🌸بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ🌸
🌸خاطرات بیادماندنی🌸 این قسمت
🌸سحر بیست و هفتم ساعت خواب رفته
✍امان از دست این ساعت ها ، مُدام خواب می مانند. آدمیزاد را در لحظه ی حیاتی و خاص جا میگذارند؛!
🍃خواب می مانی، از تمام لحظاتی که می بایستی در آن دقتی وصف ناپذیر می شد،!
🍃خواب می مانی چرا که باید در آن لحظه ، می بایستی زمانبندی خاصی رعایت می شد.
🍃خواب می مانی، درست زمانی که امکانش بود تا از سبب بُروز حادثه ای و یا واقعه ای درد ناک ... جلو گیری نمود.!
🍃درست همان زمانی که نیازش داری تا دقیق و درست و صحیح و ناب عمل کند ، می بینی که خوابش برده!! آنهم چه خوابی ! ساعت را می گویم!!
🍃دیشب مکاشفه ای داشتم ، ساعتی هم جا مانده از زمان واقعی ،در کنارم ، خیلی شاکی بود،ازاین دست نوشتن ها؛گفت: اربابم ساعتها خواب نمی مانند، خود می دانی که، مشکل از جای دیگر است.
🍃شما آدمها ، ضرب المثلی دارید که؛ خود کرده را تدبیر نیست. از من بی جان کی ضرری رسیده به آدمیزاد.!؟ آدمی هم غذا نخورد، شارژ نگیرد نه خود، نه تلفن همراهش نه هر چه که فکرش کنی؛ خواب که چه عرض کنم ، از دیار شما رخت خواهد بست به نا کجا آباد؛!
🍃به سرعت متوجه شدم، درست است؛ !
🍃 عمریست، زندگی می کنم به امید اینکه چیزی به خواب نرود،!
🍃همه برمدار درستی بچرخند تاچرخ زندگی بچرخد!
🍃 چیزی به پی فراموشی سپرده نشود.
🍃 نمیدانم ،چرا نمی شود و مدام دچار مشکل هستم.حتما" بخشی از داشته هایم ناخواسته و ندانسته و شاید هم از روی غفلت در خواب عمیقی فرو رفته است.
🍃دیگر ،درکش می کنم، ساعت را می گویم؛!ساعت را می بینم، دقیق و خوب کار می کند، اصلا درجایی گذاشته ام که جلوی چشم یا دَم دست باشد تا با دوچشم خود ، ذره ذره فنا شدن لحظات راببینم و ازعمق جان آن لحظات در حال چرخش دوار را درک کنم ، اما چرا تا حالا چنین نبوده!؟دریغ ازخود باوری،ایمان، حرکت،جهش، پویایی، ...
🍃زنگ بیدار باش سحرگاهان که می خورد ، هنوز هم، متوجه نیستم چه شده ، چه بلایی بر سر لحظاتی که خواب بودم آمده است.
🍃زیر چشمی نیم نگاهی می اندازم به عقربه ی قرمز ثانیه شمار، اما ،چرخشی در بستر می زنم،فکر می کنم تیک تاک ساعت و شاید هم زنگ ساعت است ،! اشتباه می کنم! واقعا" اشتباه است. عمر است که همچون، برق و باد می گذرد...
🍃این زنگ، زنگِ هشدار خداست که با آن جذبه ی رحمانیش ،چشمان آدمیزاد را باز می کند، اما نمی فهمم که بار دگر؛ مُهلتی داده باشد به بنده ی گریز پا و غافل از محبوب !
🍃چشمانم باز شده است و مجوزی برای حیات دوباره ،! مجالی دگر فراهم شده برای ذخیره ی اعمال ثواب درزندگی بشر مادی ، برای کسب اعتبار بیشتر در سرای آخرت!! اما ...
🍃این بنده ی گریز پا خواب می ماند و بدور از جذبه های رحمانی خداوند متعال!!اصلا به چشم هم نمی آید! انگار کوریم و در تاریکی مطلق درپی احساس دستگیره ای برای نجات...
🍃 این کار هر روزمان است و هر بار هم تکرار می شود تا انسان غافل هم چون غزالی تیزتک از آغوش رب العالَمین بُگریزد ساعتهایم چه در منزل ، چه در محل کار...همگی دُرست کار می کنند ، خواب هم نیستند ، من خوابم...
🍃یکبار هم که در سحررمضان المبارک با لبخند چشم می گشایم ؛ لبخند معبود را نمی بینم و از کنارش خیلی ساده می گذرم ،!
🍃پروردگارا مرا ببخش ، ببخش به خاطر نداشتن شوق پرواز به سوی معبود! ببخش به خاطر نداشتن بصیرتی معنوی ...
🍃آنقدر درگیرلبخند های کاذب و دلبرانه ی نفسانی شده ام که تو را نزد چشمانم تار غبار آلود می بینم. مانده ام که تو با این بنده ی خط کار چه خواهی کرد،!
#می_بخشایی، یا #می_پوشانی ، شاید هم #عفو فرمایی به هر حال انگار من تنها بنده ی تو هستم که مدام فراموشت می کنم. و خود را مثلا"به خواب عمیقی میزنم ، وساعتم را مماشات می کنم که چرا خوابی!!؟
🍃خدایا هم اکنون بر روی سجاده عشق ،جای گرفته ام، ساعت هم به وقت عاشقی ست، بوی عطر #رحمت_مغفرت_ستار_العیوب بودنت همه جا به مشام می رسد ؛همچون نسیم بهاری آهسته و آرام بر دلم می نشیند، چه آرامشی است زمانی که تو درکنارم هستی!
🍃 اکنون که فکرت را در روح و جسم و سر می پرورانم تمام آن خواب های آشفته و درهم و برهم از بین رفته است. گویا همه چیز از بیخ و بُن ،با قنوتی که به نام تو بلند نموده ام پاک وپوشیده شده...یا غفار،یا غفار مرا دریاب
👌اکنون به یاریت محتاجم یا ستارالعیوب...
🌸والعاقبه للمتقین
🌸این نوشتار ادامه خواهدداشت اگر خداوند متعال مجالی عنایت فرماید
🌸دعابفرمایید ✍ نبی زاده