🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🌸بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ🌸
🌸خاطرات بیادماندنی🌸 این قسمت
🍀 امروز هم دلتنگی های دارم
✍اغلب اوقات دلم برای روزهای پر شور و نشاط جنگ ؛ تنگ میشه! گاهی دلم برای صدای سوت خمپاره ۱۲۰ م م با اون خرج موشکی و تیر دود زایش برا قبضه ۱۰۶ یا توپخونه مخصوصا" از نوع ۱۳۰م م و برا غرش فرود توپ ۲۰۳م م روی قله ای که زیرش خیز رفته بودیم تا ترکش هاش بیاد و با قطع کردن درختان از بالای سرمون عبور کنن...
🍀 گاهی برا بمبارانهای هواپیما قارقارکی تنگ میشه،! و بیشتر برا بمبهای ناپالم شهرداری بغداد ، برا سیم های خاردارنوک خاکریز و یا فرو رفته داخل آب از نوع حلقویش، و بعضی اوقات برا مین های پراکنده شده اطراف سنگرها تنگ میشه! یا کانال های کنده شده روی قله های سیر و لک لک تنگ میشه؛!
🍀بعضی اوقات وقتی که به #تشنگی فکر میکنم ، دلم برا آب های گرم داخل سنگرها لک میزنه با طعم پلاستیک ، و قمقمه ی خالی بالای قله های جاده پیرانشهر سردشت یا مهاباد سردشت ، همون هایی که حملشون میکردیم و هر نفر ده تا شاید هم پانزده تاشو بر میداشت بره پایین قله آب کنه بیاره ، نمیدونم چرا؟! اما این هم یه دلبستگی دیگه ؛! این روزها نمیشه فراموشش کنی؛!
🍀برا رنگ لیوانهای پلاستیکی قرمز رنگ ، برای چایی های قلیده ، برا چراغ های قوای کوچک حتی چراغ والور سبزکم رنگ ؛ گاهی هم برا پتوهای قهوه ای شتری و موشی رنگ داخل پادگان پیرانشهر و پادگان شماره دو صالح آباد کرمانشاه و حتی تو مدرسه فنی حرفه ای مهاباد تنگه؛!
🍀برا دمپایی هایی که اسممون رو روش می نوشتیم تا بگیم این صاحب داره ؛! اما نه مال خودمون بود و نه مالک بودیم ! برا دلخوشی و شلوغ کاری بعدش بود. کشیک میدادیم یکی بپوشه تا صدای دلنشین خنده ی همرزمان رو اونطرف تر، در بیاریم و بشنویم .
🍀 برا غروب های جبهه خوزستان و هورالعظیم و یا کنار دریاچه ارومیه ، بالای قله های جنگل الواتان تنگ میشه؛! مگه نه؟!
🍀 مگه ممکنه دلم برا کندو زنبورهای عسل پشه هاو مگس های سمج روستایی محروم مثل میر آباد ، هنگ آباد و... هم تنگ نشه ؛ مگس های خون آشام هور ؛ خودش می تونه خاطره بشه؛!
🍀اغلب اوقات دلم برای ماهیهای کوچولوی داخل جوی آب پای قله ها ،که با دو دستی می گرفتیم و همون جوری قورتش میدادیم ، با اون ماهی های غول پیکر چند سال حبس شده ی پشت سدبوکان که با چفیه می گرفتن، و حتی نامردی گرفتن با نارنجک هم در همون سد زرینه رود هم تنگه شده. دیگه از فیش گاوی ماهی های هور و ...نگو نپرس
🍀 دلم بر قاطر های زبون بسته که هم مهمات می بردن ،هم مجروح بر میگردوندند، وبااینکه ترکش میخوردن، باز هم مسیری رو که بلد بودن بر می گشتن تنگ میشه! جای خالی گردان قاطرریزه به خیر😁
🍀یه وقتی فکر نکنین که این حقیر خیلی جنگ طلبم،! اصلا جنگ طلب نیستم، جنگ رو هم دوست ندارم، نه بخدا! فقط گاهی اوقات که دلتنگ میشم:
🍀دلم برا یکرنگی و صفای جبهه تنگ میشه!یادلم برا مردونگی، انسانیت تو جبهه تنگ میشه.کمی دلم میگیره ؛! آدمی و وابستگی هاش دیگه؛!
🍀دلم براصداقت، برا وقتی که نمی دونستی چند لحظه و یا چند روز و هفته دیگه شهیدی یا نه ، دلم برا وقتی که همه دار و ندارت، یک کیسه انفرادی لوله بخاری بود و نهایتش کوله پشتی خاکی یا سبز اما کوچیک ؛ تنگه بزرگترین دارای ما هم کیسه انفرادی سبزمان بود که بیشتر زیر سرمون بود یا آویزان به میخ بالای سرمون کنار اسلحه ژ۳ ؛!
🍀دلم برا رفاقت ساده ، برا خنده های از ته دل ، برا وقتی که با هم بودیم ، نشناخته و ندونسته! هیچ کس ، هیچ کسی غریبه وحتی ،غیر خودی نبود ! تنگ شده !
🍀دلم اصلا" برا دوستیها رفاقت ها و پیمانهای برادری تنگ می شه! دلم برا وقتی که دردِ یکی، درد همه بود؛!
🍀دلم برا وقتی که هیچ کسی نامحرم نبود، درجه ، رتبه و رییس نبود ؛! همه خادم و همه مسئول بودند ؛ تنگ شده؛!
🍀 میدونی اصلا" ،دلم برا یک لحظه موندن باهمون بچه های بی غل و غش خیلی تنگ میشه... شما چطور!؟
🍀اگه اینایی رو که فقط بخشی ازشون رو براتون گفتم ،؛! و حتی یکشون رو تو دلت داری ، یعنی وابستگی داری ، که اگه داشتی تو گزینش اون موقع هم رد بودی ؛! چه برسه حالا با خیلی بیشتر از اون موقع؛!
🍀همون چیزی که #شهدا ولشون کردن و سبب پرواز و ملکوتی شدنشون ،شد؛!و خدا تو گزینش قبولشون کرد.
🍀اون وقت ما و شما ،با این همه دلبستگی ی دلمون ودلتون میخوایم و می خواید؛ مثل اونا بال پرواز پیدا کنیم #نه-داداش-نمیشه؛!
🌸والعاقبه للمتقین🌸
🍀این نوشتار ادامه دارد اگر خدا ی متعال مجالی عنایت کند.
🌸 #خوبان_عالم_دعا_بفرمایید✍ نبی زاده
🌷اللّهُمَّصَلِّعَلی مُحَمَّدوَآلِمُحَمَّد🌷
🌷 أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🌷