🌸بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ🌸
🌸خاطرات بیادماندنی🌸 این قسمت
🌸 بازهم یادش به خیر ملاقات 💖✋
✍ در لحظه ؛ هر بار که فکرش رو کردیم در کاری موفق بودیم و تونستیم کار رو به اتمام برسونیم ؛تازه متوجه شدیم باخت دادیم در حد المپیک و اونایی که برد دادن اثراتی رو از خودشون به جا گذاشتن که امروزه ما با اونا در امنیت و آسایش هستیم.
🍃تو هوای سرد زمستانی بنا به کاری که داشتم ؛هماهنگ شده بود تا حاج احمد کاظمی رو درنقطه ای ملاقات و کار اداری رو به رویت ایشان برسونم و نتیجه رو دریافت کنم.
🍃وقتی رسیدم به محل دونفر با فاصله ایستاده بودند رفیق شهید خوبم محسن اسدی که با حاج احمد کاظمی آسمانی شد و برادرعزیزم پورجعفری ؛ که با حاج قاسم ملکوتی شد.واقعا" از دیدن پور جعفری تعجب کردم.دیدن پورجعفری مساوی بود با دیدن #جانفدا ؛ یعنی #قاسم هم درهمان نزدیکی هاست. و واقعا"هم بود. اسدی گفت : یا خدا نبی اینجا و این وقت شب هم دست از سر اینا بر نمیداری 😊✋
🍃گفتم داداش اصلا" با پورجعفری اینا کار ندارم با فرمانده شما حاج احمد کار دارم. گفت مگه ظهر نیرو نبودی گفتم بله؛ باید دوباره تاییدیه کارها رو بگیرم ببرم ستادمشترک برای فردا میایم نیرو هوایی؛! گفتم صحبتهای عاشقانه کی تمام میشه!؟ گفت: وقتی بلند بشن و قدم بزنن دیگه وقتشه که خداحافظی کنند. معلوم بود که این کار از قبل هم یه روالی داشته...
🍃گفتم پس چرا رو جدول خیابون نشستن ؛ پورجعفری گفت : نبی بی خیال اینجوری به یاد قدیما ؛ بیشتر حال میکنن.! گفتم زیر انداز تو ماشین هم من دارم و هم اسدی ؛ اما پور جعفری گفت نه بذار راحت باشن...
🍃در انتظار موندم تا اینکه از دور دیدم حاج احمد و حاج #قاسم دستشون رو شونه هم هست و دارند گریه میکنن ؛! گفتم پور جعفری انگار گریه میکنن؛! گفت آره زیارت عاشورا دونفری میخونن و حال میکنن💖✋
🌸بلند شدن راه افتادن ؛ گفتم برم نزدیک گفت برو میشناسن دیگه ؛! گفتم بله ؛ اما با فاصله باش اگه گفتن بیا جلو برو ؛گفتم: فهمیدم... چند لحظه ای موندم و بعد دیدم حاج احمد از دور میگه چیه نبی با من کار داری یا حاج #قاسم... گفتم شما
🌸خندید و گفت: #قاسم می بینی کار اداری شب هم دست از سر ما بر نمی داره ؛ #قاسم گفت این اخوی رو تو ستاد دیدم ؛ حاج احمد گفت آره... اومده دور از چشم ستادم تاییدیه بگیره و شروع کردن به خندیدن. احمد به #قاسم گفت نکنه از تو همینطوری تاییدیه میگرن ؛ گفت نه من خودم میرم سریع کارها رو تو ستاد میگم و تاییدیه میگیرم ؛ گفت آره منم باید همین کار رو بکنم😊✋
🌸احمد گفت بیا ببینم ... رفتم نزدیک و کار رو انجام دادم . #قاسم گفت بابا تو تاریکی و همینجوری امضا نکن ؛ گفت نه بابا ظهر هم این بنده خدا اومده تو نیرو چند ساعتی مهمان ما بوده ؛! برای فردا جلسه با رحیم نیاز هست تا کارها هماهنگ بشه... #قاسم خدا حافظی کرد .رفت و در تاریکی ناپدید شد .
🌸 من و حاج احمد چند دقیقه بعد کارمان تمام شد... صبح روز بعد در نیروی هوایی و قبل از شروع جلسه دیدم حاج احمد به رییس دفترش میگه به این بنده خدا صبحانه دادین!؟ تا صبحانه نخورده ولش نکن؛ بعد بیاد جلسه اولش چیز خاصی نیست میرسه ...
🌸واقعا"حواسش به همه جا بود تو اون شلوغی بازدید فرمانده کل از نیروی هوایی به نیروی ستادی از خارج نیروی خودش با وسواس و دقت فراوانی توجه نشون میداد. حتی تو زمان هشت سال دفاع مقدس و در منطقه عملیاتی جنگی هم همینطور بود. تجربه اش رو داشتم.
🌸باز هم یادش به خیر 💖😊✋
🌷 #جان_فدا_سرباز_قاسم_سلیمانی
🌸والعاقبه للمتقین
🌸این نوشتار ادامه خواهد داشت اگر خداوند متعال فرصتی عنایت فرماید.
🌸خوبان_عالم_دعا_بفرمایید ✍نبی زاده
🌷شهدا را میزبان باشیم حتی باذکرصلواتی
🌷اللّهُمَّصَلِّعَلی مُحَمَّدوَآلِمُحَمَّد🌷
🌷أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🌷
🌸 @NABE935936000