eitaa logo
خاطراتی از دفاع مقدس
45 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
234 ویدیو
28 فایل
برای حفظ و نشر آثار دفاع مقدس و معارف دینی و اسلامی باز نشر با ذکر صلوات آزاد است. سپاسگزارم از همراهی شما
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊🌷🕊🌷🕊 💚 💚مَا عِندَكُمْ يَنفَدُ وَمَا عِندَ اللّهِ بَاقٍ وَلَنَجْزِيَنَّ الَّذِينَ صَبَرُواْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ 💚آنچه نزد شماست به پايان مى رسد، وآنچه نزد خداست باقى وپايدار است، و كسانى كه صبر پيشه كردند، همانا مزدشان را بر پايه نيكوترين كارى كه مى كردند، پاداش خواهيم داد. 🍀 ✍دل كندن از دنيا، محروميت نيست كاميابى است. هيچ مشترى بهتر از خدا نيست ، چون جنس معمولى يا پست را هم به قيمت گران مى خرد. 💚 اَللّهُمَّ نَوِّر قُلُوبَنا بِالْقُرآن اَللّهُمَّ زَیِّن اَخْلاقَنا بِزینَةِ الْقُرآن اَللّهُمَّ ارْزُقنا شَفاعَةَ الْقُرآن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷🕊🌷🕊🌷🕊 ‍ ‌ ‌🌸بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ🌸 🌸خاطرات بیادماندنی🌸 این قسمت 🌸 پس از آقای حمومی😁 ✍اگر دست نوشته این بنده ی ناچیز را دنبال میفرمودید متوجه میشدید،چندی قبل و پیش تر ازآن دست به قلم شده واز کیسه انفرادیم و آقای حمومی چند سطری برای سلام صبح گاهی خدمت شما عزیزان نوشته ام. 🍀حالا اگر هم مطالعه نفرمودید حق دارید. حتماباب میل حضرات نبوده است،اما خواهشمندم قبلی ها را مطالعه واین نوشتار را نیز وقت گذاشته ومطالعه بفرمایید 🍀البته این وجیز چندان هم بد نیست درحد متوسط کمی رو به بالا؛کمی تا حدزیادی ،قابل تحمل و تعمل است 🍀قدیما حمام به دو صورتِ عمومی یا نُمره؛ بود.در زمان جنگ و پس از آن هم رهایی از این وضعیت به عقل فردی یا جمعی نرسید یا کمتر رسید.تا این وضعیت را سرو سامانی بخشد. 🍀بعدهاوزراتخانه ی دوا ودرمان غربی کشور، این دوگونه ی نادراز حمام رابه دست فراموش خانه ها سپرد و جزو آثار باستانی به میراث فرهنگی و موزه ها تغییر کاربری داد! 🍀اما ماجرای امروز اصلابر سر حمام و حمومی نیست ، بلکه برمیگرددبه ابزار حمامی و حمام!جسمی به نام! 🍀آقای من که شما باشی صابون هم به نوبه ی خود در زمان جنگ جزو وسایل شوینده و جزو اقلام گران قیمت و تا حدودی نایاب و کوپنی به شمار می آمد میگویید نه ؛ رجوع شود به بزرگان وبندِ منزل! 🍀آقا باور بفرمایید اصلا" قصد جسارت به صابون رانداشتم، میدانید که آن زمانها چند نوع صابون بیشتر نبود. اتفاقا در جبهه به هر سه مدل آن دسترسی کامل وجود داشت. 🍀صابون سفید چاق و چلهِ وثوقی 🍀صابون معروف زرد مکعب مستطیل مراغه و البته بسیار کج و کوله که البته سفیدش هم یافت می شد. 🍀صابون معطر و جانانه ی نخل زیتون سبز رنگ که هم بوی نخل میداد و هم زیتون و البته بوی هیچ کدامش را که تعریف نمودم نمیداد و در اندازه های کوچک متوسط و بزرگ یافت میشد. با جلدهای کاغذی و پلاستیکی! 🍀اگر بعدِ سی و اندی سال سراغش را بگیرم جز ناسزا چیزی نباید عایدم شود.چرا چون روزی روزگاری برو بیایی برای خودش داشت، تاج سر محفل ها بود.نشانه ی تمیزی و لطافت بود و... 🍀میرفتی حمام و یا موقع نظافت شخصی باید سر و یا پا و دستت را به رخسار مامان جان نزدیک میکردی تا تاییدیه بگیری؛! 🍀به جای عطر و ادکلن گران قیمت رایحه ی خوش صابون بود و بس! البته بیشتر برا بچه مستضعف! 🍀پس از سفیدآب یا همان روشور ، روی سفیدمان از صابون بود و تمیزی ملحفه ها ی شسته شده ی مامان جان و همرزمان ازهمین صابون! 🍀اما همانطور که خودمان اندک اندک و سلایق مان بعدا" خیلی سریع تر از آنچه که فکرش را میکردیم ، تغییر کرد ، شاید هم فراموش کردیم جناب صابون را از جا صابونی زیر دوش برداریم و کم کم حل شد و آب رفت و ازدم دست ناپدید.وما هم ، امان ازدست فراموشی! 🍀آنقدرانواع موادشوینده زیادشد که انگاری دیگر حتی نامش هم در تحریم های بندِ منزل حاج خانم قرار گرفت! و خود حدیث مفصل بخوان از این بی عدالتی... 🍀صابون نخل زیتون و جا صابونی قرمز دَر دار و صابون زرد لباس شویی جزو اقلامی بود که در اعزام نیرو رامسر و پس از ورد به تیپ در پادگان ارتش پیرانشهر به رزمندگان جدید الورود مجددا" اهدا میشد. 🍀آنهایی که صلواتی جوراب و لباس همرزما را می شستند کاملا در جریان هستند. البته ریا نشود.اما داشتیم رزمنده ی پاک دست وایمانی و رعایت کننده ی حدیث النظافت من الایمان که درخط مقدم هم دست از سر صابون نگون بخت بر نمیداشت. 🍀و از هر فرصتی برای شست و شوی دست و صورت حتی از برکه ها و رودهای فصلی در زمان آوردن آب از پای قله غافل نمیشد.اسمش را نبرم بهتر است خودش میداند و من و بقیه همرزمان آشنا به فنون شست و شو! 🍀فقط یک مورد داشتیم که صابون نخل به عنوان اعتراض از جایش در رفت و البته با دستور فرمانده دسته و زدن به آب رودخانه و عبور از آن که زیاد گود هم نبود اما جریانی تندی داشت و سبب زمین خوردن رزمنده ی متعصب ما شد و چند پیچ و وارو زد تا در تاریکی شب گرفتیمش! 🍀و پس از حرکت در مسیر و تکانهای بِدو بایست و... صابون ناقلا شروع به کف کردن کرد و انتقام گرفت ، بگذریم که بد جنسی ما هم گُل کرد و انتقامی سخت هم از همرزم خوب و با وسواس خودمان گرفتیم ، نه جیره ای بود و نه... التماس هم فایده ای نداشت. اما 🍀نتیجه ی خوبی برای همرزمان نزدیکتر به دوستمان داشت که از آن به بعد دست از این کار برداشت و عادی رفتار نمود. تا این وجیزه پس از سالها نوشته و نُقل مجلس همرزمان دفاع مقدسی شود. ✍سلام صابونم صبح امروز به خیر ؛ ببخشید😳 سلام صبح عالی متعالی همرزم و هم سنگری دعا گو هستم. 🌸والعاقبه للمتقین 🌸این نوشتار ادامه خواهد داشت اگرخداوند متعال فرصتی عنایت فرماید. 🌸خوبان_عالم_دعا_بفرمایید ✍نبی زاده
🌷🕊🌷🕊🌷🕊 ‍ ‌ ‌ 🌸بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ🌸 🌸خاطرات بیادماندنی🌸 این قسمت 🍀 ایستگاه پنج‌شنبه ها ✍ روزگار غریبی 💚خدایا! وقتی که🚶مرا با تو روبرو میکنند، درانتهای این جاده زندگی... 🍀بدون تعارف ریز و درشت اعمالم را کف دستم میگذاری برای حسابرسی... ‍ 🍀شهید یعنی: به خیر گذشت؛! نزدیک بود بمیرد! اما من و شما چه میکنیم در این میانه؟! 🍀آخ ...یادم رفته بود ... 🍀شهید بیدارت میکند ... 🍀شهید دستت را میگیرد ... 🍀شهید حتی بلندت میکند ... 🍀همه ی ما امروزه با یاد شهدا زندگی میکنیم... 🍀زمان معطل من و شما نمیماند ؛ اگر شهید نشویم ، لاجرم خواهیم مُـرد!... 🍀 ای مهربانا از همین حالا دستِ دلم میلرزد! 🍀 از شرمِِ صفحات سیاه پرونده قطورم 📖«إِلَيْهِ مَرْجِعُكُمْ ثُمَّ يُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» 🌸سوره مبارکه انعام آیه شریفه ۶۰ 🍀سلام من پنج شنبه ام ؛! هر هفته همین موقع ها میام خدمتتون! 🍀میام که یادتون نره آدمایی اونور خط چشم براه شما هستند ! 🍀میام که یادتون بمونه از این پنج شنبه ها برای خودمون هم هست ! 🍀 برگ عیشی به گور خویش فرست ! 🍀 کس نیارد ز پس تو پیش فرست ! 🍀به یاد نفس های گرمی که امروزه در خاک سرد خفته اند. پدران و مادران ؛ برادران و خواهران و دوستان و آشنایان ؛ امام شهدا و شهدا و... باهم دعای زیر را قرائت بفرمایید. 👇 🌸اللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الصَّلَوَاتِ 🌸 🌸 . ✍نبی زاده 🌷اللّهُمَّ‌صَلِّ‌عَلی مُحَمَّدوَآلِ‌مُحَمَّد🌷 🌷 أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🌷
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💚 هوالمحبوب العزیز💖 💚 آدینه های مهدوی 🌸 ✍هر روز صبح که بلند میشوم ...آراسته رو به قبله می ایستم گاهی دست به سینه ، گاهی دست بر بالای سر ؛ می گویم: 💚 "السلام علیک یا اباصالح المهدی" 💚وقتی به این فکر میکنم که خدا ، جواب سلام را واجب کرده است... 💚 قلبم از ذوق اینکه شما به اندازه یک پاسخ سلام ؛ به من نگاه میکنی از جا کنده میشود. 💚 آقاجانم! دوستت دارم. 💚 میدانم ، صدا کردنت سخت نیست اما من سختش کرده ام! 💚 اَدْعوُكَ ياسَيدي بِلِسان قَدْ اَخْرَسَه ذَنْبُه 💚 می خوانمت آقای من اما با زبانی كه گناه لالش كرده 😔 نیاورد روزی را که همین مقدار هم از کف برود. خدا نیاورد. خدا... 💚اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّهِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَهِ وَفی کُلِّ ساعَهٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلا" 🌷اللّهُمَّ‌صَلِّ‌عَلی مُحَمَّدوَآلِ‌مُحَمَّد🌷 🌷 أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷🕊🌷🕊🌷🕊 ‍ ‌ ‌ 🌸بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ🌸 🌸خاطرات بیادماندنی🌸 این قسمت 🌸جیره غذا رو کی می بنده؟! (۱) ✍روزی روزگاری مردانی بودن بی نام و نشون، اما پُرتلاش! هنوز هم که هنوزه نه کسی یادی از شون میکنه و حتی یادی از شون میشه! البته اصلا" نیاز هم ندارن که برای چی بی نام و نشونن! چی بودن ؛ چه کاری کردن ؛ برای چی ؛ برای کی؛ و... 🍀 اما حالا وقتشه ، وقتشه که کمی از اون لحظات رو ثبت کنیم. درسته که نیازی نبوده دیده بشن اما ؛ ناگفته ها کمی باید گفته بشه؛! نیازی هم نیست خاطرات حتما جنگی باشه ، انفجاری باشه ، یا انتحاری و یا خون و خون ریزی و... 🍀 گاهی وقتا مردایی میون ما همرزما بودن که اصلا" به چشم نمی اومدن ، دم دست هم نبودن ، اصلا" کسی بهشون چیزی هم نمی گفت ، اگه میگفت هم در حالت امر و نهی کردن بود ، و یا واخواهی! برای همه ی ما کم اهمیت تر از هر چیزی بود ، تا زمانی که... 🍀اینجور آدما شاید نتونن خوب بجنگن، یا کم بیارن و تو راهپیمایی های شبانه جا بمونن، شاید هم به خاطر شجاعت نداشتشون از بقیه عقب تر حرکت کنن و یا به صد تا دلیر دیگه مثل تخریب چی ها ازهمه ی ستون ، چه پیاده و چه موتور ریزه جلوتر حرکت کنن! اما همون که عقب تره و بی نام و نشون تره ندونسته و نخواسته میتونه یه جورایی عزیزتر هم باشه! 🍀اما خیلی از ماها کارهای اونا رو میدیدیم. اما خودشون رو نه.! کارهاشون جلو چشممون بود اما هی نق میزدیم،! شاید نمیدونستیم که اونا بی تقصیرند،! اما با این حال باز هم مورد سرزنش قرار میگرفتن.حتی وقتی کار خوبی هم تحویل میدادند، دریغ از یه دستت درد نکنه! یه خدا روح گذشتگانتو بیامرزه بگیم! و یا شکر خشک خالی کنیم تا صوابش برسه به... 🍀گاهی اوقات می تونستی کارهاشون رو با همرزمان جابجا کنی؛! و اونوقت هر دو رزمنده راضی تر بودن. اما باز هم چیزی به این همرزم نگون بخت ما نمی ماسید که هیچ! تازه اونوقت میگفتی ، چرا کم داره! چرا اشتباهی گذاشته! فقط در یه صورت شادمیزدی! اون هم مواقعی بود که اشتباهی دو تا کنسرو و یا دوتا کمپوت داشتی و... 🍀 هرچی بود و هرچی هست ، یادی ازشون هم نمیشه،! حالا اگه بگیم همه یه سری تکون میدن و باز هم از کنارش به سادگی رد میشیم،! و توجه نداریم که این همرزم اصلا" قصد و غرضی نداشت ، چرا ؟!چون ، نه ترازو داشت، نه چیلو ، همه چیز معیارش توچشمش بود و همه و همه ی وسیله کارش دو تا دستای نازنینش بود و بس،! اگه خودتون بودین هم وضعیت بهتر از این همرزما نداشتین! 🍀گاهی وقتا کارشون تا صبحدم هم طول میکشید و تو میتونستی سر صبح بعد از یه خواب ناز که البته برای گردانها ، لازم هم بود، وسایلش رو خیلی ساده تحویل بگیری و یه غری بزنی و بگی ای بابا بازم از ایناست؛! البته نه چاره ای داشتی و نه وقتشو که کاری کنی ، که باب دلت باشه. 🍀اصلا" اون موقع که چه عرض کنم ، حالا هم که این مطلب رو می خونی تازه میگی ، راست میگه بنده خدا ! بالاخره با کلی ناز مینداختی تو کوله پشتی و میرفتی تو ستون پیاده پشت همرزم و سوار ایفا میشدی حتی تو ایفا هم دست از سر این همرزم کچلمون بر نمی داشتیم،! من خودم اینطوری بودم،{شمارو نمیدونم که چنین اتفاقی براتون افتاده یا نه ، اما من یکی از اون خاطره هایی رو که برام اتفاق افتاده رو میگم }، وقتی هم درِ ایفا باز میشد که ، یا علی مدد و پس از خوندن نماز و حرکت پیاده روی رو قله ها بودیم! 🍀 هر بار چشم ما به کارهای اونا حتی روی قله هم که می افتاد اگه باب دلمون هم نبود و یا نمی تونستیم جابجا کنیمش باز هم یه نیمچه غری میزدیم ، اما به هر صورت توی ۴۸ تا ۷۲ ساعت بعدی چیزی ازش باقی نمی موند. 🍀بالاخره مشخص شد کدوم یک از همرزما بودن که بستن جیره های غذایی رو به عهده داشتن و یا پختن غذا و آوردن به خط مقدم جبهه رو، بله منظورم اینه که تا حالابه ذهنتون خطور کرده که : ای بابا این .!؟ 🍀 البته این وجیزه قسمت‌های دیگه ای هم داره ان شاءالله طی چند روز تقدیم میشه اگه مشتاق شدید کمی طاقت بیارین ؛ طاقت بیارین...✋☺️ 🌸والعاقبه للمتقین 🌸این نوشتارادامه خواهد داشت اگرخداوند متعال فرصتی عنایت فرماید. 🌸خوبان_عالم_دعا_بفرمایید ✍نبی زاده 🌷اللّهُمَّ‌صَلِّ‌عَلی مُحَمَّدوَآلِ‌مُحَمَّد🌷 🌷 أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🌷
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💚 ✍در این لحظات ، نامت آرامش این قلب گرفتارم است... و سنگرِم به هنگام پریشانی ؛! 💚 ای محبوبم ؛ نگاهم نمیکنی!؟ شاید دلیلش ، گناهانم باشه! 💚چی بگم اگه در رفاه کاملم و شما در اوج سختی... 💚 به خاطر تمام روزهایی که چشم انتظار ما بودی ، اما ناامیدت کردیم. مارو ببخش... 🍀 پُر شدیم از همه چیز و همه کس ؛! اما خالی از شما... ای عزیز فاطمه سلام الله علیها َ
🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💚 💚 خدایا 💚آغازی که تو 💚صاحبش نباشی 💚چه امیدیست به پایانش!؟ ✍ سلام صبحتون بخیر ؛ برایتان و اهل خانه عافیت و عاقبت به خیری را از ایزد منان خواهانم ؛ به قول قدیمی ها الهی پیر شی ؛ اما نوبتی نشی 😁✋ 🌷اللّهُمَّ‌صَلِّ‌عَلی مُحَمَّدوَآلِ‌مُحَمَّد🌷 🌷 أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🌷
خاطراتی از دفاع مقدس
🌷🕊🌷🕊🌷🕊 ‍ ‌ ‌ 🌸بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ🌸 🌸خاطرات بیادماندنی🌸 این قسمت 🌸جیره غذ
🌷🕊🌷🕊🌷🕊 ‍ ‌ ‌ 🌸بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ🌸 🌸خاطرات بیادماندنی🌸 این قسمت 🌸جیره غذا رو کی می بنده؟! (۲) ✍اصولا" با نوشتن این مطلب بر آن نبودم که بگم جیره غذایی چی بود و چطوری مصرف میشد. صرفا میخوام یادی کنم از آن دوران پُر هیجان و دلنشین و بیادماندنی که دوران زیبا و پُرشور و شعفی بود. 🍀راستش رو بخواین ، یه همشهری داشتیم که خیلی بعد از ما او مد تو تیپ ویژه یادش بخیر وقتی اومد که آزاد سازی پیرانشهر به سردشت به پایان رسیده بود ، شاید کمی دیرتر ، اما بین بچه شمالی های گردان جزو متاهل ها به حساب می اومد. به خونواده و بچه هاش هم خیلی اهمیت میداد. 🍀خیلی هم وضعیت جسمانی مناسبی برای پیاده روی نداشت ، چند باری که پا به پای ما اومد پیاده روی نزدیک بود قالب تهی کنه ، از خستگی مدام جا می موند و در آخر کار حتی حاضر میشد همونجا بمونه و تکون نخوره... حتی با گرفتن اسلحه و کوله پشتی هم نای راه رفتن نداشت. 🍀شجاعت رزمندگانی مثل بچه های همرزم هم استانی و بقیه در تیپ هم همراهش نبود.(خوب واقعیتی هست)همه که به یک اندازه و با یک قدرت خاص وارد تیپ نمی شدند. تازه تو آزمون دوی استقامت هزار جور تلاش کرد که به دسته پیاده ی ما وارد بشه و تک نمونه. 🍀 احمد اکبر خواه (همومی که با چشم تو جاده مین پیدا میکرد، یادتونه) یا (شهید مدافع حرم )محمد رضا یعقوبی مدام تو پیاده روی های شبانه تیپ سر به سرش میگذاشتن و مدام میگفتند: اگه به گیر تک تیر اندازهای کرد بیفتی با یه تیر تو مغزت و با تلنگری روی تخته ی در آسایشگاه ، صدایی در می آوردن که سرت چنین صدایی و... خدا رحمتش کنه شهید علی رضا سیف کار هم تو آسایشگاه مراسم ترحیم و سایر موارد تو شهرستان رو برایش ریز به ریز یاد آوری میکرد.😄 🍀القصه آنقدر روی اعصاب این بنده خدا راه رفتن که دیگه روی پاش بند نشد. اون روزا ما تازه برگشته بودیم منطقه عملیاتی مهاباد و در آموزشگاه فنی حرفه ای مستقر بودیم ، این بنده خدا که خداوند رحمتش کنه (چند سال بعد از این حوادث به رحمت خدا رفتن) ابتدا رفت در تدارکات گردان و سپس تدارکات تیپ مشغول خدمت شد. 🍀هم به خاطر اینکه تو گردان پیاده نباشه و تو پیاده روی ها جا نمونه و هم بخاطر دست پخت عالی که داشت ، جای مناسبی رو براش انتخاب کردیم. 🍀 بالاخره جنگ با تمامی کارهایی که در آن نیاز داشت فقط و فقط جنگیدن نبود. خیلی از خدمات پشتیبانی از رزم رو هم مثل همین واحد تدارکات لازم داشت که خیلی از بچه ها پس از اومدن به جبهه متوجه میشدند که کجا موثرترند .مثل؛ نانوایی ، حمامی، آشپزی ، سقایی ، تسلیحات و... 🍀 اما باز هم بچه ها دست از سرش بر نمی داشتن و تو دورهمی ها مدام میگفتن از گردان رفتی اما ستون موتوریزه مدام تو کمین می افته و درمیاد. احمد اکبر خواه هم که تو تخریب تیپ بود میگفت: کافیه یکی از مینهای داخل جاده رو رد کنم یا پیدا نشه ، اونوقت جنازت با طعم قرمه سبزی میره شهرستان و... 🍀 خلاصه کاری کردن رفت یه دستگاه آشپزخانه صحرایی از همونهایی که ارتش هم داشت تحویل گرفت. بعد از مدتی باز هم بچه هارفتن رو اعصابش که اینو بهت تحویل دادن سفارش ما بوده که تو خط بتونی غذادرست کنی نه تو پادگان! 🍀از کنار اینها هم که بگذریم دنبال گزینش و پاسداررسمی شدن هم بود که چقدر تو این مرحله سر به سرش گذاشتن که برا گزینش تعریف میکنیم چطوری رفتی تو تدارکات و آشپزخانه و... تو برگه معرف گزینش هم لو میدیم... این وجیزه هنوز هم ادامه داره یکم تحمل کنید تا بعد 🌸والعاقبه للمتقین 🌸این نوشتار ادامه خواهد داشت اگرخداوند متعال فرصتی عنایت فرماید. 🌸خوبان_عالم_دعا_بفرمایید ✍نبی زاده 🌷اللّهُمَّ‌صَلِّ‌عَلی مُحَمَّدوَآلِ‌مُحَمَّد🌷 🌷 أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🌷