eitaa logo
خاطراتی از دفاع مقدس
45 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
229 ویدیو
28 فایل
برای حفظ و نشر آثار دفاع مقدس و معارف دینی و اسلامی باز نشر با ذکر صلوات آزاد است. سپاسگزارم از همراهی شما
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊🌷🕊🌷🕊 ‍ ‌ ‌ 🌸بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ🌸 🌸خاطرات بیادماندنی🌸 این قسمت 🌸 ✍عصر شده بود و هنوز بوی انفجار ها و سوختگی در نزدیکی مقر به مشام میرسید. 🍀نزدیک تانکر آب بودم فرمانده و مربی عزیزم سررسید. خیلی ساده گفت: میتونی یه دسته رو اداره کنی !؟ گفتم مُسن ترهاهستند. 🍀 گفت: نه ؛! کسی باید باشه خودش تو میدون مین حضور داشته باشه. گفتم هرچی خدا بخواهد.گفت: آماده شو بریم میدون مین؛!.گفتم: عصر شده سخته! 🍀 گفت باید یه چیزهای تکمیلی هم یاد بگیری بریم .دو یا سه ساعتی درمیدون مین داشتم آموزش میدیدم مواردی که خیلی خطر ناک بود و برای دوره مقدماتی آموزش نداده بودند . 🍀 صبح رسما "فرمانده دسته شده بودم، بدون معرفی ؛! دسته رو معاونم که تقریبا بیست سالی از من بزرگ تر بود به خط کرد.از ایشان مسن تر هم در دسته بود . 🍀 وقتی شروع به صحبت کردم و تذکراتی که فرمانده داده بود و تذکرات حفاظتی رو دادم ، گفتم آماده بشیم برای رفتن به داخل میدان و کار رو شروع کنیم. 🍀یکی از مسن ها گفت: مگه چکاره هستی دستور میدی !؟ گفتم خادم دسته خلاصه شلوغ شد.😂 🍀 من هم سه تا تیم برداشتم رفتم برای خنثی سازی و به جانشین دسته هم هشدار دادم آمبولانسها رو به خط کنه با امدادگرها نزدیک میدان مستقر شوند و با پیرمردها هم صحبت کنه تابیان داخل و کار روی زمین نمونه . اما نشد .که نشد.😁✋ 🍀گروه سمت چپ ما توی هر تیمی صبح اول وقت دوتا شهید داد. یعنی اوضاعی شده بود. 🍀 از روی زمینی که روز گذشته هم رزمم شهید شده بود گذشتم و نشستم برای ادامه کار مین ها رو جمع کردم و جلو رفتم . مین های (TM46) ضد تانک جلو دستم بود . 🍀احتیاط کردم واین مین را بدون اینکه حرکتی بدم اطرافشو خالی کردم و دسته نگه دارنده رو پیدا و طناب وصل کردم و برگشتیم عقب .و از توی سنگر کشیدیم که صدای حدود ده تا انفجار ی رو شنیدیم و بعد آرام شد. 🍀سریع برگشتیم به محوطه و آخرین مین را هم با طناب و انفجار خنثی کردیم . پس تمام مین ها ی ضد تانک در این محوطه قابل دسترس و خنثی سازی نیستند و باید منفجر می شدند. 🍀 صبح روز بعد با صحبتی که فرمانده گروهان انجام داد خود پیر مردها آمدند و داوطلب شدند و حلالیت طلبیدند. و رفتند. تو میدان وچند روز بعد همین همرزمان هم با اولین اشتباهی که کرده بودند به خیل شهدا پیوستند. 🍀هر بار عزیزی از دست میرفت همت بچه ها برای پاکسازی میدان مین بیشتر می شد. شبها عالی بود . در این صحرای بی کران هرکجا رو نگاه میکردی توسلی ، ندبه ای ، دعا کمیل ، نماز شب ، زیارت عاشورا خوانده می شد. عشق و شور حسینی بیداد میکرد . 🍀 از روزهای بعد همه برای رفتن به میدان و سرتیم شدن از هم سبقت میگرفتند. 🍀همرزم و جانشین دسته ؛ سمت راست ما بود و مشغول کار ؛ یک لحظه نمیدونم چی شد که نگاهم رفت سمت راست ، تا بجُنبم و این صدا برسه که نه نچرخون ؛! کار از کار گذشته بود . آخرین اشتباه رو انجام داده بود. احساس کردم ، مین جهنده والمری از ضامنش جدا و نزدیکی سینه همرزمم منفجر شد و باز هم شهیدی دیگر اما بدترین اتفاق و همزمان ، پُشت سرم رخ داد . 🍀 و آن وقتی بود که نفر دومم رفته بود تا چاشنی مین ها رو توی جعبه بگذاره و برگرده او شاهد ، این ماجرا بود. من میگم از روی علاقه و محبتی که به همرزمش داشت، و برای اینکه کمک کنه ازپشت نفر سوم وارد محوطه پاکسازی نشده به سمت محل انفجار دوید. 🍀 ابتدا پایش رفت روی مین گوجه ای قطع شد و سپس چرخی خورد و افتاد روی یه مین والمری . در پوش شاخک دار مین منفجر شده نزدیک پایم فرو رفت تو زمین . نفر سوم تیم هم در جا شهید شد چون محل انفجار به نفر سوم خیلی نزدیک بود. چهار شهید در یک لحظه. 🍀 این اولین اشتباه آخرین اشتباه ؛ شب ها توی چادر برای بچه های تخریب شده بود. سبب شادی مجلس همرزما ،! و وعده روز بعد رو به هم میدادند. 🍀 این گروهان تخریب که من بهش میگفتم گروهان شهدا تو مدت پنجاه و پنج روز یه چیزی حدود بیست هزار مین جمع کرد. خدا روح همه شهدا مخصوصا شهدای تخریب رو با شهدای کربلا محشور نماید. 🍀 امروزه اطلاعاتی بدست آمده که صدام بیش از بیست میلیون مین از کشورهای اروپایی غربی یا شرقی خریداری و تحویل گرفته بود و در طول نوار مرزی ما هم بیش از نه میلیون کاشته. البته این آمار را قبلا"جایی خوندم . 🍀 بُگذریم این بخشی از سرگذشتی بود که یک بسیجی تو جبهه با اون روبه رو بوده و من هم ذره بله ذره ای بودم از حماسه عظیم هشت سال دفاع مقدس 🍀 باید گفت: خاطراتی دیگر هم وجود دارد. اگر خداوند زمانی فراهم کند تقدیم خواهد شد. 🌸والعاقبه للمتقین 🌸این نوشتار ادامه خواهد داشت اگر خداوند متعال فرصتی عنایت فرماید. 🌸خوبان_عالم_دعا_بفرمایید ✍نبی زاده