🌸بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ🌸
🌸خاطرات بیادماندنی🌸 این قسمت
🌸 سیره عملی رزمندگان #حق-النساء-
✍ شب عملیات کربلا چهار رفتم خط تا پیغام مکتوبی را از سوی فرمانده قرارگاه قدس به فرمانده لشگر بدهم،!
🍃کنار فرمانده لشگر یک دست لباس غواصی در همان گوشه کنار سنگر بود، فکر کنم می خواست با بقیه بره بزنه به خط ،!
🍃اما با دیدن حقیر و خوندن پیام ؛!فرمانده گفتّ! بگو باشه!✋ اما اگه کار گره بخوره ... و بقیه ی حرفهاشو خورد؛!
🍃گفتم ؛! کاری نیست برادر ... ؛! یا علی، !و رفتم بیرون سنگر،تا در مسیر ؛غافله ی عشاق را که قابل تحسین شدن هم بودند ؛! ببینم،
🍃موتورم روشن بود ،سوار موتور تریل ۲۵۰ قرمز رنگم شدم،تا بروم ،! اما هزارجورحرف از دور و برشنیدم! داداش،!
🍃تک-خوری نکن؛!
🍃برادر یه عکس بگیریم باهاش!
🍃 برادر اون نور روخاموش کن!
🍃 دادا بده یه دوربزنیم! ترمز کردم ؛!
🍃من هم شلوغ تر از اونا بودم ؛!
🍃گفتم:بفرما یه دور بزن! گفت :واقعا برادر! گفتم بله ؛! بفرمایید!
🍃ازوسایل بیت المال هست به من تعلق نداره اومد جلو گفت :!ممنونم ؛!
🍃یه دوری اطراف موتور، زد و گفت ؛!تمام شد؛!
🍃هم دورم تمام شد ! و هم اینکه این موتوربلنده! لباس غواصی من ممکنه خراب شه! تازه از خشکشویی گرفتمش؛!
🍃درست ، قبل از هر عکس العملی از طرف من بین رزمندگانی که سرشار از شور و شعف و شادی بودند. رزمندگانی که آماده می شدند تا یکبار دیگر حماسه ی حسینی خلق کنند.رفت و ناپدیدشد؛!😊
🍃حتی آن لحظه هم دست از سر هم برنمی داشتند، !
🍃روبوسی شب عملیات و خداحافظی آن طبیعتاً باید با سایر جدایی ها تفاوت داشته باشد.
🍃 اما اینطور نبود ؛! انگار می رفتند تا ابد با هم باشند،! جایی که حقیر به آن تعلق نداشت،
🍃جایی که حس آن نبود، !
🍃من در فکر رفتن و سالم رسیدن به قرارگاه و دادن خبر! و دریافت ماموریت جدید ی برای خط جدید؛ و بردن پیامی دیگر؛!
🍃 آنها... در پی اخلاص و یافتن نشانه ای از نشانهای خدا و شهادت فی سبیل الله...
🍃آنها در فکر رسیدن به معبود؛ به هرشکل ممکن ؛!
🍃 و ما در هرشکل ممکن برای ماندن ؛!
🍃کسی چه میدانست!شاید آن لحظات همه ی دنیای آنان و همه ی عمر باقی مانده اش و یا عمر دوست و رفیق عزیزش همین شور وشعفی بود که برای هم تیکه پاره میکردند.
🍃 می دونید؛ آن لحظات ،چیزی بیش از بوسیدن، بوییدن و یاحس کردن بود.! اما شیطنت همه جا موج میزد.
🍃حتی همان لحظات #وداع ، همان لحظاتی که چند دقیقه ای بیش نبود و تا ساعاتی دیگر وجودی نخواهد داشت؛ مگر فیلم ،مگر آنانی که بودند، دیدند، و با خط شکنان؛ خداحافظی کردند اما با آنان به آب نزدند ونرفتند. ...
🍃 نه آنکه ترسیده بودند،!
🍃نه آنکه حاضر نشدند تا بروند! نه؛!
🍃خط شکنان واقعا" از #منتخبین و مخلصین بودند،؛!
🍃از شایستگان ؛اهل دل و شاید هم از #خواص، خاص ،!
🍃و در نهایت آنان برای امام زمانشان ؛ یارتنوری امام جعفرصادق علیهالسلام بودند. برای حضور در دیار عاشقان!
🍃هرکسی را نشاید انتخاب نمود.
🍃 هرکسی به رفاقت تا آخر خط ؛پا نمیدهد.
🍃 اصلا هرکسی در آن لحظات سخت و ملکوتی در ماندن و یا رفتن، افتخار #دلدادگی نمی یابد.
🍃بعضی ها برای این که آن جوّ معنوی را به پیش ببرند و از روی شیطنت هم که شده ، به هم بزنند!و ستون را کمی به جلوحرکت دهند؛!
🍃می گفتند: #پیشانی، برادران فقط پیشانی را ببوسید...
🍃بقیه #حق_النساءست حوری ها منتظرند.😳😁💖
🍃 این سیره ی عملی رزمندگان کم و بیش در همه ی یگانها و به هنگام ورود به شب عملیات و بیشتر برای گردانهای خط شکن رخ میداد.
✍ این روزها، از آن سالها و دوران با عظمت چنددهه میگذرد،! نه ازپیشانی، نه از پیشانی بند خبری ست و نه ازآن لحظات معنوی و ملکوتی بیادماندنی خبری ست،!
🍃آنچه هست خاطراتی ناب از دورانی شکوهمندو زیبا به یادگار مانده است.که عبرت آموز و مثال زدنی ست. ای کاش پا می داد تا می نوشتیم ✋😔🌷
🌸 فاعتبرو یا اولی الابصار
🌸این نوشتار ادامه خواهد داشت اگر خداوند متعال بخواهد.
🌷#خوبان_عالم_دعا_بفرمایید✍ نبی زاده