eitaa logo
خاطراتی از دفاع مقدس
45 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
236 ویدیو
28 فایل
برای حفظ و نشر آثار دفاع مقدس و معارف دینی و اسلامی باز نشر با ذکر صلوات آزاد است. سپاسگزارم از همراهی شما
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💚 💚... لَا يَسْتَوِي مِنكُم مَّنْ أَنفَقَ مِن قَبْلِ الْفَتْحِ وَقَاتَلَ أُوْلَئِكَ أَعْظَمُ دَرَجَةً مِّنَ الَّذِينَ أَنفَقُوا مِن بَعْدُ وَقَاتَلُوا... 💚كسانى كه قبل از پيروزى انفاق كردند و جنگيدند ‏(با كسانى كه پس از پيروزى انفاق ‏كردند) يكسان نيستند; آنها بلند مقام تر از كسانى هستند كه بعد از فتح انفاق نمودند و جهاد كردند. 🍀 ✍کسانی که در شرایط سخت و غیر قابل پیش بینی قبل از پیروزی قطعی و نهایی، به جبهه اسلام کمک میکنند، با کسانی که در شرایط عادی و پس از پیروزی یاری می‌کنند، قابل مقایسه نیستند و مقام بسیار بالاتری دارند. 🌸 در شرایط و احوال مختلف متفاوتی دارد پس را برگزینید... 💚 فاعتبروا یا اولی الابصار
🌷🕊🌷🕊🌷🕊 ‍ ‌ ‌ 🌸بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ🌸 🌸خاطرات بیادماندنی🌸 این قسمت 🌸شایدم یادش بخیر✋بخش دوم ✍بعضی روزها میشه به گذشته برگشت تا آدم ببینه چطور می تونه شکل گیری خودش رو محک بزنه ببینه اصلا"خوب بوده،!یا بد،!زیبا بوده،! یا زشت،! شاید هم خیری بوده؛! 🍀یادم افتاد با دوست عزیز و هم کلاسی حبیبی تو مدرسه کلنجار میرفتیم که انجمن اسلامی مدرسه بهتره یا بسیج،! البته حبیبی با لباس بسیج مستضعفین می اومد مدرسه و درصدد بود که یه طوری بره جبهه ؛ آموزش نظامی هم تابستان گذرانده بود. 🍀اما من با لباس آستین کوتاه و شلوار لی می اومدن بیرون و تا اواسط پاییز هم با همین شکل و شمایل بودم ، البته محاسن کمی زیر چونه داشتم،! 🍀البته ما چند نفری بودیم که با بقیه ی هم کلاسی ها ، که عضو چریک فدایی ، منافق، توده ای و بنی صدری بودند یه جورایی فرق داشتیم. 🍀یه روز رفتم مدرسه حوزه علمیه شهرستان که حبیبی تو پایگاه بسیج اونجا بود ونتونستم از درب بسیج برم داخل ، شاید هم اون موقع هر کسی شکل و قیافه من می دید ، میگفت برو بابا دنبال رد کارِت، تو رو به بسیج و جبهه چه؛! 🍀نشد ، یه روز با هم کلاسی رفتیم تا داخل حوزه هم رفتیم ، اما باز هم مسؤول پایگاه که یه طلبه ی خوش سیمایی بود اومد و گفت : برو عزیزم سن و قیافه شما فعلا" برای این چیزها خیلی کمه؛! اما هم کلاسیم میگفت بابا این عضو انجمن اسلامی مدرسه و... اما مورد تایید قرار نگرفتم و خیلی زود محترمانه به خارج حوزه علمیه و بسیج هدایت شدم. 🍀اما یه روز تصمیم گرفتم برم ساختمان اصلی بسیج و شانس خودم رو امتحان کنم. اما رفتن جلوی ساختمان بسیج مستضعفین و رفتن داخل خودش خیلی حوصله وخونسردی می خواست. 🍀رفتم جلو بسیج در زدم ، یک نفر از سوراخ تعبیه شده درب بیرون رو نگاه کرد و سر و وضع من رو دید گفت : چیه،!؟ چیکار داری!؟ گفتم میخوام عضو بسیج بشم؛! با خنده گفت: برو رد کارت! تو رو چی به این کارها؛! وضع شو نگاه کن ؛! گفتم مگه چمه!؟ 🍀 خلاصه برگشتم و دیگه چیزی نگفتم و رفتم ،!دوباره بعدازظهر برگشتم ؛! دیدم دوباره همون پسره و همون جواب اینبار در رو باز کرد و اسلحه به دست اومد بیرون و من هم چند قدمی رفتم عقب ؛! و اینبار به سرعت برگشتم به سمت خیابان اصلی ، از نزدیکی خیابان یه فرد که حدودا چهار پنج سالی از خودم بزرگتر بود و شلوار بسیجی و پیراهن چینی دو جیب پوشیده بود میاومد و این وضعیت رو هم دید. 🍀رفتم سمت چپ کوچه اون هم اومد ،رفتم سمت راست باز هم اون هم اومد سمت راست پشت سرم رو دیدم ، دیدم او بسیجی هنوز با اسلحه منتظره! نزدیک بود از زور ترس تو اون بعدازظهریه تابستان و ماه مبارک رمضان گریه کنم ، که دیدم این برادر بسیجی لبخند زد و گفت :چقدر عجله داری برادرم؛! 🍀مثل اینکه تو اون گرمای شرجی تابستان و دهن روزه یه نفر یه لیوان آب سرد بده دستم،! یخ کردم و لبخند زدم؛!
🌷🕊🌷🕊🌷🕊 (۲) 🍀برادر بسیجی که اصلا" اسمشونمیدونستم، و نمیدونستم چه کاره هست،! گفت : چی شده آقا!؟گفتم هیچی ،هیچی،! با لبخند و مهربونی دستم رو گرفت و گفت؛! چی شده؛! گفتم ، میخواستم ثبت نام کنم! عضو بسیج مستضعفین بشم؛! اون برادر با اسلحه اومد بیرون و دنبالم کرد و راه نمیده ؛ گفت : برو داخل صحبت کنم!! 🍀همون طور که دستم رو گرفته بود گفت؛بله خوب ،عالیه ،مدرسه میری کدوم مدرسه؛!؟ گفتم اول نظری تجربی میرم ، دبیرستان امیر کبیر؛! گفت ؛ خوب امیرکبیر حبیبی تو انجمن اسلامی مدرسه شما رو می شناسی گفتم خودم عضو انجمن هستم ، با حبیبی رفتیم حوزه علمیه برای پایگاه بسیج ثبت نام کنم ، یه حاج آقایی گفت : زوده نمیشه؛! 🍀خندید و گفت:! زوده ، بیا آقای من ،بیا بریم داخل تا معرفیت کنم و مشکل تو حل کنم!گفتم ؛! ببخشید ، میشه عضو شد ، گفت: این چیزها کاغذ بازی هست،! تمام مردم شهر لنگرود عضو بسیج هستند ،خودشون نمیدونن! و با هم قدم زنان و با خنده رفتیم جلوی درب بسیج! 💚نگهبان جلو درب گفت :سلام برادر؛! گفت : چیزی نگو ، بعد بیا کارت دارم... رفتیم داخل و تو یکی از اتاقهای قدیمی ساختمان در طبقه ی دوم ، چندین صفحه فرم داد و پرکردم ؛! اومد ومن چند تااز سئوالات رو که مدرسه ای جواب داده بودم ، با من به شکل عمومی تر کمک کرد و کامل کردم. 🍀مثلا در مجلس چه کسانی عضو هستند که ادامه مطالب به من گفت : بنویسید علما و بزرگان اهل علم و تقوا و در گذشته هم شهدایی والا مقام مثل... به کشور اسلامی اهدا نموده است. 🍀بعد از کامل کردن فرمها ، گفت ما اینجا همو برادر صدا میزنیم ، حالا از کی می تونی به بسیج کمک کنی؛! گفتم؛! از همین حالا،! گفت یه سر نیزه بگیر و برو بالا ی برجک نگهبانی ؛! آقا ما رفتیم و شب اومدیم نماز خوندیم ، شام بسیج تخم مرغ و خیارشور و نون بود خوردیم و دوباره رفتیم بالای برجک؛! سحری خوردیم و برگشتیم بالای برجک؛! صبح هم صبحگاه بود و کمی بعد دیدم پاسبخش اومد و گفت: برادر از کی اینجا هستی گفتم از ساعت پنج بعد ازظهر دیروز،! 🍀با پاس بخش رفتیم بالا پیش همون آقایی که ثبت نام کرده بود و گفت ؛ این برادر دیشب و سحری میهمان ویژه ی ما بوده؛! گفت دیروز بعد از دو ساعت نگهبانی نرفتی!؟ گفتم نه کسی نیومد تحویل بگیره و من هم نمیتونستم پست خودمو ترک کنم؛! 🍀خلاصه سرتون رو درد نیارم ؛! این بنده ی خدا خیلی کمک کرد تا تو بسیج جا بیافتیم و سبب خیر شد و رفتیم آموزش نظامی تو پادگان تکاوری ارتش در شهرستان منجیل و... 🍀 این بنده ی خدا که در خدمت نوجوانان و جوانان اون روزا بود و از کمک کردن به همه لذت می برد ، و خیلی هم شجاع بود، سر نوشت عجیبی هم داره و مثل فرمانده خودمون و خیلی از شهدای تیپ ویژه شهدا در لشگر قدس بود که تو عملیات کربلا ی دو به شهادت میرسه و بدون سر و دست تو گلزار شهدای لنگرود آرمیده؛! 🌷شهیدی که یکم بیشتر از بقیه ما رو هول داد جلو و سبب خیر شد تو زندگی حقیر! 🌷شهید وا لا مقام غلامرضا قبادی شاید یادش به خیر ، یادش به خیر... 🌸والعاقبه للمتقین 🌸این نوشتار ادامه خواهد داشت اگر خداوند متعال فرصتی عنایت فرماید. 🌸خوبان_عالم_دعا_بفرمایید ✍نبی زاده 🌷اللّهُمَّ‌صَلِّ‌عَلی مُحَمَّدوَآلِ‌مُحَمَّد🌷 🌷 أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🌷
پاسدار رشید اسلام شهید غلامرضا قبادی شهادت عملیات کربلا دو حاج عمران ارتفاع کدو 🌷شهدا را میزبان باشیم حتی با ذکرصلواتی 🌷اللّهُمَّ‌صَلِّ‌عَلی مُحَمَّدوَآلِ‌مُحَمَّد🌷 🌷 أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🌷
🌷🕊💚🕊🌷🕊🌷 💚 💚إِنَّ اللّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالإِحْسَانِ وَإِيتَاء ذِي الْقُرْبَي وَيَنْهَي عَنِ الْفَحْشَاء وَالْمُنكَرِ وَالْبَغْيِ يَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ 💚 خداوند به عدل و احسان و بخشش به نزديكان فرمان مى دهد; و از فحشاء و منكر و ستم، نهى مى كند; خداوند به شما اندرز مى دهد، شايد متذكر شويد. 🍀 ✍اين آيه منشور جهانى اسلام است. در احسان ، رسيدگى به بستگان و صله رحم اولويّت دارد. 🌷اللّهُمَّ‌صَلِّ‌عَلی مُحَمَّدوَآلِ‌مُحَمَّد🌷 🌷 أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🌷
🌷🕊🌷🕊🌷🕊 ‍ ‌ ‌ 🌸بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ🌸 🌸خاطرات بیادماندنی🌸 این قسمت 💚 سه‌شنبه‌های مهدوی 💚 💚امروز هم به نیمه رسید و در حالِ گذشت است. اما امیدوارم به آمدنت... 💚 آویختم نگاه منتظرم را به پشت در، دل تنگ یک نگاه ، شاید که یک سلام ، شاید هم لبخند مهربان آوای گرمت ، آن لحظه ای که مرا به مهر بگویی: 💚 دیدی که آمدم ، اینک بگو تو راز دل تنگ خویش را ، آن صد هزار حرف نگفته از روزگار را ؛آری حدیث هجر اصلا"بگو که حرف حساب دلت چه بود!؟ آنجاست که : 💚 من گم میکنم دو دست و دلم را دوباره ؛ در بحر آن همه غم های بیکران،غوطه میخورم که بیابم بهانه ای ، شاید دلیل بغض فرو خورده ای ، غمی... اما 💚 خدای من ؛ آخر اگر تو باشی ، چه جای غم ؟ آن بغض ها کجاست ؟ آن یک سلام گرم لبخند مهربان که بُرده هر بهانه و غم را از میان... 💚آری امروز نیز در حالِ سپری شدن است ، سه شنبه ای دلگیر بدون حضرت یار... اما نیامدی آقا جانم ! این روزها ، صبر ، مشق من است. 💚آویختم نگاه منتظرم را به پشت در، دل تنگ یک نگاه شاید که یک سلام و یا لبخندِ مهربان آوای گرمت... 💚 آقاجانم اینک میان کوچه ها ، چه خالیست جایت ، بغضی دوباره گلو را نشانه رفت و چشمی که بارش گرفته است از این همه دل تنگی و دست نیافتن به شما ... 💖«إِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعِيداً وَ نَراهُ قَرِيباً» َ
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💚 💚وَمَا يَفْعَلُوا مِنْ خَيْرٍ فَلَن يُكْفَرُوهُ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِالْمُتَّقِينَ 💚ﻭ ﻫﺮ ﻛﺎﺭ ﺧﻴﺮی ﺍﻧﺠﺎم ﺩﻫﻨﺪ ، ﻫﺮﮔﺰ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺁﻥ ﻣﻮﺭﺩ ﻧﺎﺳﭙﺎسی ﻗﺮﺍﺭ ﻧﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﮔﺮﻓﺖ؛ ﻭ ﺧﺪﺍ ﺑﻪ ﺗﻘﻮﺍﭘﻴﺸﮕﺎﻥ ﺩﺍﻧﺎﺳﺖ . 🍀 ✍چیزی که سرنوشت انسان را میسازد انتخاب هایش است... اینکه چه کسی و چه مسیری را انتخاب میکند! به خود او بستگی دارد. 🌺اللّهُمَّ صَلِّ عَلي فاطِمَة وَ اَبيها وَ بَعْلِها وَ بَنيها وَ سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فيها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ🌺
🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💚 💚 💚 تو مپندار که از یادم خواهی رفت 💚 من بدون شما به پلک زدنی خواهم مُرد 🌷اللّهُمَّ‌صَلِّ‌عَلی مُحَمَّدوَآلِ‌مُحَمَّد🌷 🌷 أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🌷
🌷🕊🌷🕊🌷🕊 ‍ ‌ ‌ 🌸بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ🌸 🌸خاطرات بیادماندنی🌸 این قسمت 🌸شایدم یادش به خیر ✋بخش سوم ✍بعضی از روزها سالروز شهادت همرزمان فرا میرسه و بعضی اوقات چندین و چند نفر از آنها ؛!یکی از فرماندهان عزیز سپاه که رفیق دوست داشتنی ام هم بود و تا قائم مقامی فرماندهی لشگر قدس هم رسید شهیدحاج حسین املاکی بود. یادش به خیر 🌷 🍀شاید او نیز به نوعی در کادر سازی و روانه نمودن بچه حزب اللهی های شهر و روستاهای اطراف شهرمان لنگرود به جز حضور درصحنه های نبرد هشت سال دفاع مقدس، نقش به سزایی داشته...یقینا" چنین بوده و هست. 🍀آشنایی من بر میگردد به قبل از دفاع مقدس و زمانی که با حاج حسین املاکی در باشگاه ورزشی طالقانی شهرمان که درست چسبیده شده بود به سپاه شهر آشنا شدم. 🍀بچه روستایی که با ادب بود و مهربان مثل همه ی روستا زادگان ، با موهای زیبای مشکی و لبخند همیشه به لب! پا ی کار در هر صحنه ی سیاسی ، نظامی و انقلابی؛! 🍀تو باشگاه کاراته ی شهر ما یکی از ارشد های کلاس بود که چند جلسه ای هم در بدو ورود به باشگاه به ما آموزش های اولیه رو داد. 🍀 یادش به خیر همه ی بچه ها با او به دلیل رفتار و منشی که داشت راحت بودند. تنها کسی بود که تو کلاس علیرغم داشتن کمربند بالاتر ، خیلی خودمونی بود. هرچه بالاتر ، افتاده تر؛! همین حسین آقای دلبر بود. 🍀 همیشه و در هر حالی به من می گفت ؛ نبی ، مواظب باش بچه های خوب تو این باشگاه زیاد هستن... 🍀اول اینکه محکم نزنی تا دردشان بگیره هرچند ورزش سختی هست و زدن و برخورد فیزیکی جزیی از آموزش ها ، اما خدا رو مد نظر قرار بدی و بعد از تمرین حتما حلالیت به طلبی چیزی که اون روزها زیاد درکش نمیکردیم ؛ همین چیزا بود... 🍀 باشگاه شده بود برای جذب به انجمن اسلامی محل و مدرسه وعضویت در بسیج و... 🍀 حاج حسین املاکی خیلی زودتر از ما به جبهه رفت و سفارش ما رو به شهید قبادی که در بسیج بود ، هم نمود. 🍀یه روزی هم اتفاقی تو شهر بعد از مدتها به هم برخوردکردیم. حال و احوال پرسی و معرفی به چند نفر از همرزمان که با او بودند. و کجایی؟! 🍀خوب دیدم خیلی خوشحال میشه گفتم پاسدار شدم و تو کردستان و تیپ ویژه شهدا حضور دارم.! گفت خیلی عالیه و... 🍀هیچ وقت نگفت: چه کاره هست و چه مسئولیتی داره! یادش به خیر ، یه گردان تو دوپازا سردشت تو محاصره افتادن که تیپ ویژه رفت کمک تا از محاصره در بیاره و بعدش هم کمین برو بچه های اطلاعات عملیات و شهادت امیر حسینی و درگیری با عراق تو دوپازا و شهادت علی رضا سیف کار و رضا ابوطالب زاده عزیزم و... 🍀چند جای دیگر هم کمکشون کردیم تا به اهدافشان برسن،! و چند بار هم به اهدافشان نرسیدند و کار را برای تیپ ویژه خیلی سخت کردند. مثل کربلای دو و...اما در تصرف شهرک دوییجی نقش داشت و... 🍀اما حاج حسین املاکی یکی از نادرترین اقداماتی رو که انجام داد و امام خامنه ای در حق او چنین خاطره ای را بیان می نمایند... 🌷شهیداملاکی که توی میدان جنگ شیمیایی زدند و خودش هم آنجا در معرض شیمیایی بود.بسیجی بغل دستش ماسک نداشت، شهید املاکی ماسک خودش را برداشت بست به صورت بسیجی همراهش!! 🌷البته هر دو شهید شدند. هم املاکی شهید شد و هم آن بسیجی شهید شد...اما این قهرمانی مانند اینها که از بین نمیروند.زنده‌اند، هم پیش خدازنده‌اند، هم در دل ما زنده‌اند وهم در فضای زندگی و ذهنیت ما زنده‌اند. 🌺می خواستم با این نوشتاربگم که شاید بعضی از همرزمان به طور مستقیم در تیپ ویژه نبودند ، اما سبب شدند تا تیپ ویژه به نوعی باور نکردنی سریعتر شکوفا بشن و در معرض دید فرماندهان رده بالاتر قرار بگیره و نقش موثرتری را برای تیپ ویژه در نظربگیرن! این فرمانده دلاور هم شاید یادش به خیر برام خیلی عزیز بود و در عملیات والفجر ده در منطقه ی عملیاتی سید صادق عراق و روی ارتفاع بانی بنوک نبرد جانانه نمود و ملکوتی شد.! و جاوید الاثر... 🌸والعاقبه للمتقین 🌸این نوشتار ادامه خواهد داشت اگرخداوند متعال فرصتی عنایت فرماید. 🌸خوبان_عالم_دعا_بفرمایید ✍نبی زاده 🌷اللّهُمَّ‌صَلِّ‌عَلی مُحَمَّدوَآلِ‌مُحَمَّد🌷 🌷 أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🌷
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 •┈••✾◆🍃🌸🍃◆✾••┈• 💚 امام خامنه ای (سایه اش پایدار): 💚🌷شهید املاکی که توی میدان جنگ شیمیایی زدند و خودش هم آنجا در معرض شیمیایی بود. بسیجی بغل دستش ماسک نداشت، شهید املاکی ماسک خودش را برداشت بست به صورت بسیجی همراهش! ! 🌷البته هر دو شهید شدند. هم املاکی شهید شد و هم آن بسیجی شهید شد... اما این قهرمانی مانند اینها که از بین نمی‌روند. زنده‌اند، هم پیش خدا زنده‌اند، هم در دل ما زنده‌اند و هم در فضای زندگی و ذهنیت ما زنده‌اند. "فرمانده اطلاعات و جانشین فرماندهی لشکر قدس" 🌷شهدا را میزبان باشیم حتی با ذکرصلواتی 🌷اللّهُمَّ‌صَلِّ‌عَلی مُحَمَّدوَآلِ‌مُحَمَّد🌷 🌷 أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🌷
6.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸گلباران پیکر شهید پروین‌نژاد توسط کادر درمان ♦️اعضای بدن سرگرد پاسدار سعید پروین‌نژاد، کادر تیپ نیروی مخصوص ۳۳ المهدی(عج) که روز جمعه ۱۸ آبان ماه در درگیری با تروریست‌های جیش الظلم در ‌راسک ‌از ناحیه سر مجروح شده بود، پس از تایید مرگ مغزی در بیمارستان زاهدان، برای نجات جان بیماران نیازمند پیوند اعضا اهدا شد. 🌷شهدا را میزبان باشیم حتی با ذکرصلواتی 🌷اللّهُمَّ‌صَلِّ‌عَلی مُحَمَّدوَآلِ‌مُحَمَّد🌷 🌷 أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🌷