستند از پشت سر به امام (ع)حمله کنند زهیر و ۱۰ نفر به آنها حمله کردند. 🌷والعاقبه للمتقین 🌷اللّهُمَّ‌صَلِّ‌عَلی مُحَمَّدوَآلِ‌مُحَمَّد🌷 🌷 اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَباعَبْدالله 🌷 🌷 أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🌷
هوالشاهد🌷 🌷حکایت دقایق در کربلا 🖍روایت چهاردهم 🏴 بر اساس مقاتل عاشورای ۲۱ مهرماه ۵۹ شمسی ✍🕚 حدود ساعت ۱۱ صبح 🌷امام دستور تک تک به میدان رفتن را داد. 🌷اصحاب با هم قرار گذاشتند تا زنده اند، نگذارند کسی از بنی هاشم به میدان برود. 🌷انگار برای کشته شدن با هم مسابقه داشتند. 🌷بعضی «در مقابل نگاه امام (ع)» شهید شدند. یکی از اولین کسانی که شهید شد پیرمرد زاهد بربر بود. 🌷مسلم بن عوسجه بعد از او شهید شد.حبیب بر سر بالین او رفت و گفت کاش می توانستم وصیت های تو را اجرا کنم. مسلم با دست امام حسین (ع) را نشان داد و گفت: «وصیت من این مرد است. 🌷یک بار هم هفت نفر از اصحاب امام(ع) در محاصره واقع شدند. حضرت ابوالفضل عباس (س) محاصره آنها را شکست و نجاتشان داد. 🌷 والعاقبه للمتقین 🌷اللّهُمَّ‌صَلِّ‌عَلی مُحَمَّدوَآلِ‌مُحَمَّد🌷 🌷 اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَباعَبْدالله 🌷 🌷 أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🌷
هوالشاهد🌷 🌷حکایت دقایق در کربلا 🖍 روایت پانزدهم 🏴 بر اساس مقاتل عاشورای ۲۱ مهرماه ۵۹ شمسی ✍🕐 حدود ۱۲:۵۰ اذان ظهر 🌷 شهادت حبیب بن مظاهر! 🌷حبیب بن مظاهر موقع اذان ظهر شهید شد. 🌷 نوشته‌اند امام(ع) خطاب به اصحاب گفت یکی برود با عمر سعد مذاکره بکند و بخواهد برای نماز ظهر جنگ را متوقف کنیم. یکی از لشکر کوفه صدا زد: «نماز شما قبول نمی‌شود.» 🌷حبیب به او گفت: «ای حمار! فکر می‌کنی نماز شما قبول می‌شود و نماز پسر پیامبر(ص) قبول نمی‌شود؟» 🌷به جنگ او رفت اما از سپاه کوفی به کمکش آمدند و حبیب کشته شد. 🌷 امام(ع) از شهادت حبیب متاثر شد و برای اولین بار در روز عاشورا گریست. رو به آسمان کرد و گفت: «خدایا رفتن جان خودم ودوستانم را به حساب تو می‌گذارم.» 🌷امام‌(ع) نماز را شکسته و به قاعده «نماز خوف» خواند. 🌷گروهی از اصحاب به امام‌(ع) اقتدا کردند و بقیه به جنگ پرداختند. 🌷زهیر و سعید بن عبدالله حنفی خودشان را سپر امام کردند. نوشته اند سعید بن عبدالله ۱۳ تیر و نیزه خورد و به شهادت رسید. در آخرین نفس از امام پرسید: «آیا وفا کردم؟» ✍🕐 حدود ساعت ۱۳ 🌷شهادت حضرت علی اکبر (ع) 🌷۳۰ نفر از اصحاب امام(ع) تا وقت نماز زنده بودند و بعد از این ساعت شهید شدند. 🌷بعد از شهادت اصحاب، نوبت به بنی هاشم رسید. 🌷 اولین نفر، پسر امام حسین(ع) بود. البته الفتوح، عبدالله بن مسلم بن عقیل را اولین شهید بنی هاشم خوانده است. 🌷 این عبدالله بن مسلم،به طرز ناجوانمردانه‌ای شهید شد. شهادت او بر جوانان بنی هاشم گران آمد. دسته جمعی سوار شدند و به دشمن حمله بردند. 🌷 امام آنها را آرام کرد و فرمود: «ای پسرعموهای من بر مرگ صبر کنید. به خدا پس از این هیچ خواری و ذلتی نخواهید دید.» 🌷والعاقبه للمتقین 🌷اللّهُمَّ‌صَلِّ‌عَلی مُحَمَّدوَآلِ‌مُحَمَّد🌷 🌷 اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَباعَبْدالله 🌷 🌷 أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🌷
هوالشاهد 🌷 🌷حکایت دقایق کربلا 🖍 روایت شانزدهم 🏴 بر اساس مقاتل عاشورای ۲۱ مهرماه ۵۹ شمسی ✍🕑 حدود ساعت ۱۴ 🌷شهادت حضرت عباس(س) 🌷عاقبت امام حسین علیه‌السّلام و حضرت عباس(س) تنها ماندند. (س) اجازه میدان خواست اما امام او را مامور رساندن آب به خیمه ها کرد. 💥دشمن بین دو برادر فاصله انداخت. عباس(ع) دلاور در حالیکه با شجاعت تمام سعی در آوردن مشک آب برای زنان و کودکان داشت در محاصره دشمن دو دستش قطع شده و با عمودی آهنین بر سرش زدند که از اسب بر زمین افتاد. 🌷اباعبدلله سراسیمه خود را بر پیکر قطعه قطعه برادر رساند. دشمن کمی به عقب رفت. 🌷امام حسين عليه السلام برای دومین بار بعد از مرگ برادر عزیزش گریه کرد و فرمود «اکنون دیگر پشتم شکست.» 🌷والعاقبه للمتقین 🌷اللّهُمَّ‌صَلِّ‌عَلی مُحَمَّدوَآلِ‌مُحَمَّد🌷 🌷 اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَباعَبْدالله 🌷 🌷 أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🌷
هوالشاهد 🌷 🌷حکایت دقایق کربلا 🖍 روایت هفدهم 🏴 بر اساس مقاتل عاشورای ۲۱ مهرماه ۵۹ شمسی ✍🕒 حدود ساعت ۱۵ 🌷شهادت حضرت علی اصغر (ع) 🌷شهادت حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام 🌷امام حسين عليه السلام به طرف خیمه‌ها برگشت تا خداحافظی بکند. 🌷 همچنین پیراهنش را پاره پاره کرد و پوشید تا بعدا در وقت غارت کردن توسط دشمن برهنه‌اش نکنند. 🌷 وقت وداع با اهل بیت، کودک شیرخواره اش علی اصغر را به میدان برد تا او را سیراب کند که به تیر حرمله به شهادت رسید . 🌷امام حسين عليه السلام به میدان رفت اما کمتر کسی حاضر به مقابله با ایشان می‌شد. 💥بعضی تیر می‌انداختند و بعضی از دور نیزه پرتاب می‌کردند. 💥شمر و ده نفر به مقابله امام(ع) آمدند. 🌷 بعد از شهادت امام حسین علیه‌السّلام، بر پیکر مبارکش جای ۳۳ زخم نیزه و ۳۴زخم شمشیر شمرده شد. ✍در مقاتل نوشته اند زمانی که امام حسین علیه‌السّلام در آستانه شهادت بود اما کسی جرات نمی‌کرد به سمت ایشان برود . 🌷اهل حرم از صدای اسب ایشان ذوالجناح متوجه شده و بیرون دویدند. کودکی به نام عبدالله بن حسن (ع) دوید و به طرف مقتل امام آمد. او را در بغل عمویش کشتند. 🌷امام ناراحت شدند و کوفیان را نفرین کردند: «خدایا باران آسمان و روییدنی زمین را از ایشان بگیر!» 🌷أَلسَّلامُ عَلى ساکِنِ کَرْبَلآءَ •• 🌷أَلسَّلامُ‌ عَلَۍ الاَْعْضآءِ‌الْمُقَطَّعاتِ 🌷اللّهُمَّ‌صَلِّ‌عَلی مُحَمَّدوَآلِ‌مُحَمَّد🌷 🌷 اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَباعَبْدالله 🌷 🌷 أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🌷
🌺هوالحکیم 🌺🍃🌺 💥حکایت جنایتکاران ✏️ روایت اول ✍، و ، در سرنوشت انسان، بسیار اثرگذار است تا جایی که می‌تواند باعث قتل ولی خدا و امام حسین (ع) شود!! 📚 روایت شده است که زمانی حضرت علی(ع)، به هنگام ایراد خطبه، فرمود: «سلونی قبل ان تفقدونی»؛ بپرسید از من پیش از آن که مرا نیابید. 👤 سعد بن ابی وقّاص سؤال کرد: یا علی! به من خبر بده که تعداد موهای سر و ریش من چقدر است؟ 🌷 امام پاسخ داد: سؤالی کردی که خلیل من رسول خدا (ص) خبر داده بود که تو از من می‌پرسی و در سر و ریش تو مویی نیست، مگر این که در ریشه آن، شیطان نشسته است و در خانه تو بزغاله‌ای (عمر بن سعد) است که فرزند من حسین را می‌کشد! 👹 عمر بن سعد، فرزند و از نطفه‌ی چنین مرد منافقی است. و ویژگی‌های روحی و روانی ناشایستی نسبت به خاندان رسول خدا از پدر به ارث برده بود؛ به گونه‌ای که جزء ذات وی شده بود!! 📚 امالی، شیخ صدوق، مجلس۲۸، ش۶، شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱، ص۳۵۰-۳۵۱ بحارالانوار، ج۴۴، ص۲۵۶، ح۵. 💥 عمرسعد روز عاشورا نماز صبحش را که تمام کرد "قُربة اِلی الله" گفت و اولین تیر رو به سوی خیمه‌ی سیدالشهدا نشانه رفت! 🌸فاعتبروا یا اولی الابصار 🌷اللّهُمَّ‌صَلِّ‌عَلی مُحَمَّدوَآلِ‌مُحَمَّد🌷 🌷 اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَباعَبْدالله 🌷 🌷 أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🌷
🌺هوالحکیم 🌺🍃🌺 💥حکایت جنایتکاران ✏️ روایت دوم ✍«عبیدالله بن زیاد» در کنار شهر موصل به دست ابراهیم بن مالک اشتر، کشته شد، ابراهیم سرهای بریده ابن زیاد و سران دشمن را برای مختار فرستاد، مختار در این هنگام غذا می خورد که سرهای بریده دشمنان را کنار مسند مختار به زمین ریختند. 😳در این هنگام دیدند مار سفیدی در میان سرها پیدا شد و وارد سوراخ بینی ابن زیاد شد و از سوراخ گوش او بیرون آمد، و از سوراخ گوش او وارد گردید و از سوراخ بینی او بیرون آمد، و این عمل چندین بار تکرار گردید. 🌷مختار پس از صرف غذا برخاست با کفشی که در پایش بود به صورت نحس ابن زیاد زد، سپس کفشش را نزد غلامش انداخت و گفت: «این کفش را بشوی که آن را بر صورت کافر نجس نهادم». 🌷مختار سرهای نحس دشمنان را برای محمد حنفیّه در حجاز فرستاد، محمد حنفیّه سر ابن زیاد را نزد امام سجاد (ع) فرستاد. 🌷امام سجاد علیه السلام در آن وقت، غذا می خورد، فرمود: روزی سر مقدس پدرم را نزد ابن زیاد آوردند، او غذا می خورد، عرض کردم: خدایا مرا نمیران تا اینکه سر بریده ابن زیاد را در کنار سفره ام که غذا می خورم بنگرم، حمد و سپاس خدا را که دعایم را اکنون به استجابت رسانیده است. ✍مرحوم حاج شیخ عباس محدث قمی می نویسد: 🐍آن مار، مکرر از بینی ابن زیاد وارد می شد و از گوش او بیرون می آمد، و تماشاچیان می گفتند: قََد جائت قَد جائت: «مار باز آمد، مار باز آمد» ✏️می نویسد: همان هنگام که ابن زیاد در مجلس خود با چوب خیزران مکرر بر لب و دندان امام حسین (ع) می زد، شاید بر اساس تجسم اعمال، همان چوب خیزران (در عالم برزخ) به صورت مار درآمده و مکرر از بینی او وارد می شده و از سوراخ گوش او بیرون می آمده، تا در همین دنیا، مردم مجازات ننگینش را ببینند. 📚منابع: 1- منتهی الآمال، ج۱: ۲۹۹ 2- بحارالانوار، ج۶: ۲۴۸؛ ۴۵: ۳۳۴- ۳۳۶. 3- عالم برزخ در چند قدمی ما: ۱۷۲- ۱۷۵ 🌸 فاعتبروا یا اولی الابصار 🌷اللّهُمَّ‌صَلِّ‌عَلی مُحَمَّدوَآلِ‌مُحَمَّد🌷 🌷 اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَباعَبْدالله 🌷 🌷 أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🌷
🌺هوالحکیم 🍃🌺🍃 💥حکایت جنایتکاران ✏️ روایت سوم 🔥یزید بعد از به شهادت رساندن امام حسین علیه السلام به بیماری مبتلا شد که علاجی برایش پیدا نمیکرد. ✡ يكى از اطباى يهودى را براى معالجه طلب كرد، طبيب نگاهى به يزيد كرد و از روى تعجب انگشت حيرت به دندان گزيد. 📜 سپس با تدبير ويژه اى چند عقرب زنده از گلوى او بيرون كشيده و گفت: 🔰ما در كتب آسمانى ديده ايم و از علما شنيده ايم كه هيچ كس ‍ به اين بيمارى مبتلا نمى شود، مگر آن كه باشد، بگو گناهى كرده اى كه به اين مرض گرفتار شده اى ؟! 🔥يزيد که شرمگین شده بود پس از لحظاتى گفت : من حسين بن على را كشته ام. ✡ بعد از اینکه این قضیه را دید به ایمان آورده و انگشت سبابه خود را بلند كرد و گفت 🌸 اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمد رسول الله... 📒«مروج الذهب ج۲ص۲۷ 🌸 فاعتبروا یا اولی الابصار 🌷اللّهُمَّ‌صَلِّ‌عَلی مُحَمَّدوَآلِ‌مُحَمَّد🌷 🌷 اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَباعَبْدالله 🌷 🌷 أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🌷
🌺هوالحکیم 🍃🌺🍃 💥حکایت جنایتکاران ✏️ روایت چهارم 🌷حبیب ابن مظاهر می گوید: بعد از استقرار امام حسین(ع) در کربلا, من جلوی خیمه نشسته بودم، دیدم کسی دارد از جلوی دشمن می‌آید. نگاه کردم، دیدم «قُرَّه ابن قیس حنظلی» است. 🌷 من او را می شناختم، آدم بدی نبود. تعجب کردم که در سپاه ابن زیاد چه کار می کند؟ جلو آمد، وقتی رسید گفت: حبیب، می‌خواهم با امام حسین ملاقات کنم. گفتم با امام حسین چه کار داری؟ گفت: عمر سعد مرا فرستاده، برای او پیامی دارم، می خواهم به ملاقاتش بروم. به او گفتم شمشیرت را بگذار برو.سلاحش را گذاشت و رفت.وقتی ملاقاتش با امام حسین علیه السلام تمام شد، آمد. 🌷من او را نگه داشتم و گفتم: قره ابن قیس من که تو را می شناسم، آدم بدی نبودی، چه شد به سپاه ابن زیاد پیوستی؟ من علتش را نمی دانم اما نصیحتی می‌کنم؛ حالا که آمدی دیگر نرو. حالا که به بهانة ملاقات با امام حسین آمدی دیگر برنگرد. بیا پیش ما بمان. من قول می دهم جدّش، رسول خدا تو را شفاعت کند و بهشت را برایت آماده کند، دیگر نرو. 💥قیس قدری تأمل کرد و گفت: من بروم. من پیام آور بودم، می روم پیغام امام حسین را می رسانم و برمی‌گردم. اما رفت و دیگر برنگشت... 💥 بعدها قیس، که در فاجعه ی کربلا، با لشکر عمر سعد همکاری کرد، ضمن ابراز پشیمانی، بخشی از جریان عبور دادن زنان اهل بیت(ع) از کنار اجساد شهدا را گزارش کرده و گفته است: 💖«هر چه را فراموش کنم، گفته زینب، دختر فاطمه را فراموش نمی‌کنم که وقتی از کنار بدن برخاک افتاده برادرش حسین می‌گذشت، می‌گفت: 🌷«یا محمداه، یا محمداه، صلی علیک ملائکة السماء، هذا الحسین بالعراء، مرمل بالدماء، مقطع الأعضاء، 🌷یا محمداه! و بناتک سبایا، و ذریتک مقتله، تسفی علیها الصبا»؛ 🌷 «ای محمد، ای محمد، فرشتگان آسمان بر تو صلوات گویند، این حسین است در دشت افتاده، آغشته به خون، اعضاء بریده! 🌷ای محمد، دخترانت اسیرند، ذریه‌ات کشته شده‌اند و باد بر آنها می‌وزد.» این سخنان زینب دوست و دشمن را به گریه انداخت.[ الارشاد، ج ۲، ص ۸۵] ✍ نصحیت را نشنیده گرفت و پند نپذیرفت. 🌸 فاعتبروا یا اولی الابصار 🌷اللّهُمَّ‌صَلِّ‌عَلی مُحَمَّدوَآلِ‌مُحَمَّد🌷 🌷 اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَباعَبْدالله 🌷 🌷 أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🌷
🌺هوالحکیم🌺🍃🌺 💥حکایت جنایتکاران ✏️ روایت پنجم ✍در مقاتل نوشته شده که در پیراهن امام علیه السلام تا ۱۱۰ اثر تیر و نیزه و شمشیر وجود داشته است و پس ازشهادتش برای غارتش هجوم آوردند. 💥اسحاق بن حوبه لعنه الله علیه پیراهن امام را بیرون آورد 💥بحر بن کعب لعنه الله علیه بقیه لباسهای امام را از بدنش ... 💥 عمامه را اخنس بن مرثد لعنه الله علیه برداشت 💥 نعلین حضرت را اسود بن خالد لعنه الله علیه ربود 💥بجدل بن سلیم لعنه الله علیه برای انگشتر ، انگشت امام را قطع کرد 💥زره امام را عمر بن سعد ملعون لعنه الله علیه برداشت 💥 شمشیر امام (غیر از ذوالفقار) را جمیع بن خلق لعنه الله علیه ربود 💥 قطیفه حضرت را قیس بن اشعث لعنه الله علیه درآورد 😢🌷جانها به فدای آقایی که حتی بدنش را غارت کردند. 🌷جراحات امام فراوان شد و آنچنان تیر در بدن امام نشسته بود که چون ... به نظر می رسید 💥 صالح بن وهب لعنه الله علیه نیزه ای به پهلوی امام زد که بر اثر آن حضرت از اسب به گودال افتاد و با گونه راست بر زمین خورد 🌷زینب سلام الله علیها از خیمه بیرون دوید و ... 💖وای از دل حضرت حجت ابن حسن عج... 💥سنان بن انس لعنه الله علیه با شمشیر به دهان مبارک ضربتی زد... 📚لهوف ابن طاووس 🌸فاعتبروا یا اولی الابصار 🌷اللّهُمَّ‌صَلِّ‌عَلی مُحَمَّدوَآلِ‌مُحَمَّد🌷 🌷اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَباعَبْدالله🌷 🌷 أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🌷
🌺هوالحکیم🍃🌺🍃 🌺حکایت خادم عباس رشتی✏️ روایت پاکان ... ✍یکي از علماي بزرگ قم که امام جماعت صحن کربلاي آقا ابا عبدالله عليه السلام بودند، مي فرمودند : 🌸پير مرد مجردی در کربلا بود به نام حاج عباس رشتی که خيلی به امام حسين عليه السلام ، علاقه داشت. عشق امام حسين عليه السلام، او را به کربلا کشيده بود و زندگي خيلی ساده‎ای داشت، يک اتاقی هم اجاره کرده بود . گاهی کارهای دستی انجام مي داد. مثلا يک چيزی خريد و فروش مي کرد. 🌸يک کارش خدمت به مجالس امام حسين عليه السلام بود و آب به عزاداران مي داد. 🌴اين پير مرد زيلوهای حرم را جمع مي کرد و پهن مي کرد و براي نماز جماعت، خيلی هم سرحال و با نشاط بود. 🌷روز شهادت يکي از امامان عليهم السلام، از خانه بيرون آمدم، در بين راه يکي از وعاظ کربلا به من گفت: حاج عباس رشتی مريض و در حال جان دادن است، و در کربلا غريب است. اگر مي شود از ايشان عيادتی داشته باشيد . و ما چهار نفر بوديم وارد اتاق شديم ديديم لحاف و تشک و پتوی کهنه‎ای رويش کشيده و يکی از رفقايش هم از او پرستاری مي کند. 🌺حاج عباسی که هر وقت ما را مي ديد سلام مي کرد دست به سينه مي شد، خيلي سر حال بود. اما ديديم الان در رختخواب افتاده و در حال جان دادن است، ديگر نه مي تواند بنشيند، نه مي تواند جواب سلام بدهد. 🌺حالش خيلی وخيم و در حال سکرات مرگ است، دور بسترش نشستيم و به رفقا گفتم، لحظه آخر خيلی مهم است، که به چه حالت بميرد. عبرت بگيريم، به اين واعظ گفتم : که الان فرصت خوبی است تا يک روضه برای امام حسين عليه السلام بخوانيم. 🍃واعظ گفت: چشم و شروع کرد، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ . . . 🌴هنگام روضه خواندن همه با چشم خود، ديديم حاج عباس پتو را کنار زد و بلند شد و مودب نشست، حالا ما هم داريم با تعجب نگاه مي کنيم، رويش را به طرف راست چرخاند و شروع به گريه کرد و گفت السَّلامُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ قربان قدمهايتان، من پير غلام، چه لياقتی داشتم که به عيادت من بياييد. 🌸 السَّلامُ عَلَيْكَ يا امِيرَ الْمُؤْمِنِينَ، السَّلَامُ عَلَيْكِ يَا فَاطِمَةُ الزَّهْرَاءُ، همين طور سلام داد، تا رسيد به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشريف، به آقا هم سلام داد گفت: قربانتان بروم من کجا عيادت شما، و از همه تشکر کرد و بعد دراز کشيد، مثل اينکه صد سال است که مرده باشد. نه قلبش کار مي کند، نه نبضش کار مي کند، و به رحمت خدا رفت. 🍃بعد از اينکه به رحمت خدا رفت، من به رفيقش گفتم اين پير غلام امام حسين عليه السلام بوده، امام حسين عليه السلام به او نظر کرده و قبولش کرده است، چهارده معصوم عليهم السلام به ديدارش آمده است. 🍃بايد مثل يک مرجع تقليد، تشييع جنازه اش کنيم. 🍃گفت ما آمديم به منزل، به وعاظ گفتيم که بالا منبر بگوييد، به علمای نجف گفتيم که درستان را تعطيل بکنيد، به بازاريها گفتيم بازار را ببنديد، به هيئتي ها گفتيم که فردا بايد يک دسته‎ای مثل عاشورا، برای يک عاشق امام حسين عليه السلام راه بندازيد، مي گفت کربلا يک حالت عجيبی پيدا کرده بود. هيئتها مي آمدند به سر و سينه هایشان مي زدند، چون براي همه جريانش را گفته بوديم. يا حسين يا حسين مي گفتند، گريه مي کردند، براي يک غلام غريب امام حسين عليه السلام غوغا شد. 🍃در حوزه هم براي حاج عباس مجلس ختم گرفتيم. يک آيت اللهي در کربلا بود، به نام آيت الله سيبويه عموی آيت الله سيبويه‎ای که در زمان ما بودند، پير مردی بود حدود نود سال، ايشان هم در مجلس ختم شرکت کرد. به من فرمودند: که منبر ختم اين آقا را من مي روم، همه تعجب کردند. 🌴ايشان عصا زنان آمدند، در پله اول منبر نشستند. بعد از قرائت قرآن، گفت: که مردم مي دانيد که من اهل منبر و سخنراني نيستم، ولي آمده ام جريانی از حاج عباس رشتی، برايتان بگويم. گفت: که وقتی فلانی به من زنگ زد و گفت من در موقع جان دادن کنار بسترش بودم و چهارده معصوم به ديدنش آمدند؛ وقتی تلفن را قطع کردم خيلی گريه کردم، دلم شکست که من اينقدر در حوزه بودم در حرم آقا، امام جماعت بودم، نکند من را قبول نکرده باشند، من به حال خودم گريه کردم، خسته شدم، خوابم برد، خواب ديدم حاج عباس، در باغی از باغهای بهشت است. خيلی سرحال و خوشحال، جوان و زيبا. گفتم حاج عباس چطوری! گفت وقتی که من را در قبر گذاشتيد، قبر من وسيع و باز شد، نورانی شد، ديدم آقا اباعبدالله الحسين عليه السلام، تشريف آوردند فرمود: تو غلام من بودی، من را آورد در اين باغي که مي بيني از باغهای برزخی است، اين باغ را به من مرحمت کردند. فرمودند: حاج عباس، همين جا باش، در قيامت هم مي آيم تو را مي برم در بهشت کنار خودم قرار مي دهم. 🍃بعد گفت آقاي سيبويه، برو به مردم بگو، هر چه هست، در خانه سيدالشهدا عليه السلام است. جای ديگر، خبری نيست. کل الخير في باب الحسين، هر خيری است، در خانه امام حسين عليه السلام است.🌷🌷