💚هوالشافی
💚 #شب_جمعه_کرامات_آقا_امام_حسین_ع
✍ملاعباس چاوش با جمعی از جوانان شب جمعه به کربلا آمدند ، از او خواستند تا برایشان مداحی کند ، رسیدند بالای سر امام حسین علیهالسلام به خود گفت: دفترچه شعرم را باز میکنم هر شعری آمد همان را میخوانم.
🍀دفترچه اش را باز کرد و اشعار علی اکبر علیهالسلام آمد ، و شروع کرد به خواندن. سفر اول کربلا و همه جوان ، مجلس شوری بپا شد ، ملا عباس گفت: بس است ، دیگر برویم استراحت کنیم.
🍀در عالم خواب به او گفتند آماده شوید که امام حسین علیهالسلام میخواهد به دیدارتان بیاید ، او در عالم خواب همه را بیدار کرد و مودبانه نشستند تا آقا تشریف آوردند.
🌷 امام حسین علیهالسلام فرمود:
🍀ملا عباس! گفتم: بله آقا جان! فرمودند:
🌷 می دانی چرا من امشب به اينجا آمدم؟!
🍀گفتم: نه آقاجان ! فرمودند:
🌷من با شما سه كار داشتم. گفتم: آن سه كار چيست آقا جانم؟
🌷فرمودند: اولا ، بدان كه هر كس زائر ما باشد ، به ديدنش می رويم!
🌷ثانيا، شبهای جمعه وقتی در مازندران هستی و جلسه داريد و دور هم می نشينيد، یک پيرمردی دم در می نشيند و كفش ها را درست می كند ، سلام حسين را به او برسان!
🌷سپس فرمودند: ملا عباس! كار سوم هم اين است كه آمدم به تو بگويم كه اگر دفعه ی ديگر رفقا را در شب جمعه به حرم آوردی،...
گفتم بله آقا؟ یک وقت ديدم بغض راه گلويشان را گرفت. گفتم: آقا چی شده؟
🌷فرمودند: ملا عباس اگر دو مرتبه رفقايت را شب جمعه به حرم آوردی و خواستی نوحه بخوانی ، ديگر نوحه ی علی اكبر را نخوانی! گفتم: چرا نخوانم؟ مگر بد خواندم؟ غلط خواندم؟ !فرمودند: نه. گفتم پس چرا نخوانم؟!
🌷فرمودند: ملا عباس! مگر نمی دانی شبهای جمعه مادرم فاطمه زهرا(س) به كربلا می آيند؟!
🌷اللّهُمَّ صَلِّ عَلي فاطِمَة وَ اَبيها وَ بَعْلِها وَ بَنيها وَ سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فيها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ
📕کرامات الحسينيه،ج۲، ص۱۱
🌷اللّهُمَّصَلِّعَلی مُحَمَّدوَآلِمُحَمَّد🌷
🌷 اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَباعَبْدالله 🌷
🌷 أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🌷