#عاشقانه_شهدا🙃🍃
بعد از هیئت رایه العباس، با لیوان چاے روے سکوے وسط خیابان منتظرم مےایستاد😍
وقتے چاے و قند را بہ من تعارف مےکرد، حتے بچہ مذهبےها هم نگاه مےکردند🍃
چند دفعہ دیدم خانمهاے مسنتر تشویقش کردند و بعضے هایشان بہ شوهرشان مےگفتند: حاج آقا یاد بگیر! از تو کوچیک تره!😒😂
ابراز محبت هاے این چنینے مےکرد و نظر بقیہ هم برایش مهم نبود حتے مےگفت: دیگران باید این کارها رو یاد بگیرن!
ولے خیلی بدش مےآمد از زن و مرد هایی کہ در خیابان دست در دست هم راه مےروند.
میگفت: مگہ اینا خونہ و زندگے ندارن؟!
اعتقادش این بود که با خط کش اسلام کار کند👌🏼
همسر#شهید_محمدحسین_محمدخانے
#عاشقانه_شهدا🙃🍃
وابستگیمان آنقدر زیاد بود
که زمانی که من ساعت را نگاه میکردم و متوجه میشدم نزدیک است از سر کار به خانه برسد، تپش قلبم شروع میشد.😍♥️
وقتی در خانه را میزد
تپش قلبم بیشتر میشد و این یعنی اشتیاق من برای دیدنش بی نهایت بود.☘🍃
همسرشهیدسیدیحییسیدی
#عاشقانه_شهدا🍃
"محبوبم ، من نمی توانم تو را فقط همسرم صدا كنم چون، پاره های جانم در تو حل شد و پاره های عمرم چون دو فرزند از تو روييد. بايد تو را به جای همسرم به نام ديگری بخوانم كه هم، آن معنای دوست داشتن را در خود داشته باشد و هم در برگيرنده روييدن پاره های عمرم از وجود تو باشد و نمی دانم كه چه بگويم"
نامه شهيدعلیرضانوری به همسرشون