eitaa logo
« نــٰادِم | ɴᴀᴅᴇᴍ »
4.8هزار دنبال‌کننده
15.8هزار عکس
3.3هزار ویدیو
144 فایل
بِسم‌اللّٰھ‹💙- همھ‌چےاز¹⁴⁰².².¹⁷شࢪو؏‌شد- نادم؟#پشیمون اینجا؟همہ‌چۍداࢪیم‌بستگے‌داࢪه‌توچۍ‌‌بخاۍ من؟!دختࢪدهہ‌هشتاد؎:) ڪپۍ؟!حلال‌فلذآڪُل‌ڪانال‌ڪپۍنشه! احوالاتمون: @nadem313 -وقف‌حضࢪت‌حجت؛ جان‌دل‌بگو:)!https://daigo.ir/secret/39278486 حࢪفات‌اینجاست @nadem007
مشاهده در ایتا
دانلود
خواستند‌حذفت‌کنند‌،اما‌نشانہ‌شدۍ.. خواستند‌خاڪت‌‌کنند‌،جوانہ‌شدۍ! و‌در‌سیاھۍ‌ِ‌شب‌،ستاࢪه‌شدۍ✨' -حاجےجان-
«‏وأنَا‌أبحثُ‌عني؛‌وجَدتكَ‌یاحُسین..!» وهنگامی‌کہ‌درپی‌خودم‌بودم تــورایافتم..؛ -'یاحسین♥️! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
ازفـراقِ‌تـواگر‌دِق‌بڪنم‌نیست‌عجیب؛ ایـن‌عجیب‌است‌‌ڪه‌من‌زندھ‌بمـٰانم‌بۍ‌تـو..!
https://harfeto.timefriend.net/16826112025951 حرفی ،انتقادی،نظری به صورت ناشناس با ما در میان بگذارید 🙂 منتظریم!
°💚°°💚°°💚°°💚°°💚°°💚°°💚°°💚°° °💚°°💚°°💚°°💚°°💚°°💚°°°💚° °💚°°💚°°💚°°💚°°💚°°💚° °💚°°💚°°💚°°💚°°💚° °💚°°💚°°💚°°💚° °💚°°💚°°💚° °💚°°💚° °💚° ↯ ﴿**عشق‌بہ‌یڪ‌شࢪط**﴾ 📕⃟? مهدی گفت: - برسونمتون خونه؟ توی این ساعت روز بابا خونه نبود پس می تونستم راحت خرید ها رو ببرم بالا. سری تکون دادم و گفتم: - اره. ادرس و پرسید و بهش دادم. اگه بابا منو با چادر ببینه چه واکنشی نشون می ده؟! یه دعوای اساسی در پیش داریم. کمی عقب تر وایساد و گفت: - نمی خوام منو ببین و مشکلی براتون پیش بیاد. سری تکون دادم و پیاده شدم و دستی براش تکون دادم. چند تا از همسایه ها که تازه از سفر رسیده بودن با تعجب بهم نگاه می کردن. درو باز کردم و رفتم تو. زود پله ها رو طی کردم و وارد سالن شدم که جا خوردم! بابا و عمو و شاهرخ! ای شاهرخ دهن لق. با دهن باز داشتن بهم نگاه می کردن. اب دهنمو قورت دادم و سلام کردم. دختر ترسویی نبودم ولی واکنش بابا نگرانم کرده بود. با خشم جلو اومد و گفت: - شاهرخ گفته بود من باور نمی کردم دخترم خام بشه! اونم خام یه بچه فلکی مذهبی! اون پسره ی بیشرف.. با لقب ی که بابا بهش داد عصبی شدم و گفتم: - حق ندارید چیزی بهش بگید. شاهرخ گفت: - بفرما عمو نگفتم چنان تو دانشگاه طرفداری شو می کنه همه فکر می کنن شوهرشه ابرو مو نو برده. با خشم گفتم: - هه اینجا برا من بلبل زبون شدی؟ اونجا که با اخم مهدی جرعت نداشتی تکون بخوری از ترس کم مونده بود خودتو خیس کنی جلوی بابات دم در اوردی؟مهدی شرف داره به صد تا امثال تو فهمیدی؟ بابا سرم داد کشید: - خفه شو دختره ی خیره سر فقط بفهمم سمت ش رفتی من می دونم با تو اینم از سرت در بیار. به قلم بانو🌹