🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💚 #کلام_پروردگار
💚تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِينَ لا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ
💚(ما، نجات و سعادت در) آن سراى آخرت را (تنها) براى كسانى قرار مىدهيم كه خواستار برترى و فساد در زمين نباشند و سرانجام، (رستگارى) از آن پرهيزكاران است.
🍀 #سوره_مبارک_قصص_آیه_شریف۸۳
✍آنهایی که خود را برتر از دیگران می بینند
حتی در محراب عبادت هم گرفتار خودپرستی اند ؛ یادمان باشد بهشت ، جایگاه قلب های بی ادعاست!
💚 اَللّهُمَّ نَوِّر قُلُوبَنا بِالْقُرآن اَللّهُمَّ زَیِّن اَخْلاقَنا بِزینَةِ الْقُرآن اَللّهُمَّ ارْزُقنا شَفاعَةَ الْقُرآن
🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🌸بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ🌸
🌸خاطرات بیادماندنی🌸 این قسمت
🌸جیره غذا رو کی می بنده؟! (۳)
✍ وقتی به آرامش روزهای کنار دریاچه ارومیه می افتم ، که کنار همین همرزم خوبان بودیم و چقدر تو فراهم کردن آسایش سایرین فعالیت میکرد شرمنده اش میشم.
🍀 با شرحی که روز قبل دادم حتما" میگید خیلی نامرد بودیم نه! اما همه کارها از روی اخلاص و رضای خدا بود و نمی خواستیم به غیر از دلاوران نامداران در تیپ کسی عضو بشه! نخندید! خوب باید یه جورایی وقتمون رو پُر میکردیم.
🍀 ناراحت نشین ، خیلی هم نامرد نبودیم. این مزاح و...به خاطر این بود که تصمیم گرفته بودیم جشن پتو رو بین خودمون ممنوع کنیم ،! اما اگه از کسی مطلبی میگرفتیم ،به این زودی ها ولکنش نبودیم و ماجراها داشتیم باهاش! این هم یکی ازون موارد بود...
🍀خلاصه باز هم نتونست طاقت بیاره و با کمی تلاش رفت تو آشپزخانه ثابت مشغول به کار شد. و البته واقعا دست پخت خوبی هم داشت ، مخصوصا برنج رو خیلی عالی بعمل می آورد.
🍀این قابلیت دقیقا همان چیزی شد که نباید براش اتفاق می افتاد. چون تیپ ما تیپ ویژه شهدا بود خودتون هم که میدونید گردان پیاده، ادوات و تدارکات ، بهداری ، تعاون ، پرسنلی ؛ آشپزخانه نداشتیم ، بالأخره برای همه تو خط درگیری یه جایی پیدا میشد که یه نیم نگاهی به خط داشته باشن.و این دقیقا همون چیزی بود که ایشان انتظار نداشت.
🍀اون وقت ها تو عملیات آزاد سازی جاده مهاباد به سردشت بودیم. برنج که پخته شد ، مسؤل آشپزخانه گفت ، برادر... توزیع برنج با شما این بنده خدا هم فکر کرد تو پادگان باید این کار رو بکنه ، گفت چشم و رفت بیرون اما دیگه کار از کار گذشته بود.
🍀 دید یه تویوتا پلنگی آماده هست تا غذای گردان ذوالفقار رو ببره خط! توزیع کنه! قبلا" به عرض رسوندم، باور کنید این دفعه تقصیر همشهری ها نبود. نخندید ،دیگه راست میگم،!
🍀با تویوتا غذا رفتن و چند تا خودروی دیگه تدارکات به سمت نیروها تو جاده مهاباد به سردشت حرکت کردن که افتادن تو کمین ضد انقلاب در ابتدای ورودی به شهر مهاباددرگیری و تیر اندازی شدید...
🍀 البته خیلی زود نجات پیدا کرده بودن وقتی برگشتیم به مقر ، گوشه ای از اتاق خوابیده بود ، انگار از اون دنیابرگشته بود... خُب واقعا" از کمین ضد انقلاب جون سالم به در برده بود.چون وقت مرخصی ش هم رسیده بود بچه های همشهری صحبت کردند تا براش مرخصی بگیریم و بره شهرستان و با روحیه بهتری برگرده...! واقعا" خیلی می ترسید که بچه هاش یتیم بشن...
🍀نمی خوام زیاد بنویسم ، از مرخصی برگشت ، دید من زخمی شدم و شدت جراحت هم زیاده و درست یه زخم دارم روی قفسه سینه و... دیگه به درد گردان پیاده نمی خورم و رفتم تو بهداری کار میکنم ، و وضع خوبی هم ندارم...
🍀 ترس بیشتر شد ؛ با این حال رفت تو آشپزخونه ؛! غذا که آماده شد ، تازه نفس ، تازه از مرخصی برگشته ، دلاور😁 ، مسؤل آشپزخانه دستور داد، برادر... غذا رو ببر برای گردان ذوالفقار ، باز هم چاره ای نبود و نمیشد زد زیرش...😔
🍀سوار ماشین شد و حرکت کرد ، از درب فنی حرفه ای که بیرون اومدن شیب ملایمی داشت تا برسن روی جاده اصلی در موقع رفتن تو جاده اصلی مواصلاتی ماشین جلوی درب پادگان چپ میکنه و یکی از دیگ های غذا بر میگرده روی این بنده خدا و دستش هم می مونه زیر یکی از ظرف های غذا که سبب سوختگی و پارگی تاندون دستش میشه و مجددا یکماهی میره مرخصی و این داستان همچنان ادامه داشت.
🍀 نگید خسته شدیم هنوز جیره غذایی نبستیم! بالاخره شوخی های ما شوخی ، شوخی کار دستش داد. تا یه قسمت دیگه رو می نویسم، خداوند متعال محافظتون و پشت و پناهتون باشه.
🍀 برای این همرزم و تمامی همرزمایی که روزی با اونا بودیم و افتخار شهادت نصیبشان نشده و دیگه هم بین ما نیستند فاتحه و صلواتی ختم فرمایید...
🌸والعاقبه للمتقین
🌸این نوشتار ادامه خواهد داشت اگرخداوند متعال فرصتی عنایت فرماید.
🌸خوبان_عالم_دعا_بفرمایید ✍نبی زاده
🌷اللّهُمَّصَلِّعَلی مُحَمَّدوَآلِمُحَمَّد🌷
🌷 أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🌷
💚 #هوالبصیر
🍁💥کار نا تمام فتنه گران دیماه ۱۳۸۸ را داعش تمام کرد.
🌺 #روز_۹_دی_روز_بصیرت ؛ یاد و خاطره سردار شهیدحاج حسین همدانی و شهدای مدافع حرم اهل بیت علیه السلام را که درتمام مقاطع حساس انقلاب به ویژه فتنه ٨٨ بصیرتی مثال زدنی داشتند را گرامی می داریم و بر روح بلندشان صلوات می فرستیم
🌷شهدارامیزبان باشیم حتی باذکرصلواتی
🌷اللّهُمَّصَلِّعَلی مُحَمَّدوَآلِمُحَمَّد🌷
🌷 أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🌷
🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💚 #هوالحی
✍گاهی وقتا اگه دعات مستجاب نشد
برو یه گوشه بشین و زانوها تو بغل بگیر و یک دل سیر گریه کن…
🍀 شاید هم لازم باشه بین گریههات بگی
💚اَللهُمَاغفِرلیالذُنُوبَالَتی تَحبِسُالدُعا
💚خدایا ببخش آنگناهانم را که دعایم را حبس کرده است.
🌸صبح عالی متعالی ، عاقبت به خیری و عافیت برای شما همراهان آرزومندم.
🌺الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَةِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلیِّ بنِ أَبِی طالِب وَ الْأَئِمَّةِ عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ
🌷اللّهُمَّصَلِّعَلی مُحَمَّدوَآلِمُحَمَّد🌷
🌷 أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🌷
🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🌸بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ🌸
🌸خاطرات بیادماندنی🌸 این قسمت
🌸جیره غذا رو کی می بنده؟! (۴)
✍ قسمت های قبلی مقدمه ای بود برا این قسمت و شاید بخش پایانی ، البته بی ربط هم به نظر نمیرسه.
🍀با این روایتها میخواستم زوایای مختلفی را از نبرد و همچنین برا بستن یک جیره جنگی که ما خیلی راحت اونو می گذاشتیم تو کوله پشتی و میرفتیم دنبال جهاد و شهادت و... روکمی براتون روشن کنم ، که به همین سادگی ها هم که فکرش رو میکردیم نبود.
🍀 برا بستن جیره غذایی دقیق ابزار نیاز بود اما ازنداشتن ترازو و چیلو ، پلاستیک مناسب ، بگیرید تا حتی نیروی انسانی مناسب و با انگیزه ، خستگی ، زمان محدود سبب میشد وقتی جیره به دست رزمنده برسه کوچک و بزرگ و یا کم و زیاد باشه و شاید هم گاهی اوقات دوتا از یه نوع جنس داخل بسته...
🍀همچنین محتویات غذایی با کیفیت کم ، درسبد غذایی برای جیره و... رو می توان از سایر عللی دانست که در تغذیه و همچنین بهداشت رزمندگان نقش تعیین کننده ای داشته باشن ؛ اما آن زمان زیاد به چنین مسائلی اهمیت داده نمیشد. یاد آوری این نکته مهم هست که تلاش همه ی مسئولين تیپ و لشگرها بود با محدودیت های موجود در کشور بهترین ها برای جبهه فراهم شود حتی اهدایی های مردم از بهترین های موجود در بازار فراهم می شد اما حمل و نقل و نگهداری و توزیع سبب کاهش کیفیت می شد...
🍀برگردیم به همشهری بازی ، این همشهری ما هر بار از مرخصی می آمد تیپ ؛ بعد از چند روز ، مرخصی میگرفت و میرفت ، تا جایی که برای آخرین بار ، کارگزینی تاییدیه بهداری را درخواست کرد.
🍀 آن زمان من در بهداری بودم . از این وضعیت ناراحت شدم و مثل شمر با شمشیر ایستادم جلویش و گفتم باید برگردی گردان 😳
🍀دُرسته ، گردان ، نه آشپزخانه ، و این همرزم و همشهری ما برگشت گردان ، اما باز هم تدارکات گردان ، و بهترین جایی که میتونست بره که از آشپزخانه هم مطمئن تر بود بستن جیره غذایی رو بعهده گرفت.
🍀یطورهایی دیگه دور برخط روخط کشید. اما اگه فکر میکنید مشکل حل شده ، نه این جوری نبود ، تازه مشکل بوجود اومده بود چون دستش واقعا کارایی لازم رو نداشت.
🍀واقعا میگم ، خیلی سختش شده بود. نه میتونست بره خط ، نه آشپزخانه ، نه پشت جبهه و...تازه حالا تو گردان و اونم تدارکات و برای جیره بستن هم ؛ فاقد کارایی لازم بود.
🍀 از طرفی میخواست پاسدار بشه و برگرده شهرستان کاری که اون روزا خیلی سخت بود.
🍀دلم براش میسوخت اما تو همون زمون هم نمیشدکاری براش انجام بدیم.یه چادری بیرون ساختمان برای گردان حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم در نظر گرفته بودن ، نصف شب کارم توبهداری تمام شده بود دیدیم چراغ لامپ صد وات داخل چادر روشنه ،رفتم داخل همشهری ما بود با دونفر دیگه از بچه های بسیجی خراسانی!
🍀انتهای چادر تا سقفش گونی های مختلف روی هم انباشته شده بود و این بندگان خدا در حال جیره غذایی زدن توکیسه نایلونی بودن
🍀جیره برای حداقل سیصد نفر گونی های مختلف نان خشک ، که از همه سبکتر هم بود براش خیلی سنگین بنظر میرسید ، کیسه گونی نقل ، نخودچی، کشمش، کمپوت وکنسرو جای خودش بماند.
🍀خیلی متأثر شدم ، زدم بیرون ، رفتم دنبال بقیه بچه ها و بقیه هم رفتن دنبال سایرین ، جمع شدیم و شروع کردیم به بسته بندی #جیره_غذایی ، یواشکی و زیر چشمی نگاهش میکردم ، براش خیلی سخت بود حتی دو طرف کیسه پلاستیکی رو باز کنه ،چه برسه بخواد گره بزنه و...
🍀اما اصرار داشت کاری که بهش دادن رو با دقت و نهایت مسؤلیت و تعهد انجام بده. و این مایه خوشحالی و سرافرازی همه ، البته شوخی هایی که براش پایانی نمیشه نوشت شده بود.
🍀دو مشت نان خشک ، یک مشت نخودچی ، یک مشت کشمش ، نصف مشت ، نقل یا نبات ، یا آبنبات ، دوسه عدد قند صخره ای ، یک عدد کمپوت ، (آلبالو، گیلاس، زردآلو، سیب، گلابی ) رو نوبتی میریختیم تو پلاستیک و میرفت تو گونی که همه چیزش درهم بود...
🍀بعضی از کمپوتها حتی کاغذ برچسب هم نداشت که معلوم بشه چه نوعی هست ، از روی قوطی که چند تا نوار برآمده روش بود به تجربه لوبیا یا خاویار بادمجان بود رو تقسیم میکردیم.
🍀 وای بر من که گاهی اوقات کیسه ها قاطی بودن و اکثر قوطی کمپوتهای زرد آلو هم همین شکلی بودن. تازه یه بار به همین شکل کمپوت توی پلاستیک زدن ، بعدا رفتم رو ارتفاع فهمیدم کنسرو لوبیاست. و یه بار هم دوتا کمپوت زرد آلو کاشف به عمل اومد کمپوتی که زیاد طرفدار نداشت و نمیشد روی ارتفاع با کنسرو عوض کرد. تازه اونجا بود که می فهمیدی دوری از تسهیلات شهر و روستا یعنی چی...😄✋
🍀 وجیزه پایانی این بخش ان شاءالله روز بعد
🌸والعاقبه للمتقین
🌸این نوشتار ادامه خواهد داشت اگر خداوند متعال فرصتی عنایت فرماید.
🌸خوبان_عالم_دعا_بفرمایید ✍نبی زاده
🌷اللّهُمَّصَلِّعَلی مُحَمَّدوَآلِمُحَمَّد🌷
🌷 أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🌷
🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💚 #هوالعزیز
✍ پریشان مگر میشود دلی که در تصرف توست؟
#إِنَّهُمْ_يَرَوْنَهُ_بَعِيداً_وَ_نَراهُ_قَرِيباً
#اللّهُمَّ_صَلِّ_عَلی_مُحَمَّد_وَ_آلِ_مُحَمَّد
#اَللّهُمَّ_عَجِّلْ_لِوَلِیِّکَ_الْفَرَجَ_وَالْعافِیَةَ_وَالنَّصرَ
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💚 #کلام_وحی
💚إِنَّمَا ذَلِكُمُ الشَّيْطَانُ يُخَوِّفُ أَوْلِيَاءهُ فَلاَ تَخَافُوهُمْ وَخَافُونِ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ
وَلاَ يَحْزُنكَ الَّذِينَ يُسَارِعُونَ فِي الْكُفْرِ...
این شیطان است که پیروان خود را (با سخنان و شایعات بى اساس) مى ترساند، از آنها نترسید! و از من بترسید اگر ایمان دارید کسانى که در راه کفر، شتاب مى کنند، تو را غمگین نسازند!
🍀 #سوره_مبارک_آل_عمران_آیات_شریف۱۷۵_۱۷۶
✍ فرق «خوف» و «حزن» اینه که خوف، ترس نسبت به آینده س، یعنی نگرانی از این که آینده چی میشه...و حزن ، غصه نسبت به گذشته س، یعنی ناراحتی از عملکرد گذشته.
🍀قرآن میگه شیطان میخاد شمارو نسبت به آینده بترسونه و نگران کنه ، ولی شما تا خدا رو دارید از چیزی نترسید ، فقط از این بترسید که نکنه خلاف امر خدا کاری بکنید.
💥منافقین و دشمنان هم میخان با ایجاد حس منفی نسبت به عملکرد و تصمیمات گذشته تون، شمارو غصه دار کنن و بگن اشتباه کردید ، تا در تصمیمات آینده ضعیف بشید. ولی شما وقتی به وظیفه الهی تون عمل کردید ، غصه نخورید و بدونید که خدا هواتونو داره. 💖 #والعاقبه_للمتقین