فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وضعیت این لحظه منطقه سبز بغداد
اوباش مسلح به سلاحهای جنگی سنگین و نیمه سنگین در تلاش برای نزد محاصره منازل نوری المالکی و دیگر مقامات عراقی نزدیک به جبهه مقاومت هستند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 وحشي گری اوباش مقتدی صدری در بغداد
21.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❌ #شبهه
❓ شیعیان خود امام حسین علیهالسلام را کشتند و بعد برایش عزاداری می کنند؟!
🎙 استاد محمدی شاهرودی
🔗 https://btid.org/fa/news/182272
📎 #شکوه_حسینی
📎 #محرم
📎 #امام_حسین علیه السلام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌙
💠 #دعــاۍهــرروزمـاهصـــفر🌙
در مفاتــیح الجـــنان آمده است ڪه
اگر ڪسی خواهد ڪه محفوظ ماند
از بــلاهای نازله در این مــــاه در هر
روز #دهمـــرتبه این دعــا را بخواند🍃
🌛با شروع ماه صفر،خودتون رو بیمه کنید☄
🌹دعای هر روز ماه صفر برای دفع بلاها🌹
🌸هر کسی میخواهد محفوظ بماند از بلاهای نازله در این ماه، در هر روز ده مرتبه بخواند این دعا را
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♥️ صلی الله علیک یا ابا عبدالله
🖤 #سلام_ارباب_خوبم
♥️از عبد روسيه
🖤به سوی نور السّلام
♥️از اين سکون
🖤به وادی پُرشور السّلام
♥️روحی فداک
🖤حضرٺ عشق آفرين حسين_ع
♥️ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ
🖤 وَعَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
♥️ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
🖤 وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
🛑 زندگی نامه نادر شاه افشار
🔺 پسر شمشیر ، سردار نا آرام
*قسمت پنجاه و دوم*
کاروان سالار که مرد مهربانی بود با دادن آب و غذا و گذاشتن مَرهَم بر روی زخم ها و خراش های ریز و درشت من ، بدون هیچ چشمداشتی مرا تا دهلی همراهی کرد و نزد دختر عمویم بنام شاه بانو که همسر سوگلی محمد شاه بود سپرد (سوگلی زنی است که در میان دیگر زنان از همه آنان بیشتر مورد توجه و مهربانی شوهرش باشد) من هم به رسم قدردانی و سپاس ، گردنبند گرانبهائی را که از سردار مغول به رسم هدیه دریافت کرده بودم را به او دادم
دختر عمویم احترام ویژه ای در مورد من قائل شد و بعنوان ندیمه خود مرا در قصر محمدشاه معرفی کرد (هم نشینی که محرم اسرار نیز هست) ، دو سال گذشت و هر روز زیباتر و دلرباتر می شدم بطوری که برخی (بعضی) از درباریان به این اندیشه افتادند که مرا بعنوان همسر جدید محمدشاه به حرمسرایش بفرستند ولی من بعلت اینکه رقیب عشقی دختر عمویم شاه بانو نباشم و آن را خیانت در حق وی می دانستم از قبول خواسته آنان خودداری کردم ، درباریان چاپلوس که مخالفتم را دیدند مرا در میان آن پنجاه دختری که در تالار دیدید گنجانیدند تا شاید بدینوسیله مرا از قصر اخراج نمایند
نادر که تا این لحظه خاموش بود رو به ستاره کرد و گفت ، درباریان تو را بعنوان پیشکش و کنیز به نزد من فرستاده اند ولی اکنون از تو می پرسم آیا حاضری به همسری من درآئی و ملکه ایران شوی و شانه به شانه دختر عمویت که ملکه هند است ملکه ایران شوی ، ستاره گفت من افتخار می کنم همسر مردی باشم که از سنگ خارا سخت تر و از فولاد آبدیده استوارتر و محکم تر است و حتی حاضرم کنیز چنین مردی شوم ، نادر از خوشحالی دست هایش را بر هم کوفت و بلافاصله خواجه باشی را احضار و فرمان داد فورا ملا باشی (روحانی عاقد) و یک کشیش ترسا (مسیحی) را حاضر کنند تا برابر آئین اسلام و مسیحیت عقد انجام شود (کیش و مذهب ستاره مسیحیت بود)
خبر ازدواج نادر و ستاره باعث خوشحالی محمدشاه و دیگر بزرگان هند شد ، نادر سرداران و افسران خود را فرا خواند و از آنها خواست از میان چهل و نه دختر زیبائی که برای او فرستاده بودند یکی را بعنوان همسر انتخاب کنند تا رشته پیوند دو ملت مستحکم تر شود ، سپس بخشنامه ای نیز صادر کرد که هر سرباز ایرانی که دلبسته زن و دختری از مردم دهلی شده باشد به شرط رضایت طرف مقابل ، می تواند با آنان پیمان زناشویی ببندد ، نادر به این هم اکتفاء (بَسَنده) نکرد و دو روز بعد فرمانی صادر کرد که زنان و دختران دهلی که نان آور خود را از دست داده بودند می توانند به همسری سربازان ایرانی درآیند ، او میخواست بدینوسیله زخم های عمیق و ژَرف مردم دهلی را بهبود بخشیده و درمان کند و کینه ایرانیان را از سینه ملت هند پاک کند
چند روز بعد نادر تصمیم گرفت برای دومین پسر خود بنام نصراله که در دشت کرنال بهمراه وی می جنگید همسری از میان خانواده پادشاهی هند انتخاب کند ، او پس از مشورت با ستاره که بخوبی با دختران خانواده محمدشاه آشنائی داشت تصمیم گرفت دختری بنام کوکب فرزند یزدانبخش که از نوادگان اورَنگ زیب ، پادشاه سابق هند بود را بعنوان عروس خود و همسر نصراله میرزا برگزیند
جشن باشکوهی برگزار شد و محمدشاه و نظام الملک و قمرالدین وزیر (پدر سردار علی محمد خان که شورش دهلی را براه انداخت و بدستور نادر اعدام شد) و دیگر بزرگان هند از یکطرف و از این سو ، نادر و سردار جلایر و سردار مصطفی خان ، سردار حاج خان بیک و دیگر سرداران لشگر در این جشن شرکت کردند ، در این هنگام ملای عاقد لب به سخن گشود و با خواندن آیاتی از قران گفت ، در کشور هند رسم است که در قباله ازدواج ، تا هفت پشت عروس و هفت پشت داماد نوشته می شود ، اینک از حضرت نصراله میرزا ، داماد ملت هند و فرزند شاهنشاه ایران خواهش می کنم تا اسامی هفت پشت اجداد و نیاکان خود را نام ببرد تا در قباله ازدواج بنویسم (عاقد میخواست بدینوسیله نادر و پسرش را شرمسار نماید)
رنگ از روی نصراله میرزا و سرداران ایران پرید ، نصراله میرزا جز نام پدرش نادر و پدر بزرگش امامقلی ، که در چادری مُحَقّر در صحرا با چوپانی و پوستین دوزی روزگار می گذراند کسی را نمی شناخت ، وانگهی به فرض آنکه بداند چگونه می توانست در میان گروهی که همگی پشت اندر پشت شاهزاده بودند عنوان کند که نیاکانش چادرنشین و چوپان بوده اند ، در سوی دیگر تالار ، ابروان گره خورده نادر و چهره در هم رفته وی به چشم میخورد ، سرداران نادر میدانستند او در این حالت بسیار خشمگین و در عین حال اندیشمند ، بدنبال راه گریزی می گردد ، لبخند های شیطنت آمیز اطرافیان محمدشاه که این نقشه را طرح کرده بودند نشان می داد تیرشان به نشانه خورده و شادمان منتظر پاسخ نصراله میرزا بودند ، محمدشاه اما که از این توطئه آگاهی نداشت ، هاج و واج مانده بود ، او نادر را می شناخت و بیم آن را داشت که فاجعه دیگری رخ دهد
نزدیک یک دق