برساند به یکباره از جای خود جنبید و دشت و بیابان را سیاه کرده ، بسوی دشت کرنال براه افتاد و در نقطه ای که درست روبروی ارتش عظیم و مجهز هند بود به فرمان نادر به صف آرائی پرداخته و آرایش جنگی گرفت ، ناگفته پیدا بود که ارتش هند از تمام جهات از لحاظ نفرات و تجهیزات و خواربار ، یک سر و گردن بالاتر بود
نادر نیروهای خود را به جهار بخش تقسیم کرد ، *ستون اول* شامل پیاده نظام و زنبورکچی ها بود (زنبورکچی ها افرادی بودند که گونه ای توپ کوچک را بر پشت شتران سوار می کردند و پیادگان دشمن را بطور سیار زیر آتش می گرفتند این گروه در سپاه نادر ، درفش کاویانی و پرچم ایران که نقش شیر و خورشید بر آن زر دوزی شده بود را نیز با خود حمل می کردند) ، *ستون دوم* این ستون مربوط به جماز سواران (شترسوارانی که بدستور نادر بر پشت شترانشان پاتیل های بزرگ حاوی هیزم و بوته های آغشته به نفت را حمل می کردند بود) و فرمانده آنها سردار جلایر از شیوه ماموریت خود هیچ آگاهی نداشت و تنها منتظر فرمان نادر بود که چه باید بکند *ستون سوم* این ستون از پیاده نظام تشکیل می شد و فرماندهی آنان با نصراله میرزا پسر دوم نادر بود ، پهلوی چپ و راست پیاده ها نیز ، زیر نظر سواران بختیاری و گرجی ها بود *ستون چهارم* این ستون شامل سواران کوهستانی و گارد ویژه شاهنشاهی بود که از تیره های بلوچ و کرد و لر و افغان تشکیل شده بود و زیر نظر حاجی خان بیک ، دوست و سردار مورد اعتماد نادر قرار داشت
در برابر سپاه ایران ، سپاهیان هند نیز با بیش از دویست و پنجاه هزار نیرو (سی و پنج هزار تن از آنان ، در جنگ قبلی نادر با سعادت خان در جنگ فیروز آباد ،کشته شده بود) به چهار بخش تقسیم شده و صف آرائی کرده بودند
*ستون اول* این ستون با بیش از دو هزار فیل جنگی تربیت شده ، آرایش گرفته بود که به خرطوم های آنان شمشیرهای دو دم (از هر دو طرف برنده و تیز) بسته شده بود و تن شان با زره های تیغ دار پوشیده بود و فرمانده این ستون را ، سردار نظر خان عهده دار بود *ستون دوم* این ستون به فرماندهی سردار خانِ دوران ، از سی هزار سوار و بیست هزار پیاده و یکصد قبضه توپ تشکیل شده بود ، این ستون از زبده ترین افراد پیاده و سوار ، دست چین شده بود و سه هنگ معروف پارام و هنگ جات و هنگ سند وظیفه داشتند پس از آنکه فیل های جنگی ، سپاه ایران را درهم کوبید ، مجروحین و بازماندگان ارتش ایران را از پای درآورند و ماموریت داشتند حتی یک تن را زنده نگذارند *ستون سوم* این ستون از چهل هزار سوار و سی هزار پیاده تحت فرمان سعادت خان سردار نامدار هندی قرار داشت و وظیفه آنان پشتیبانی از دو ستون اول و دوم بود *ستون چهارم* این ستون شامل نیروی عظیم هند بود و افراد این ستون بالغ بر یکصد هزار نفر بودند (دقیقا برابر با کل سپاه ایران) و برابر پیش بینی فرماندهان ارتش هند ، اصولا نیازی به استفاده از آنان نبود و بعنوان نیروی ذخیره ، در پشت جبهه سنگر گرفته بودند
*نخستین روز جنگ بزرگ*
ارتش هند در پهنه ای به وسعت سه میلیون متر مربع پراکنده شده بود ، تا چشم کار می کرد سوار و پیاده و توپخانه و فیل و فیل سوار دیده می شد که از عظمت و شکوه آن ، دل شیر آب می شد ولی نادر مانند کوهی استوار ولی خاموش و اندیشمند از این سوی لشگر به سوی دیگر لشگر می تاخت تا مطمئن شود همه نقشه هایش بدرستی پیش می رود ، نادر دستور داده بود سپاه ایران بهیچ وجه شروع کننده حمله نباشد و تاکید می کرد اگر بی احتیاطی کنیم و شکست بخوریم ، فرار برای ما معنائی ندارد و همگی کشته خواهیم شد ، زیرا هر جائی که برویم خاک ، خاک دشمن است و دریائی از کینه توزان هندی ، که بخون یکایک ما تشنه اند
دو سپاه تا نیمروز (ظهر) یکدیگر را نظاره می کردند ، نظام الملک وزیر کاردان محمد شاه تاکید کرده بود بهیچوجه شروع کننده جنگ نباشند ولی سعادت خان که در جنگ قبلی با رسوائی تمام ، از نادر شکست خورده بود و کینه شدیدی از وی در دل داشت پیشنهاد کرد ، با سواره نظام از پهلوی راست نیروهای ایران را درهم بکوبد که در نهایت با تائید دیگر سرداران هندی ، محمد شاه دستور حمله داد
با صدور این فرمان ، توپخانه هند با شدت شروع به غرش کرد ، نادر نیز بیدرنگ به توپخانه ایران دستور داد بسوی مواضع هندیان شلیک کنند ، باریدن گلوله ها آغاز شد و در میان گرد و غبار حاصله از برخورد توپها با زمین ، سواره نظام هند با هیاهو و فریادهای کر کننده ، دست به حمله ای برق آسا زد ولی رده های دیگر ارتش هند در جای خود ماندند و منتظر دریافت فرمان شدند ، زمین در زیر سم اسبان سواران هند ، به لرزه درآمده بود
نادر که بیدی نبود ، از هر بادی بلرزد برای اینکه رده های دیگر نیروهای هندی را بحرکت وادار کند به دو دسته پانصد نفره از پیاده های سپاه خود فرمان داد از دو طرف ، به سمت ستونی که زیر نظر خانِ دوران (فرمانده سواران هندی) بود حمله کنند ، این هزار نفر سربازان پیاده ا
یرانی در میان سپاهیان ایران ، مثل و مانندی نداشتند و از برجسته ترین و سریع ترین و چابک ترین و نیرومندترین سربازان ارتش ایران بودند ، آنها توانستند با جنگ و گریزهای حساب شده ، سواره نظام هند را به سمتی که سواره نظام ایران کمین کرده بود بکشانند و آنها را به تله و دامی هراس آور ، که نادر برای آنان گسترده بود راهی کنند
به یکباره فریاد هلهله سواران ایرانی بلند شد و صحنه جنگ بطرز عجیبی دگرگون شد ، سواران هندی ناگهان با فریادهای تبرزین بدستی روبرو شدند که یک سر و گردن از سواران مهاجم ایرانی بلندتر بود و نعره های تندآسای او ، پهنه دشت کرنال را به لرزه درآورده بود
بدستور نادر حمله سواران ایرانی بسیار حساب شده بود و هر پانزده دقیقه دویست سوار تازه نفس به میدان می آمدند و سواران خسته ، میدان را ترک می کردند ، سواران هندی که پیروزی را در یکقدمی خود می دیدند بخود آمدند و متوجه شدند موج ، پشت موج از سواران تازه نفس ایرانی با شدت و صلابتی که تا آن روز ندیده بودند به میدان می آیند و با هر تاخت آنان ، آرام آرام از شمار نیروهایشان کاسته می شود ، هندیان روحیه خود را باخته ناگزیر به عقب نشینی شدند ، بدستور نادر سواران ایرانی بدنبال فراریان هندی تاخته و بیشتر آنان را از پای درآورده و بسرعت به جایگاه های خود بازگشتند
در اولین روز جنگ ، گروه چشمگیری از هندیان کشته شدند و مظفر خان ، سردار دلاور و نام آور هندی نیز در خاک و خون غلطید و مراد خان سردار خوشنام و دلیر هندی نیز زخمی و از همه مهم تر ، سردار شیر جنگ خان و شماری از سربازانش به اسارت سپاه ایران درآمدند ، هوا آرام آرام رو به تاریکی می رفت ، نادر که از نتیجه جنگ بسیار خشنود و خرسند بود شبانگاه ، به میان پیادگانی که دلاورانه ، سواران هندی را به سوی دام سپاه ایران کشیانیده بودند رفت و یکایک آنان را مورد تشویق و محبت قرار داد
فردای آن روز با طلوع خورشید در دومین روز نبرد ، توپخانه بزرگ هندیان ، با شدت تمام شروع به غرش کرد و سنگرهای ایرانی ها را زیر آتش گرفت و پس از یک ساعت سواران هندی ، دست به حمله ای سخت و همه جانبه زدند و از پهلوی چپ و راست و میانی به سپاهیان ایران تاختند و عرصه را بر نیروهای نادر تنگ کردند
نبردی سخت و هراس انگیز از سوی دو طرف آغاز شد ، هر دو طرف به سختی با هم به مقابله پرداختند ، سراسر میدان را گرد و غباری غلیظ پوشانده بود و هبچکدام از دو طرف میدان را خالی نمی کردند و قدمی به عقب نمی گذاردند ، صدای شیهه اسبان و نعره دلاوران و ناله مجروحان ، لحظه ای قطع نمی شد ولی دو طرف هر کاری می کردند تا دیگری را از میدان بِدَر کنند
در آن سوی میدان ، خانِ دوران (فرمانده کل ستون دوم سپاه هند) ، پیاده نظام و فیلان جنگی را آماده نگهداشته بود تا پس از شلیک توپخانه و کوبیده شدن سنگرهای ایرانیان و خسته شدن سواران ایران ، حمله اصلی را آغاز کند تا پس از اینکه پیلان جنگی ، سربازان و سواران خسته ایرانی را تار و مار و فراری دادند ، پیادگان هندی در پشت سر فیل ها ، فراریان و زخمی ها کشته و یا به اسارت بگیرند
*پایان قسمت چهل و پنجم*
♦️ برای در امان ماندن از حوادث وبلایای آخرالزمان
عن الصادق (عليه السلام) قال: عجبت لمن فزع من أربع، كيف لا يفزع إلى أربع؟
عجبت لمن خاف كيف لا يفزع إلى قوله عز و جل:
(((حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيل))) ____
فإني سمعت الله عز و جل يقول بعقبها: فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ .
و عجبت لمن اغتم، كيف لا يفزع إلى قوله عز و جل :
(((لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ)))
_
فإني سمعت الله عز و جل يقول بعقبها:
فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ.
و عجبت لمن مكر به، كيف لا يفزع إلى قوله تعالى:
(((وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ.)))
_
فإني سمعت الله عز و جل يقول بعقبها:
فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا.
و عجبت لمن أراد الدنيا و زينتها، كيف لا يفزع إلى قوله تعالى:
(((ماشاءالله لا حول ولا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ)))
____
فإني سمعت الله عز و جل يقول بعقبها:
إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مالًا وَ وَلَداً فَعَسى رَبِّي أَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِنْ جَنَّتِكَ، و عسى موجبة».
الخصال: ۲۱۸/ ۴۳
@noori82325 #اللهمعجللولیڪالفرج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎆 بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم 🎆
☀️صبح ست دلم هواییِ کربوبلاست
♥️ازجانب قلبِ من بر آن خاڪ ســلام ✨
♥️السلام علی الحسینــــــ
♥️و علی علی ابن الحسین
♥️و علی اولاد الحسینـــــ
♥️و علی اصحاب الحسین
♥️از دور سلام
@noori82325 #اللهمعجللولیڪالفرج
▪️فرمود:
به شيعيان و دوستان ما بگوييد كه خدا را قسم دهند به حقّ عمّهام حضرت زينب سلام الله علیها تا فرج مرا نزديک گرداند.
#صباحا_و_مساء
@noori82325 #اللهمعجللولیڪالفرج
08 (1).mp3
13.29M
▪️" صباحاً و مساءً "
بشنویم مصیبتی را که او هر صبح و شام میبیند و خون میگرید!
🎵 روایت هشتم:
مجلسِ دارالاماره کوفه (قسمت1)...
#صباحا_و_مساء
@noori82325 #اللهمعجللولیڪالفرج
این درست است که حضرت زینب سلام الله علیها سر خود را به محمل زندند و برای همین در هیئت ها لطمه می زنند؟.mp3
1.12M
⭕️ سوال
⁉️ این درست است که حضرت زینب سلام الله علیها سر خود را به محمل زدند و برای همین در هیئت ها لطمه می زنند؟
🎙 استاد محمدی شاهرودی
📎 #شکوه_حسینی
📎 #محرم
📎 #امام_حسین علیه السلام
اربعین،حج شیعی .mp3
14.16M
روایتگری اربعین
توسط خادم الحسین ع؛
آقای عسگریوسفی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
دنیا هیچکی به هیچکی شده!
قطعاً بدتر از این هم میشه!
انتظار شرایط بهتر نداشته باشید❗️
@noori82325 #اللهمعجللولیڪالفرج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #ببینید
📌 مخصوص سلبریتی هایی که شبهه افکنی می کنند؟
❌ بجای غذای نذری به فقرا کمک کنید...
🎙 استاد محمدی شاهرودی
📎 #شکوه_حسینی
📎 #محرم
📎 #امام_حسین علیه السلام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روزتون بخـیرو سلامتی ☕🌺🍃
حال دلتون خوب خوب❤️
رزق وروزیتون زیاد👌
از چشم بد دور🧿
تن وجانتون سلامت 😇
وزندگیتون غرق درخوشبختی باشه🌺🍃
آمین 🙏
@noori82325 #اللهمعجللولیڪالفرج
🚨وزارت خارجه آمریکا: حذف سپاه پاسداران از فهرست تروریسم خارج از مذاکرات وین انجام خواهد شد.
@noori82325 #اللهمعجللولیڪالفرج
گزارشاتی از پرواز گسترده پهپاد های ترکیه در مرزهای با سوریه
🔹همزمان منابع محلی در عفرین از حضور هواگردهای روسی برفراز این منطقه خبر می دهند.
گزارش های اولیه و غیررسمی از حرکت کاروان های متعدد ارتش ترکیه به سمت منطقه مرزی سوریه حکایت دارد
@noori82325 #اللهمعجللولیڪالفرج
🔴 بیش از ۵ میلیارد نفر بر روی کره زمین در صورت جنگ هسته ای بین روسیه و ایالات متحده می میرند
🔹مجله نیچر فود نتیجه مطالعه ای توسط دانشمندان دانشگاه راتگرز منتشر کرد که بر اساس آن، در صورت وقوع جنگ جهانی سوم ۳۶۰ میلیون نفر مستقیماً بر اثر تسلیحات اتمی جان خود را از دست خواهند داد و ۵ میلیارد نفر دیگر نیز در پی قحطی و عواقب زمستان هسته ای ناشی از این جنگ کشته خواهند شد
🔸در نتیجه حملات اتمی، بیش از ۱۵۰ میلیون تن دوده در اتمسفر آزاد می شود که باعث زمستان هسته ای در سراسر سیاره می شود. بمب هایی که به سمت شهرها و مناطق صنعتی هدف قرار می گیرند منجر به طوفان های آتش، انتشار حجم قابل توجهی از ذرات احتراق در اتمسفر فوقانی می شوند که در سراسر سیاره پخش می شوند و منجر به خنک شدن سریع آن می شوند.
🔹این آلودگی ها باعث ایجاد چندین دهه اختلال در آب و هوای زمین می شود و بر سیستم های تولید غذا در سطح و اقیانوس ها تأثیر می گذارد.
@noori82325 #اللهمعجللولیڪالفرج
🛑 زندگی نامه نادر شاه افشار
🔺 پسر شمشیر ، سردار نا آرام
*قسمت چهل و ششم*
جنگ با شدت هر چه تمام تر تا نزدیک نیمروز (ظهر)ادامه یافت و هر دو سوی نبرد ، بی رحمانه و بی باکانه می جنگیدند ، نادر از دور همه پهنه نبرد را زیر نظر داشت ، در آن سوی میدان ، سردار خانِ دوران ، پیاده نظام و فیل های جنگی را آماده نگهداشته بود تا پس از خسته شدن سپاهیان ایران ، که از همه طرف زیر فشارهای طاقت فرسائی بودند ، حمله اصلی را توسط فیل ها ، آغاز کند تا پیادگان هندی پشت سر فیل ها ، زخمی ها و فراریان ایرانی را تار و مار ، و یا به اسارت در آوَرُند
نادر که از دور تمام تحرکات میدان را زیر نظر داشت به سردار جلایر ، فرمان آماده باش داده بود ، روز به نیمه رسیده بود که سواران هندی در یک اقدام هماهنگ ، ناگهان عقب نشستند و به یکباره ستون فیل های جنگی به حرکت درآمد ، غوغائی دلهره آور به پا شد ، در پشت سر فیل ها ، پیادگان هندی آرام آرام به پیش می آمدند و به خط دفاعی ایران نزدیک و نزدیک تر می شدند ، سواران هندی نیز پشت سر پیادگان ، برای حملات بعدی آماده می شدند
با هجوم فیل ها بدستور نادر ، توپخانه ایران با شدت شروع به شلیک به ستون فیل ها نمود که اثر چندانی نداشت و دو هزار فیل جنگی جیغ کشان با خرطوم هائی که شمشیرهای دو دم بر آن بسته شده بود به پیش می آمدند
بدستور نادر غرش توپخانه ایران متوقف و پاتیل های بسته شده بر پشت شتران را که (تشت های بزرگ) مملو از بوته های خشک و هیزم آغشته به نفت و قیر بود را آتش زده و با ایجاد سر و صداهای ناهنجار ، شتران را دنبال کرده و آنها را به سمت جلو و در مقابل فیل های جنگی ، رَم دادند
فریاد و هلهله سپاهیان ایران بهمراه صدای گوشخراش بوق و کوس و کرنا ، ولوله ای در سراسر دشت کرنا بر پا کرد ، لهیب و گرمای آتش به پشت شتران رسید و آنها را به جست و خیز و نعره کشیدن و این سو و آن سو دویدن واداشت ، سر و صدا ، هلهله مردان جنگی سپاه ایران ، عربده شتران ، بوی نفت و قیر و روغن ، و دود و آتش متحرک بر پشت شتران ، هراسی شدید به جان فیل ها انداخت ، هر چه فیل بانان کوشیدند نتوانستند آن ها را به جلو برانند ، دود و آتش چنان فضای دشت را آکنده کرده بود که فیلبانان نیز به هراس افتاده و آنرا ناشی از جادوی نادر پنداشتند ، هر چه شتران حامل آتش به فیل ها نزدیک تر می شدند بر وحشت آنان افزوده می شد ، تا جائی که از راه رفتن بجلو بازمانده و راه خود را کج ، و رو به سوی نیروهای خودی نهادند و بنا بر غریزه طبیعی که هنگام خطر ، گِرد یکدیگر جمع می شوند به هم نزدیک شده و چند گله بزرگ تشکیل دادند ، درست در همین زمان بدستور نادر ، توپخانه ایران گروه جمع شده فیل ها را زیر آتش شدید قرار داد
پس از نیم ساعت گلوله باران سخت ، بدستور نادر شیپور تاخت و تاز نیروهای ایران نواخته شد و بدنبال آن ، سیلی خانمان برانداز به حرکت درآمد ، سواره نظام ایران و در پشت سر آنان پیاده نظام ، حمله همه جانبه ای را آغاز کردند ، فیل ها که رسیدن شتران نعره کش را می دیدند رو بسوی پیاده نظام خودی نهادند و از همه سو ، پیاده های هندی را درو کردند ، فیل ها همه چیز را می کوبیدند و پیش می رفتند ، برای آنها سنگر و چادر و توپ و خیمه و خرگاه فرقی نداشت ، همه را لگد کوب می کردند و راه خود را می گشودند و به پیش می رفتند و از دود و آتشی که از پشت شتران زبانه می کشید می گریختند و هزاران هندی را لِه و لگدکوب می کردند
سپاهیان ایران که از جای کنده شده بودند مانند موج های بی پایان دریا ، بدنبال فیل ها به پیش می رفتند و هنگامی که به خط مقدم هندیان رسیدند ، همه چیز آنها کوفته و درهم کوبیده شده بود مجددا ، جنگ و کشتار بی رحمانه ای آغاز شد ، سواران ایرانی از کشته ، پُشته می ساختند ، محمد شاه گورکانی که از دور با حیرت صحنه نبرد را می نگریست و متوجه شده بود فیل هایش بلای جان نیروهایش شده اند بیدرنگ فرمان داد نیمی از نیروهای ذخیره یکصد هزار نفره سپاهش را وارد میدان نمایند
نیروهای ذخیره هندی که هرگز تصور نمی کردند نیازی به آنها پیدا شود بدستور محمد شاه رو به سوی میدان نهادند ، آتش جنگ هر لحظه گرم تر می شد و با ورود نیروهای ذخیره هندی ، به نقطه جوش رسید ، نادر پیشاپیش سپاهیان ایران تبرزین به دست به میدان آمد ، وی دستور اکید داده بود سواران ایرانی به هر طریق ممکن ، فرماندهان لشگر هندیان را هدف قرار داده و آنها را از پای درآوَرَند و یا به اسارت بگیرند
در میان جنگجویان هندی ، جوانی بسیار دلیر و نیرومند شمشیر می زد ، او فرزند سردار ، خانِ دوران فرمانده کل نیروهای هندی بود ، نادر متوجه او شد و از او خوشش آمد و بدون اینکه بداند او کیست چون دید وی بسیار ماهرانه ، با هر ضربت شمشیر ، سواری را از صدر زین اسب ، سرنگون می کند بیست نفر را مامور محاصره و اسارت او کرد ، گارد ویژه نادر ، جوان یاد شده را محاصره
کردن
د ولی او دلیرانه می جنگید و چند تن از افراد نادر را از پای درآورد ، افراد نادر که دیدند نمی توانند او را به اسارت بگیرند نخست دست راستش را از کار انداختند و هنگامی که دیدند با وجود مجروحیت ، باز هم بسوی آنان حمله می کند ، او را از اسب سرنگون و بدنش را آماج شمشیرهای برهنه خود قرار دادند ، خانِ دوران که از دور ، پیوسته متوجه فرزند دلاورش بود هنگامیکه او را در محاصره دید با پسر دیگرش بنام عاشور خان و افراد گارد ویژه اش به کمک پسرش آمد ولی هنگامیکه به معرکه رسید با پیکر تکه تکه شده فرزند برومندش روبرو شد ، مشاهده پیکر بی جان فرزند ، پدر را دیوانه کرد و با سربازان بیشمار خود ، حمله ای سخت را آغاز کرد
جنگ سخت و انتقامحویانه ای درگرفت ، دم به دم ، گروهی از هر دو طرف به خاک و خون می غلطیدند ، عاشورخان که در کنار پدر می جنگید به تنهائی ، بلای جان سواران ایرانی شده بود ، هندیان که به خشم آمده بودند چنان شمشیر می زدند که تا آنزمان دیده نشده بود ، سواران دو طرف مانند گردابی شتابنده و چرخنده ، در هم می لولیدند و می چرخیدند ، برق شمشیرها چشمان را خیره کرده بود ، از هر دو سو ، جنگاوران از صدر زین سرنگون ، و لگد کوب سم اسب ها می شد ، نادر که در قسمت دیگری در حال نبرد بود متوجه وخامت اوضاع شد و پیشاپش دویست نفر از گارد ویژه خود ، به قلب منطقه درگیری شتافت
رسیدن نادر و فریادهای دلهره آورش ، توان و روحیه سربازان ایرانی را بالا برد ، نادر و همراهانش ، از میان جنگجویان به خشم آمده هندی ، شمشیر زنان و تبرزین کشان راه گشودند و مستقیما بسوی خانِ دوران و محافظانش حمله کردند ، حملات نادر و فدائیانش چنان شدید بود که لحظه به لحظه به خان دوران نزدیک و نزدیک تر می شدند و در نهایت نیز به او رسیدند و علیرغم محافظت شدید از وی ، چند زخم کاری بر او وارد کردند ، عاشور خان ، جوان شیردل هندی که پیشاپش پدرش شمشیر می زد مورد توجه فدائیان نادر قرار گرفت و یکی از سواران ایرانی کمندی بسوی او انداخت و او را از صدر زین اسب سرنگون ، و با همان حال او را بر روی زمین کشید و از منطقه درگیری دور کرده و در نهایت ، به اسارت نیروهای ایران درآمد ، ستون چهارم نیروهای هندی که نیمی از افرادشان را از دست داده بودند با زحمت زیاد ، خان دوران را که زخم کاری برداشته بود را از مهلکه بدر برده و عقب نشستند
در این احوالات پر فراز و نشیب ، سعادت خان نیم دیگر نیروهای تازه نفس نیروهای هندی (به استعداد پنجاه هزار نفر) که مجهز به تفنگ بودند را وارد کارزار کرد ، نیروهای ایران که مدت پنج ساعت جنگیده بودند به راستی خسته و فرسوده شده بودند ، نادر با دیدن خیل بی شمار تفنگداران هندی ، و با در نظر گرفتن خستگی بیش از حد افرادش ، دستور عقب نشینی داد
حضور تفنگداران بی شمار هندی ، وضع جنگ را عوض کرده بود و بیم شکست سواران ایرانی می رفت ، به فرمان نادر ، ستون تحت فرماندهی نصراله میرزا (پسر دوم نادر) که تا آن هنگام وارد میدان نشده بود به جای سواران خسته ایرانی ، پای بدرون میدان جنگ گذاشت
حضور نیروهای ذخیره سپاه ایران دوباره کفه ترازو را بسود ارتش ایران دگرگون کرد ، محمد شاه که از دور ، میدان جنگ را زیر نظر داشت دسته دیگری را به میدان فرستاد ، آتش جنگ دوباره شعله کشید و نبردی شگفت آور و سوزنده تر از قبل زبانه کشید
محمد شاه و نادر ، مانند دو بازیگر شطرنج ، پیوسته مهره های خود را به میدان میفرستادند ، تا یکی از آنها می رفت که نیرویش بر دیگری بچربد رقیب ، مهره دیگری را میفرستاد ، تا اینکه بعلت کثرت و فزونی نیروهای هندی ، کار برای نیروهای ایران سخت شد و هر لحظه بیم آن می رفت که سد ایجاد شده سربازان ایرانی را بشکند و هندیان مانند سیلی خروشان ، بنیاد ارتش ایران را از بیخ و بن برکنند ، نادر که اینگونه دید آخرین مهره و امید بزرگ خود را ، که گارد ذخیره و ویژه اش بود را در واپسین دقیقه های روز دوم جنگ به میدان فراخواند (گارد ویژه نادر ، دست چینی از زبده ترین و چابک ترین افراد ، از اقوام مختلف ایرانی تشکیل شده بود و یک گروه صد نفره از آنان بر هزار نفر جنگجو و حتی بیشتر ، برتری داشت)
با ورود گارد ویژه به صحنه نبرد که با نزدیک شدن به غروب آفتاب همراه شده بود ، زد و خورد دو طرف به اوج خود رسید ، بوی باروت ، جوی خون ، شیهه اسبان ، برق شمشیرها ، نعره دلاوران ، ناله مجروحان سفیر گلوله ها حتی برای یک لحظه قطع نمی شد ، گارد ویژه نادر ، آرام ولی با صلابت و شدتی مثال زدنی ، از میان هندیان به خشم آمده و انبوهی از جنگ افزارهای ریز و درشت آنان ، تونلی گشودند و خود را به پشت آنها رساندند ، سرعت عمل و نحوه جنگیدن آنان به حدی شدید بود که باعث وحشت هندیان می شد
در این لحظات حساس و پرهیاهو ، یکی از افراد گارد ویژه نادری بنام حمزه ، بسوی سعادت خان فرمانده کل ستون سوم ارتش هند که بر پشت فیلی سفید ، از داخل هودَجی (ه
ودج اتاقکی بود که بر پشت فیل ها تعبیه و نصب می کردند) افراد خود را رهبری می کرد رفت ، وی ابتدا فیلبان را با پرتاب نیزه ای به هلاکت رسانید و با چابکی تمام سوار بر فیل شد ، حمزه در ابتدا با ضربه شمشیر ، سعادت خان را موقتا از پا انداخته و با تیزهوشی تمام ، در آن هنگامه عظیم و در میان خیل محافظان و سربازان هندی موفق شد ، سعادت خان با فیلش را به اردوی ایران منتقل کند و به اسارت بگیرد ، البته حمزه نمی دانست درون هودج کیست ولی مطمئن بود شخص مهمی را اسیر نموده است ، جنگ با غروب آفتاب موقتا متوقف شد و دو طرف با آماده باش کامل به اردوهای خود بازگشتند
در دومین روز جنگ ، در میان کشته شدگان هندی ، سردار واصل خان فرمانده گارد ویژه محمد شاه و چند شخصیت مهم نظامی دیگر منجمله ، اشرف خان ، شهداد خان ، یادگارخان ، میرحسین کوکه ، اعتبار خان ، علی احمد خان دیده می شد
نادر به نزد سعادت خان ، که توسط حمزه زخمی و خون زیادی از او رفته بود رفت و ضمن احترام به وی ، دستور داد پزشک ویژه شاهی را بر بالین وی حاضر نمایند ، عاشور خان و شیر جنگ خان نیز که زخمی بودند نیز مورد تکریم و بزرگداشت نادر قرار گرفتند
نادر در آن شب تا به صبح نخوابید و لحظه به لحظه گزارش جاسوسان و دیگران را که برای بررسی اوضاع ارتش هند ، در رفت و آمد بودند مطالعه می کرد ، استقامت بدنی و پشتکار نادر ، حتی برای زیر دستانش که سالهای دراز در کنار او بودند شگفتی آور بود
از آن سو ، محمد شاه سران سپاه را به اردوی خود فراخواند ، نظام المللک سربلند خان باز هم پیشنهاد کرد نیروهای هندی در سنگرهای خود بمانند و به دفاع بپردازند زیرا با توجه به تلفات سنگینی که داده بودند هنوز از لحاظ تعداد نفرات بر سپاه ایران برتری داشتند ، یکی از معتمدین محمد شاه در آن جلسه گفت ، با توجه به اینکه اغلب سرداران و افراد موثر ارتش هند ، کشته و یا اسیر شده اند روحیه سربازان هندی بشدت تضعیف شده و هر لحظه امکان تمرد و نافرمانی ، دور از انتظار نیست ، در آن جلسه قرار بر آن شد سربازان در روز سوم جنگ ، حالت دفاعی بگیرند و به دفاع بپردازند
*سومین روز نبرد دشت کرنال*
با سر زدن آفتاب روز سوم در حقیقت ، خورشید پیش از تحرکات دو سپاه ، تیرهای زرین و گرما بخش خود را بسوی دو طرف پرتاب میکرد ، با روشن شدن هوا ، فرماندهان هندی با شگفتی تمام دیدند بسیاری از سنگرها خالی است و سربازان هندی شب هنگام ، از تاریکی سود جسته و گریخته اند ، فرماندهان هندی بیدرنگ از نیروهای ذخیره برای پر کردن سنگرها استفاده کردند ، در این اثناء خبر رسید خانِ دوران فرمانده کل ارتش هند ، بعلت زخم های عمیقی که برداشته بود جان به جان آفرین تسلیم کرده است ، انتشار خبر مرگ وی ، اثری ناگوار بر روی همه سپاهیان به ویژه بر محمد شاه گذاشت ، بدستور محمد شاه ، آئین ویژه ای برای تشییع پیکر خان دوران تدارک دیده شد ، نادر علیرغم اصرار سردارانش مبنی بر تاخت و تاز علیه هندیان به آنان گفت ، از جوانمردی به دور است که مراسم مذهبی آنان را بر هم بزنیم ، روز به نیمه رسید و آئین تشییع پیکر خان دوران پایان گرفت ، در این زمان نادر و افرادش آرایش جنگی گرفتند و با دمیدن در بوق های بزرگ و کوس و کرنا ، آماده حمله ای شدید و همه جانبه علیه هندیان شدند
محمد شاه که یکسره روحیه خود را باخته بود دوباره سردارانش را فرخواند تا پیرامون درخواست متارکه جنگ با آنان به مشورت و رایزنی بپردازد ، در این جلسه محمد شاه لب به سخن گشود و گفت
به نظر من ، جنگ و ستیز با این گرگ بیابان و پلنگ خونخوار ، بجز از میان رفتن جوانان و سربازان ما سودی ندارد ، ما در یک روز هشت سردار دلاور خود را از دست دادیم لذا پیشنهاد می کنم که درخواست متارکه جنگ بنمائیم ، چهره سرداران هندی با شنیدن این سخن از هم شکفت و جملگی پیشنهاد محمد شاه را به صلاح ملت هند دانستند ، لحظات چندانی از این فرمان نگذشته بود که نظام الملک ، وزیر محمد شاه از سرا پرده شاهی بیرون آمد و قبل از حمله نادر ، با شتاب چندین پرچم سفید برافراشته و بهمراه چند افسر بلندمرتبه بسوی اردگاه نادر براه افتاد
*پایان قسمت چهل و ششم*
هدایت شده از (✌️تاظهور✌️)
🥀🍂برادر شهـیدم،رحمان عزیزم🍂🥀
دلم گرفته ،غم بزرگی بر قلبم سنگینی میکند،
غمی از جنس از دست دادن فرزند دلبندم
*علی عزیزم*
روحـم پـژمـرد
صبر و طاقتم بـه سـرآمـد ...
از گذشـتـه ها شـــرمنـده ام و از آینده ها بیمناڪـم...
تنها تسلے ام آب دیده است
اشـڪـے ڪـه تقـدیم تـو و فرزند دلبندم میڪنیم ...
آبے ڪـه با آن دل خــود را شستــشــو مـیدهـیـم
و بـا ایـــن وسیله غمهــاے درونے خـود را تسـڪـین میبخـشیم ...
از آتش درونے خــود میڪاهـیـم و بـراے لحـظـه اے آرامش ضـمیــر مــے یــابیـم ...
🥀🍂برادر شهیدم رحمان جان،🍂🥀
دعایمان ڪن که برای صبوری براین غم جانکاه به دعایت سخت محتاجیم. ✋😔
🌷پنج شنبه است
🌹 #شهدا رویاد کنیم...
🌺با #ذکریک #صلوات و یک #فاتحه...
🖤برای در گذشتگان
🌷 شاید همه دلتنگیم ؛ بهر #پدرباشد
💐که نیست. یااینکه دل دیوانه وار دلتنگ
♥️ #مادرمیشود.
#یا که دلتنگ جگر گوشه مان ،فرزند دلبندمان،گل نشکفته زندگیمان که زود پژمرده شده. #روحشان قرین #رحمت_الهی
❤️تمام اسیران خاک
♻️اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍوآلِ مُحَمَّدٍ
وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ♻️
#کانال_ما_را_به_دوستان_انقلابیِ_خود_معرّفی_نمایید
👈 به نیابت از قمرالعشیره ابالفضل العباس علیه السلام
(#صلوات_صلوات_صلوات)
✨جهت تعجیل و تسهیل در امر فرج ✨
#نیروهای_متحد_اسلام
@noori82325 #تمدن_نوین_اسلامی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👈اگه میخوایم چنین روزی رو ببینیم بسم الله
🔸همه باید آستین بالا بزنیم برا یاری مولامون
🔸همه باید مبلغ باشیم
اربعین در پیشه، هر زائر یه تبلیغ کننده برا امام زمان
✅عهد می کنیم با مظهر وفا قمرالعشیرة که در صورت تشرف هزار مرتبه در طول مسیر و تحت قبه مقدسه برای فرج دعا کنیم و این عهد رو از دیگران هم بگیریم.
یاعلی بسم الله
4_6046603848645086754.mp3
14.95M
▪️" صباحاً و مساءً "
بشنویم مصیبتی را که او هر صبح و شام میبیند و خون میگرید!
🎵 روایت نهم:
مجلسِ دارالاماره کوفه (قسمت2)...
#صباحا_و_مساء
🛑 زندگی نامه نادر شاه افشار
🔺 پسر شمشیر ، سردار نا آرام
*قسمت چهل و هفتم*
پرچم داران و پیام آوران صلح و آشتی به اردوی ایران رسیدند و یکسره به سراپرده نادر رفتند و پیام محمد شاه را در خصوص متارکه جنگ و جلوگیری از خونریزی بیشتر ، به آگاهی نادر رسانیدند ، نادر به آنان گفت احترام متقابل از شرایط همسایگی است ، به محمد شاه بگویید ما هم راضی به جنگ نبودیم ولی بخاطر بی توجهی دولت هند و پناه دادن به عده ای شورشی افغان که بهمراه اشرف افغان دست به جنایت زده اند و همچنین کشته شدن سردار عزیزمان محمد خان ترکمن ، ناچار و ناگزیر شدیم دست به جنگ بزنیم ، بروید به محمد شاه بگوئید درخواست او را درباره متارکه جنگ می پذیریم و چشم براه نمایندگان رسمی او هستیم
مدت زیادی طول نکشید که نمایندگان ویژه محمد شاه بهمراه نظام الملک مجددا به اردوی ایران آمدند ، نخستین شرط نادر برای متارکه و صلح ، خلع سلاح ارتش هند و حضور شخص محمد شاه ، در اردوی ایران بود
این درخواست برای هیئت هندی غیر قابل قبول و غیر منتظره بود ، لذا نظام الملک که انتظار چنین شرطی را نداشت گفت ، آمدن حضرت پادشاه ، به اردوی ایران ممکن نخواهد بود زیرا باعث سرشکستگی مقام شامخ و والای سلطنت است ، اعلیحضرت به ما اختیار تام داده اند که درباره بستن پیمان صلح گفتگو کنیم ، نادر اما زیر بار نرفت و در حالیکه خشم خود را فرو میخورد گفت ، شرط متارکه جنگ همین است که گفتم و بهیچوجه ، از آن باز نمی گردم ، پادشاهتان باید شخصا به اردوی ایران بیاید در غیر اینصورت منتظر جنگ باشید ، ولی این را هم بدانید که در صورت شکست قطعی سپاه هند ، ما با محمد شاه و دیگر بزرگان هندی مانند یک اسیر جنگی رفتار خواهیم کرد
نظام الملک به نادر گفت ، محمدشاه بسیار رئوف و مهربان است و نمیخواهد خانواده های بیشتری از دو طرف داغدار شوند ، نادر با تمسخر و طعنه گفت ، ایشان خیلی زودتر ، پیش از آنکه آتش جنگ روشن شود هم ، می توانستند لطف و مهربانی خود را نشان دهند
نادر با احترام فراوان نمایندگان هندی را بدرقه کرد ، ولی هنوز آنها از اردوی نادر خارج نشده بودند که شیپور آماده باش در شرایط جنگی ، در سپاه ایران بصدا درآمد
نظام الملک شرط نادر را برای محمد شاه و درباریان بازگو کرد ، محمدشاه برآشفت و با تندی گفت ، معلوم می شود این مرد درنده ، بسیار کینه توز تمامیت خواه نیز هست ، نظام الملک که نادر را از نزدیک دیده بود کرنش و تعظیمی کرد و گفت ، البته هر دستوری که اعلیحضرت بفرمایند با دیده منت تا پای جان بر آن می ایستیم ، ولی نادری که من دیدم ، علاوه بر اندام درشت و چشمان گیرا و نافذش که تا مغز استخوان آدمی را می سوزاند ، دارای اراده و پشتکاری بسیار قوی است و لشگریانش مانند کودکی که از پدرش اطاعت می کند از وی اطاعت می کنند ، سر و وضع وی و چهره آفتاب سوخته اش ، با یک سرباز ساده ایرانی ، هیچ فرقی ندارد ، او مرد روزهای سخت است ، لذا در حال حاضر ، صلاح مُلک و سلطنت هند را ، در گروی مدارا با این اعجوبه دوران می دانم تا در آینده چه پیش آید
محمد شاه مانند مات زدگان ، نظام الملک را می نگریست و پس از مدتی خاموشی گفت ، پس با این اوصاف چاره ای نیست و باید شرایط نادر بپذیریم ، نظام الملک با شنیدن سخن شاه ، گوئی که کوهی را از دوشش برداشته باشند ، نفسی به راحتی کشید
*دو پادشاه در مقابل هم*
محمد شاه بهمراه جند تن از بزرگان هند و نظام الملک ، بسوی اردوی نادر براه افتاد ، بدستور نادر ، احترام ویژه ای در استقبال از محمد شاه بعمل آمد ، نادر حتی چند مرد تنومند را برگزیده بود تا هنگام پیاده شدن محمدشاه از پیل جنگی ، او را درون تخت روان زیبائی جای دهند و بر روی دوش خود حمل کرده و بهمراه دویست نفر گارد ویژه شاهی با لباس های زیبا و رسمی ، او را اسکورت و به چادر نادر راهنمائی کنند
قلب محمد شاه به سختی می تپید ، او داستانهای زیادی از سخت گیریها و جنگاوری نادر شنیده بود و نگران بود که نادر چگونه با او رفتار خواهد کرد ، سرانجام پرده چادر نادر بدست پرده دار کنار رفت و محمد شاه بدرون سراپرده نادر ، گام نهاد
نادر با دیدن محمدشاه از جای خود برخاست و با احترامی که بوی دوستی از آن به مشام می رسید ، به او خوش آمد گفت و محمد شاه را که اندامی لطیف و کوچکتر از او داشت را مانند کودکی در آغوش گرفت و چهره وی را بوسید ، محمد شاه اختیار از کف داد و اشک از دیدگانش سرازیر شد ، حاضران از دو طرف ، علی الخصوص بزرگان هند ، با دیدن اشک های محمدشاه ، زار زار شروع به گریستن کردند ، نیم ساعتی طول کشید تا مجلس به آرامش رسید و نادر شروع به صحبت کرد و گفت
اعلیحضرت ، بی تفاوتی و غرور شما مرا مجبور کرد که این مسافت دور را تا اینجا طی کنم و هزینه گزافی را ، چه جانی و چه مالی متحمل شوم ، لشگر من خسته و از لحاظ آذوقه دست تنگ هستند ، باید بهمراه قشون (لشگر ، سپاه) به دهلی بیای
یم تا کمی خستگی راه از تنمان بیرون شود ، ضمنا هزینه لشگرکشی ما نیز باید جبران شود ، بعد از آن از کشور شما بیرون خواهم رفت تا شما ، به امور خود بپردازید
نادر با گفتن این سخنان برخاست که ناگهان جُبًه (شِنِل در گویش انگلیسی) ترمه قیمتی و گرانبهائی که در آن مراسم پیشواز ، بر دوش انداخته بود از دوشش افتاد ، چهره محمد شاه در آن حال دیدنی بود ، وی با شگفتی و حیرت مشاهده کرد رخت های جنگی (لباس) زیر جُبًه نادر ، پاره پاره و چرکین و خون آلود و بدنش نیز زخم خورده است ، قلب محمد شاه از دیدن هیبت خشونت آمیز و واقعی نادر ، با آن لباس های مندرس و پاره و خون آلود لرزید و تا مغز استخوانش تیر کشید و دانست تا چه پایه ای ، میان او و نادر فاصله است
درست در همین هنگام سرپرست تشریفات از آماده شدن نهار در چادر دیگری خبر داد ، هنگام صرف غذا ، نادر پس از خوردن یکی دو لقمه از غذای خود ، ظرف غذای خود را با محمدشاه عوض کرد تا به او نشان دهد که در غذای او زهر نریخته اند ، خوردن غذا تمام شد و مجددا طرفین به چادر فرماندهی بازگشتند ، دوباره مذاکرات شروع شد و نادر چند شرط برای متارکه مطرح کرد که بشرح ذیل است
*یکم* ، پس از متارکه ، بلافاصله همه سربازان ارتش هند که در دشت کرنال هستند جنگ افزارهای خود را بگذارند و به شهرهای خود بازگردند ، *دوم* توپخانه و جنگ افزارهای سبک و سنگین سپاه هند تسلیم ارتش ایران شود *سوم* ارتش ایران به لحاظ خستگی فراوان ، مدتی وارد دهلی شوند تا خستگی راه از تن آنان بیرون برود *چهارم* پادشاه هند بر این پیمان ، صِحِه گذاشته و بر آن مهر پادشاهی هند را بِنَهَد (بگذارد)
محمدشاه دو روز از نادر مهلت خواست تا مقدمات و خواسته های نادر را به انجام برساند ، نادر پذیرفت و محمدشاه با بدرقه رسمی و احترام آمیز ، به اردوی خود بازگشت
پس از رسیدن محمدشاه به اردوی خود ، بزرگان دربار و سرداران لشگر به دیدن او رفتند ، محمدشاه لب به سخن گشود و از راهنمائی های ابلهانه و خوش خیالانه و ندانم کاریها و تملق های بیجای وزرای خود انتقاد کرد و به آنها گفت ، مقصر اصلی شما هستید که با چاپلوسی و سبکسری و سهل انگاریهای خود مرا فریب دادید که هیچکس قادر نیست از تنگه خیبر و پنج شاخه رود سند عبور کند و پای بدرون خاک هند بگذارد و کار را به جائی رساندید که امروز ناچار شدم در خاک و سرزمین خودم ، با خفت و خواری به اردوی دشمن بروم و از او متارکه جنگ را گدائی کنم
محمدشاه اضافه کرد هر چند برایم سخت است که اینگونه سخن بگویم ولی مردی که من امروز دیدم در نهایت قدرت و نیرومندی است و از چشمانش شَرَر (آتش ، شعله سوزان) می بارُد و مانند کوه استوار است ، امروز با چشمان خود دیدم که او پیراهنی چرکین و خون آلود به تن داشت ، چندین جای بدنش را زخمی بود که مَرهَم نهاده بود ، (پانسمان کرده بود) ولی برای او هیج اهمیتی نداشت ، همه شنیده اید که این مرد یازده ماه چکمه هایش را از پای درنیاورده طوری که در آن گندم و جو سبز شده ، بنظر من ، جنگ و ستیز با چنین اعجوبه ای ، هیچ دستاوَرد و سودی بجز ویرانی و خرابی و مرگ برای ما ، در پی نخواهد داشت
فرماندهان و سرداران هندی که غرور ملی شان لگدمال شده بود از شنیدن پیشنهاد خلع سلاح و آمدن سربازان ایرانی به دهلی خشمگین و برآشفته شدند و از فرمان محمدشاه سرپیچی کردند و گفتند ما جنگ را دنبال خواهیم کرد و تا آخرین نفس و واپسین توان ، خواهیم جنگید و استقلال خود را نمی فروشیم ، آنها سپس از نزد محمدشاه خارج شده و به میان سربازان خود عزیمت و اعتراض خود را بگوش لشگریان رسانیدند ، طولی نکشید که مقدمه شورشی بزرگ در میان سپاهیان هند آغاز شد و زمزمه هائی برای برکناری محمدشاه از سلطنت ، آغاز شد
دو روز گذشت و محمدشاه بنا به قولی که به نادر داده بود به اردوی ایران بازنگشت ، نادر بیدرنگ فرمان آماده باش جنگی صادر کرد و ارتش ایران آرایش جنگی گرفت ، هنوز چند دقیقه ای از فرمان نادر نگذشته بود که آوای بوق های بزرگ و کوس و کرنا (شیپورهای بزرگ و پر سر و صدا) بصدا درآمد ، نادر دستور داد قسمت بزرگی از ارتش ایران دشت کرنال را دور بزنند و گارد ویژه و سراپرده محمدشاه و نیروهای ذخیره هندی را به محاصره خود درآوَرَند
از این سو محمدشاه و وزیرش نظام الملک ، نشستی را با فرماندهان ارشد خود برگزار کردند و محمدشاه با چهره ای گرفته و غمناک گفت
سرداران گرامی من ، ما در برابر دشمنی سرسخت و خونخوار ایستاده ایم ، ارتش نادر ، عده زیادی از سربازان و سرداران ما را ، یا کشته و یا اسیر گرفته ، اگر این جنگ ادامه یابد آتش آن دامن ما بیشتر خواهد سوزاند ، من هم از اینکه غرورمان پایمال شده رنج می برم ، از اینکه سربازان ایرانی در پایتخت ما رفت و آمد کنند خشنود نیستم ، ولی واقعیت اینست که هر چه بیشتر با این گرگ بیابان بجنگیم ناتوان تر و شکست خورده تر خواهیم بود ، من به روشنی حقایق را برایتا
ن گفتم ، حال سه پیشنهاد دارم و به نظر من باید یکی از این سه پیشنهاد را بپذیرید
*یکم* با پیشنهاد نادر مخالفت کنیم و قید همه گونه تلفات و زیان های آن را بپذیریم *دوم* شرایط نادر را در ظاهر بپذیریم و با طول دادن مذاکرات ، در خفا و پنهانی و در فرصتی مناسب ، بر او بتازیم و جبران این خواری و شکست را بنمائیم *سوم* من با خوردن زهر ، خود را بکشم ، آنگاه شما خود تصمیم بگیرید و هر گونه خواستید عمل کنید ، ضمنا این را هم بدانید ، نادری که من دیدم سخت پیمان و باشرف و جوانمرد است ، او به من قول داده که سربازانش در دهلی دست از پا خطا نخواهند کرد و در این خصوص به من قول شرف داده است
سخنان محمدشاه در میان فرماندهان ارتش ، اثری نیکو داشت ولی عده ای از آنان با حضور سربازان نادر در دهلی مخالفت کردند و پیشنهاد کردند با پرداخت غَرامت جنگ (خسارت) و تحویل سلاح ارتش به نادر ، از وی بخواهند که خاک هند را ترک و به ایران بازگردد ولی اجازه حضور در پایتخت هند را نداشته باشد
پایان جلسه بزرگان و سرداران هند ، مصادف با صدای کر کننده کوس و کرنای ارتش ایران و گرفتن آرایش جنگی سپاه ایران گردید ، نظام الملک سراسیمه از محمدشاه و بزرگان هند اجازه خواست تا فورا نزد نادر رفته و نتیجه جلسه و درخواست بزرگان هند را به نادر اعلام نماید ، لذا با عجله قبل از حمله نادر با برافراشتن پرچم سفید ، بهمراه عظیم اله خان و غازی خان ، بسوی اردگاه سپاه ایران براه افتاد
نظام الملک جریان گفتگوهای محمدشاه و سرداران هندی را به اطلاع نادر رسانید و از وی خواست از اشغال دهلی صرفنظر کند زیرا ممکن است سربازان ایرانی در برخورد با مردم عادی ، مرتکب بعضی اعمال زشت و ناشایست شده و باعث تحریک مردم شوند و کار از کار بگذرد
نادر خنده تلخی کرد و گفت ، سربازان من در طول یکسال راهپیمائی و جنگ ، خسته و فرسوده شده اند و نیاز به استراحت دارند ، از طرفی من به آنان قول داده ام و اگر نتوانم قولم را عملی کنم حاضرم چند سال دیگر هم بجنگم و سرانجام خستگی سربازانم را در دهلی بدر نمایم ، اگر می پذیرید بیائید پیمان ببندیم وگرنه کار را به شمشیرها ، واگذار کنید
نظام الملک با دستان خالی به اردوی محمدشاه بازگشت و جریان مذاکره را بازگو کرد و گفت
اعلیحضرتا ، نادر مردی سرسخت است و برای جنگیدن مصمم است و حاضر نیست حتی یکقدم از خواستهای خود بازگردد ، نیمی از بزرگان و سرداران هند گفتند حال که اینچنین است چاره ای جز جنگ برایمان باقی نمانده و باید آماده جنگ شویم ، نظام الملک گفت
در زندگی ملت ها ، روزهای سخت فراوان است ، ده سال پیس کسی نادر را نمی شناخت ولی او امروز بعنوان پادشاه ، در کنار دروازه های دهلی است ، یازده سال پیش محمود افغان از کابل و قندهار ، سر به شورش برداشت و بجای شاه سلطان حسین نشست ، امروز نه نامی از محمود افغان هست و نه نشانی از شاه سلطان حسین ، کشور ما هم ، کشور توانگر و ثروتمندی بود و در جهان همتا نداشت ولی امروز شکست خورده دچار این اوضاع شده ، لذا چاره ای نداریم تا این موج را پشت سر بگذاریم ، مسلما روزهای خوش فراوانی در انتظار هند خواهد بود ، ولی در حال حاضر جلوی ضرر و زیان را از هر جائی که بگیریم منفعت است ، سخنان نظام الملک با تائید عظیم اله خان و غازی خان و محمدشاه و نیمی از حاضران در مجلس مواجه شد و آنها در اکثریت قرار گرفتند و حرف نادر طبق معمول ، بر کرسی نشست
فردای آن روز محمدشاه با گارد ویژه خود بهمراه نظام الملک و عظیم اله خان و چند تن از یزرگان و سرداران برجسته ارتش هند بسوی اردوی نادر براه افتادند
*پایان قسمت چهل و هفتم*