🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🌸بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ🌸
🌸خاطرات بیادماندنی🌸 این قسمت
🌸جیره غذا رو کی می بنده؟! (۱)
✍روزی روزگاری مردانی بودن بی نام و نشون، اما پُرتلاش! هنوز هم که هنوزه نه کسی یادی از شون میکنه و حتی یادی از شون میشه! البته اصلا" نیاز هم ندارن که برای چی بی نام و نشونن! چی بودن ؛ چه کاری کردن ؛ برای چی ؛ برای کی؛ و...
🍀 اما حالا وقتشه ، وقتشه که کمی از اون لحظات رو ثبت کنیم. درسته که نیازی نبوده دیده بشن اما ؛ ناگفته ها کمی باید گفته بشه؛! نیازی هم نیست خاطرات حتما جنگی باشه ، انفجاری باشه ، یا انتحاری و یا خون و خون ریزی و...
🍀 گاهی وقتا مردایی میون ما همرزما بودن که اصلا" به چشم نمی اومدن ، دم دست هم نبودن ، اصلا" کسی بهشون چیزی هم نمی گفت ، اگه میگفت هم در حالت امر و نهی کردن بود ، و یا واخواهی! برای همه ی ما کم اهمیت تر از هر چیزی بود ، تا زمانی که...
🍀اینجور آدما شاید نتونن خوب بجنگن، یا کم بیارن و تو راهپیمایی های شبانه جا بمونن، شاید هم به خاطر شجاعت نداشتشون از بقیه عقب تر حرکت کنن و یا به صد تا دلیر دیگه مثل تخریب چی ها ازهمه ی ستون ، چه پیاده و چه موتور ریزه جلوتر حرکت کنن! اما همون که عقب تره و بی نام و نشون تره ندونسته و نخواسته میتونه یه جورایی عزیزتر هم باشه!
🍀اما خیلی از ماها کارهای اونا رو میدیدیم. اما خودشون رو نه.! کارهاشون جلو چشممون بود اما هی نق میزدیم،! شاید نمیدونستیم که اونا بی تقصیرند،! اما با این حال باز هم مورد سرزنش قرار میگرفتن.حتی وقتی کار خوبی هم تحویل میدادند، دریغ از یه دستت درد نکنه! یه خدا روح گذشتگانتو بیامرزه بگیم! و یا شکر خشک خالی کنیم تا صوابش برسه به...
🍀گاهی اوقات می تونستی کارهاشون رو با همرزمان جابجا کنی؛! و اونوقت هر دو رزمنده راضی تر بودن. اما باز هم چیزی به این همرزم نگون بخت ما نمی ماسید که هیچ! تازه اونوقت میگفتی ، چرا کم داره! چرا اشتباهی گذاشته! فقط در یه صورت شادمیزدی! اون هم مواقعی بود که اشتباهی دو تا کنسرو و یا دوتا کمپوت داشتی و...
🍀 هرچی بود و هرچی هست ، یادی ازشون هم نمیشه،! حالا اگه بگیم همه یه سری تکون میدن و باز هم از کنارش به سادگی رد میشیم،! و توجه نداریم که این همرزم اصلا" قصد و غرضی نداشت ، چرا ؟!چون ، نه ترازو داشت، نه چیلو ، همه چیز معیارش توچشمش بود و همه و همه ی وسیله کارش دو تا دستای نازنینش بود و بس،! اگه خودتون بودین هم وضعیت بهتر از این همرزما نداشتین!
🍀گاهی وقتا کارشون تا صبحدم هم طول میکشید و تو میتونستی سر صبح بعد از یه خواب ناز که البته برای گردانها ، لازم هم بود، وسایلش رو خیلی ساده تحویل بگیری و یه غری بزنی و بگی ای بابا بازم از ایناست؛! البته نه چاره ای داشتی و نه وقتشو که کاری کنی ، که باب دلت باشه.
🍀اصلا" اون موقع که چه عرض کنم ، حالا هم که این مطلب رو می خونی تازه میگی ، راست میگه بنده خدا ! بالاخره با کلی ناز مینداختی تو کوله پشتی و میرفتی تو ستون پیاده پشت همرزم و سوار ایفا میشدی حتی تو ایفا هم دست از سر این همرزم کچلمون بر نمی داشتیم،! من خودم اینطوری بودم،{شمارو نمیدونم که چنین اتفاقی براتون افتاده یا نه ، اما من یکی از اون خاطره هایی رو که برام اتفاق افتاده رو میگم }، وقتی هم درِ ایفا باز میشد که ، یا علی مدد و پس از خوندن نماز و حرکت پیاده روی رو قله ها بودیم!
🍀 هر بار چشم ما به کارهای اونا حتی روی قله هم که می افتاد اگه باب دلمون هم نبود و یا نمی تونستیم جابجا کنیمش باز هم یه نیمچه غری میزدیم ، اما به هر صورت توی ۴۸ تا ۷۲ ساعت بعدی چیزی ازش باقی نمی موند.
🍀بالاخره مشخص شد کدوم یک از همرزما بودن که بستن جیره های غذایی رو به عهده داشتن و یا پختن غذا و آوردن به خط مقدم جبهه رو، بله منظورم اینه که تا حالابه ذهنتون خطور کرده که : ای بابا این #جیره_غذایی_رو_کی_می_بست.!؟
🍀 البته این وجیزه قسمتهای دیگه ای هم داره ان شاءالله طی چند روز تقدیم میشه اگه مشتاق شدید کمی طاقت بیارین ؛ طاقت بیارین...✋☺️
🌸والعاقبه للمتقین
🌸این نوشتارادامه خواهد داشت اگرخداوند متعال فرصتی عنایت فرماید.
🌸خوبان_عالم_دعا_بفرمایید ✍نبی زاده
🌷اللّهُمَّصَلِّعَلی مُحَمَّدوَآلِمُحَمَّد🌷
🌷 أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🌷