🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🌸بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ🌸
🌸خاطرات بیادماندنی🌸 این قسمت
🌸جیره غذا رو کی می بنده؟! (۴)
✍ قسمت های قبلی مقدمه ای بود برا این قسمت و شاید بخش پایانی ، البته بی ربط هم به نظر نمیرسه.
🍀با این روایتها میخواستم زوایای مختلفی را از نبرد و همچنین برا بستن یک جیره جنگی که ما خیلی راحت اونو می گذاشتیم تو کوله پشتی و میرفتیم دنبال جهاد و شهادت و... روکمی براتون روشن کنم ، که به همین سادگی ها هم که فکرش رو میکردیم نبود.
🍀 برا بستن جیره غذایی دقیق ابزار نیاز بود اما ازنداشتن ترازو و چیلو ، پلاستیک مناسب ، بگیرید تا حتی نیروی انسانی مناسب و با انگیزه ، خستگی ، زمان محدود سبب میشد وقتی جیره به دست رزمنده برسه کوچک و بزرگ و یا کم و زیاد باشه و شاید هم گاهی اوقات دوتا از یه نوع جنس داخل بسته...
🍀همچنین محتویات غذایی با کیفیت کم ، درسبد غذایی برای جیره و... رو می توان از سایر عللی دانست که در تغذیه و همچنین بهداشت رزمندگان نقش تعیین کننده ای داشته باشن ؛ اما آن زمان زیاد به چنین مسائلی اهمیت داده نمیشد. یاد آوری این نکته مهم هست که تلاش همه ی مسئولين تیپ و لشگرها بود با محدودیت های موجود در کشور بهترین ها برای جبهه فراهم شود حتی اهدایی های مردم از بهترین های موجود در بازار فراهم می شد اما حمل و نقل و نگهداری و توزیع سبب کاهش کیفیت می شد...
🍀برگردیم به همشهری بازی ، این همشهری ما هر بار از مرخصی می آمد تیپ ؛ بعد از چند روز ، مرخصی میگرفت و میرفت ، تا جایی که برای آخرین بار ، کارگزینی تاییدیه بهداری را درخواست کرد.
🍀 آن زمان من در بهداری بودم . از این وضعیت ناراحت شدم و مثل شمر با شمشیر ایستادم جلویش و گفتم باید برگردی گردان 😳
🍀دُرسته ، گردان ، نه آشپزخانه ، و این همرزم و همشهری ما برگشت گردان ، اما باز هم تدارکات گردان ، و بهترین جایی که میتونست بره که از آشپزخانه هم مطمئن تر بود بستن جیره غذایی رو بعهده گرفت.
🍀یطورهایی دیگه دور برخط روخط کشید. اما اگه فکر میکنید مشکل حل شده ، نه این جوری نبود ، تازه مشکل بوجود اومده بود چون دستش واقعا کارایی لازم رو نداشت.
🍀واقعا میگم ، خیلی سختش شده بود. نه میتونست بره خط ، نه آشپزخانه ، نه پشت جبهه و...تازه حالا تو گردان و اونم تدارکات و برای جیره بستن هم ؛ فاقد کارایی لازم بود.
🍀 از طرفی میخواست پاسدار بشه و برگرده شهرستان کاری که اون روزا خیلی سخت بود.
🍀دلم براش میسوخت اما تو همون زمون هم نمیشدکاری براش انجام بدیم.یه چادری بیرون ساختمان برای گردان حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم در نظر گرفته بودن ، نصف شب کارم توبهداری تمام شده بود دیدیم چراغ لامپ صد وات داخل چادر روشنه ،رفتم داخل همشهری ما بود با دونفر دیگه از بچه های بسیجی خراسانی!
🍀انتهای چادر تا سقفش گونی های مختلف روی هم انباشته شده بود و این بندگان خدا در حال جیره غذایی زدن توکیسه نایلونی بودن
🍀جیره برای حداقل سیصد نفر گونی های مختلف نان خشک ، که از همه سبکتر هم بود براش خیلی سنگین بنظر میرسید ، کیسه گونی نقل ، نخودچی، کشمش، کمپوت وکنسرو جای خودش بماند.
🍀خیلی متأثر شدم ، زدم بیرون ، رفتم دنبال بقیه بچه ها و بقیه هم رفتن دنبال سایرین ، جمع شدیم و شروع کردیم به بسته بندی #جیره_غذایی ، یواشکی و زیر چشمی نگاهش میکردم ، براش خیلی سخت بود حتی دو طرف کیسه پلاستیکی رو باز کنه ،چه برسه بخواد گره بزنه و...
🍀اما اصرار داشت کاری که بهش دادن رو با دقت و نهایت مسؤلیت و تعهد انجام بده. و این مایه خوشحالی و سرافرازی همه ، البته شوخی هایی که براش پایانی نمیشه نوشت شده بود.
🍀دو مشت نان خشک ، یک مشت نخودچی ، یک مشت کشمش ، نصف مشت ، نقل یا نبات ، یا آبنبات ، دوسه عدد قند صخره ای ، یک عدد کمپوت ، (آلبالو، گیلاس، زردآلو، سیب، گلابی ) رو نوبتی میریختیم تو پلاستیک و میرفت تو گونی که همه چیزش درهم بود...
🍀بعضی از کمپوتها حتی کاغذ برچسب هم نداشت که معلوم بشه چه نوعی هست ، از روی قوطی که چند تا نوار برآمده روش بود به تجربه لوبیا یا خاویار بادمجان بود رو تقسیم میکردیم.
🍀 وای بر من که گاهی اوقات کیسه ها قاطی بودن و اکثر قوطی کمپوتهای زرد آلو هم همین شکلی بودن. تازه یه بار به همین شکل کمپوت توی پلاستیک زدن ، بعدا رفتم رو ارتفاع فهمیدم کنسرو لوبیاست. و یه بار هم دوتا کمپوت زرد آلو کاشف به عمل اومد کمپوتی که زیاد طرفدار نداشت و نمیشد روی ارتفاع با کنسرو عوض کرد. تازه اونجا بود که می فهمیدی دوری از تسهیلات شهر و روستا یعنی چی...😄✋
🍀 وجیزه پایانی این بخش ان شاءالله روز بعد
🌸والعاقبه للمتقین
🌸این نوشتار ادامه خواهد داشت اگر خداوند متعال فرصتی عنایت فرماید.
🌸خوبان_عالم_دعا_بفرمایید ✍نبی زاده
🌷اللّهُمَّصَلِّعَلی مُحَمَّدوَآلِمُحَمَّد🌷
🌷 أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🌷