eitaa logo
(✌️تاظهور✌️) ‌‌‌‌‌‌‌‌
4هزار دنبال‌کننده
55.5هزار عکس
48.9هزار ویدیو
1.7هزار فایل
https://eitaa.com/joinchat/3122724864Cdeade52bf9 (لینک مادرتلگرام) ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌http://کانال.شهیدنوری https://t.me/Noori82325 #یازهرای_مرضیه #حضرت_زهرا #زهرا #مادر #ایام_فاطمیه #فاطمیه #عزاداری #فاطمه_الزهرا #حضرت_فاطمه #فاطمه_پاره_تن_من_است_هرآنكس_كه.
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 شوق آمدنش... 🔹سه ساعت دوچرخه سواری کرده بودیم، ساعت 2 شب بود، نزدیک مقصد بودیم و خسته که توجهم به اطراف جلب شد: هوا به این خوبی، سوار دوچرخه، همراه دوستان خوب، مسیر را نگاه کن، درختان زیبا، مگر بهتر از این هم می شود، دیگر از خدا چه میخواهی؛ 🔹جمله آخر کوهی از غم را به دلم نشاند، واقعا درست است که مشکل ما از آنجاست که اصلا او را فراموش کرده ایم، اصلا شوق آمدنش را نداریم، کمی نعمت که در زندگی مان باشد احساس می کنیم خوشبختیم. بیچاره ما، بیچاره ما مردمان زمان غیبتش که طعم زمان حضور در کنار امام را نچشیده ایم، آری الحمدلله به خاطر تمام این نعمات. 😔اما؛ بیچاره ما که با دوچرخه ای و درختی و نسیم ملایمی راضی می شویم، آه از این درماندگی، از این زیست در هوای ندیدنش، چه می دانم… شاید هم دیده ام آن رخ مهتاب را…فرزند بوتراب را… ای کاش که حسرت دیدنش را داشته باشیم، ای کاش که حسرتمان به دیدارش بر باد رود.
🔹کیف مدرسه‌ای پسر و دخترم رو دادم برای تعمیرات، نو بودند ولی بند حمایل و یکی از زیپ‌های هر کدوم خراب شده بود کاغذ رسید‌ رو از تعمیرکار تحویل گرفتم و قرار شد یکی دو روزه تعمیرشون کنه و تحویلم بده.... 🔹دو روز بعد برای تحویل کیف‌ها مراجعه کردم هر دو تا کیف تعمیر شده بودند؛ کاغذ رسید رو تحویل دادم و خواستم هزینه تعمیر رو بپردازم که تعمیرکار به من گفت: شما میهمان امام‌ زمان هستید! هزینه نمی‌گیرم فقط یه تسبیح صلوات نذر ظهورش بخونید! 🔹از شنیدن نام مولا و آقایمان کمی جا خوردم! گفتم: تسبیح صلوات رو حتماً می‌خونم ولی لطفاً پول رو هم قبول کنید آخه شما زحمت کشیده‌اید و کار کرده‌اید 🔹گفت: این نذر چند سال منه هر صدتا مشتری پنج تای بعدیش نذر امام زمانه! بعد هم دسته‌ قبض‌هاش رو به من نشون داد هر از چند گاهی روی ته فیش قبض‌ها نوشته شده بود: میهمان امام زمان عجل الله 🔹گفت: این یه نذر و قراردادی هست بین من و عجل الله تعالی فرجه الشریف و نفراتی که این قبض‌ها به اونا بیفته هر کاری که داشته باشن مجانی انجام میشه فقط باید یه تسبیح صلوات نذر ظهور آقا بخونن! 🔹اصرار من برای پرداخت هزینه فایده نداشت از تعمیرکار خداحافظی کردم کیف‌ها رو برداشتم و از مغازه اومدم بیرون... اون شب رو تا مدت‌ها داشتم به کار ارزشمند و جالب این تعمیرکار عزیز فکر می‌کردم به این فکر کردم که اگر همه ما در همین حد هم که شده برای ظهور قدمی برداریم چه اتفاق زیبائی برای خودمون و اطرافیانمون میافته! من تصمیمم رو گرفتم،اولین قدم این بود که این عمل خداپسندانه رو برای دیگران هم نقل کنم.
💠دورهمی! 🔹دوستی می‌گفت: ما جلسه ‌ی ماهیانه‌ ی فامیلی داریم. پرسیدم: در آن جلسه چه می‌کنید؟ گفت: دورهمی است و خوش و بش و گفتگو و از احوال هم خبردار شدن و در نهایت خوردن شام. گفتم: تو چه می‌کنی؟ گفت: من هم مثل بقیه!! با تعجب پرسیدم: مثل بقیه؟ چرا؟ مگرتو ادعای دوستداری و تبلیغ علیه السلام را نداری؟ تو باید با بقیه فرق داشته باشی! 🔹شایسته است که تو در این جمع به نحوی یاد امام زمان را برای دیگران زنده کنی و آنان را از غفلت نسبت به ایشان خارج کنی! 👌می توانی پیشنهاد کنی جلسه را با دعا بر امام زمان علیه السلام شروع کرده و به پایان برسانند و درباره‌ی فوائد دعا برای ایشان کمی صحبت کنی. از مناسبت‌های مذهبی برای این هدف می‌توانی بهره ببری. قبلا می‌توانی با افراد مذهبی فامیل هماهنگ شوی. می‌توانی با برگزاری یک نمایشگاه کوچک کتاب فضا را به سمت هدفی که داری تغییر دهی. و خیلی کارهای دیگر که با کمی فکر و خلاقیت قابل اجرا هستند.
💠نورالقائم 🔹دیشب به سفارش خانومم رفتم توی یک شیرینی فروشی خوب، توی دور و زمونه الان هر فروشگاهی اسمش خارجی تر باشه تو ذهن بعضی ها باکلاس تره. اسم این شیرینی فروشی “نورالقائم” بود! 🔹شاید ما توجه نکنیم، اما اسم ها خیلی اثر دارند. بعضی از اسم ها بار تبلیغی دارند. خیلی حس خوبی داشتم توی این قنادی. با خودم گفتم چه کار کنم که صاحب قنادی تشویق بشه و در ضمن نامی از علیه السلام هم برده باشم. 🔹توی صف صندوق وقتی نوبت من شد در حال کارت کشیدن گفتم: “درود بر شما. عجب اسم قشنگی برای قنادی خودتون انتخاب کردید” پاسخ داد: بله. اسم امام زمان علیه السلام خیلی قشنگه. 🔹 از قنادی که می اومدم بیرون با خودم فکر کردم چه راحت میشه بعضی وقت ها از امام زمان علیه السلام صحبت کرد.
💠یادآوری وجود مقدسِ پدرمهربانمون 🔹کسی را می شناسم که همیشه تو جیبش یا کیف پولش سکه های  100 یا 200 تومنی داره، هر بار که برای رفت و آمد از تاکسی استفاده می کنه حتی اگر مسیر کوتاه باشه چند دقیقه قبل از رسیدن به مقصد مبلغ رو به راننده میده و در کنار اون از سکه های 100 یا 200 تومنی هم اضافه میده و متذکر میشه به پدر مهربانی که همیشه و همه جا به فکر شیعیانه و تذکری در باب صدقه گذاشتن روزانه برای سلامتی حضرت ولی عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) میده و اون سکه ها رو هم تحت عنوان صدقه استفاده می کنه و به راننده پرداخت می کنه. 👌چقدر خوبه که از هر فرصتی ولو کم و کوتاه برای یادآوری وجود مقدس پدرمهربانمون به اطرافیان استفاده کنیم.
💠توفیق آشنایی با امام زمان علیه السلام 🔹اندوهگین و غمگین با قدم‌های بی‌رمق به پیامبر نزدیک شد. ایستاد و سلام کرد. آرام دستش را بالا برد و اشک را از گوشه‌ی چشمش پاک کرد. پیامبر نگاهی به او انداخت، سری تکان داد و جواب سلامش را به گرمی داد. با تعجّب نگاهش کرد و پرسید: 🔹چشم‌های تو خیس است! آیا گریسته‌ای؟! مرد سری تکان داد و گفت: بله! پیامبر به طرف مرد چرخید. حالا رو در روی هم بودند. پرسید: برای چه گریسته‌ای؟! مرد آهی کشید و با بغض گفت: یتیم هستم. پدر و مادری ندارم. تنها و بی‌کس هستم. حیران شده‌ام! 🔹پیامبر نگاهش را داد به افق. به آفتاب که تا غروبش زمان کمی باقی بود خیره شد. کمی سکوت کرد و بعد رو به مرد گفت: می‌دانی ناگوارتر از یتیم بودن، چیست؟! مرد با تعجّب گفت: نمی‌دانم. شما بگویید تا بدانم! پیامبر نگاهش به آفتاب بود. گفت: ناگوارتر از یتیم بودن، جدایی آن کسی است که از امامش دور افتاده! شیعه‌ای که اهل بیت را ندیده و از علم ایشان بی‌خبر است همان یتیمی است که از امامش دور افتاده است. 📌 برداشتی آزاد از روایتی در تفسیر امام حسن عسکری علیه السلام. 🌀دوستدار امام زمان! به پیرامونت نگاه کن! شیعیانی که توفیق آشنایی با امام زمانشان را نداشته‌اند و به فرموده‌ی پیامبر یتیم اند کم نیستند! وظیفه‌ی من و تو نیز روشن است! برای آشنایی بیشتر شیعیان علیه السلام فرصت‌های زیادی را از دست داده‌ایم! اما؛ تا فرصت هست از این امر مهم غفلت نکنیم!
💠اظهار محبّت به امام زمان علیه السلام 🔹چند سال قبل با عدّه‌ای از نوجوانان، کلاس داشتم. یک روز از آن‌ها پرسیدم که اگر در مدرسه باشید و مدرسه‌تان هم دو سه ایستگاه با منزلتان فاصله داشته باشد، و پول هم برای رفتن به منزل نداشته باشید، چه کار می کنید؟ پیاده به منزل می­‌روید؟ یا از راننده پول قرض می­‌گیرید و بعداً به او می­‌پردازید؟! همه‌ی آنان گفتند: پیاده به منزل می­‌رویم. از آن‌ها پرسیدم: مخارج زندگی شما را چه کسی تأمین می­‌کند؟ گفتند: خوب معلوم است پدرمان! گفتم: چطور هر روز می‌توانید از پدرتان پول بگیرید و آن هم نه اینکه قرض کنید، بلکه بلاعوض پول می گیرید! ولی حاضر نیستید از راننده تاکسی یا یک مغازه‌دار مبلغ مختصری قرض بگیرید؟ گفتند: خوب پدرمان فرق می‌کند! گفتم: پس بدانید بعضی وقت‌ها درخواست نیاز کردن پیش یک فرد، نشان از علاقه و اعتماد ما به اوست. این یک واقعیّت است که ما نیازمان را به کسی می‌گوییم که قبولش داریم؛ به او علاقه داریم و اظهار نیاز، نشان‌دهنده‌ی علاقه‌ی ما به طرف مقابل است! و برای همین است که خداوند به دعا کردن دستور و اهمیّت داده است، و دعا نکردن را خودبزرگ‌بینی دانسته است. لذا ما باید تمام نیازهای زندگی‌مان را از خداوند بخواهیم. بردن نیازهایمان به درِ خانه ی علیه‌السّلام نیز از این جنس است و معنای اظهار محبّت ما به ایشان می‌باشد؛ و از طرفی باعث برآورده شدن سریع‌تر نیازهایمان نیز می‌شود! 🔹پس در حقیقت گفتن مشکلات و خواستن و راز و نیاز با امام زمان علیه‌السّلام نیز بیانگر این است که آقا و مولای من! ما شما را قبول داریم! به برتری شما و مقامی که خداوند متعال به شما عطا فرموده است، باور داریم و شما را به عنوان بزرگ و صاحب‌اختیار و ولیّ نعمتمان می‌شناسیم. همین عرضِ خواسته‌ها باعث می‌شود که محبّت ما به امام زمان و محبّت امام زمان به ما بیشتر و بیشتر شود. 👌 از امروز تصمیم بگیریم در هر مسأله‌ی کوچک و بزرگی، درخواستمان را به ساحت مولایمان عرضه کنیم. امتحان کنیم!
💠 شوق آمدنش... 🔹سه ساعت دوچرخه سواری کرده بودیم، ساعت 2 شب بود، نزدیک مقصد بودیم و خسته که توجهم به اطراف جلب شد: هوا به این خوبی، سوار دوچرخه، همراه دوستان خوب، مسیر را نگاه کن، درختان زیبا، مگر بهتر از این هم می شود، دیگر از خدا چه میخواهی؛ 🔹جمله آخر کوهی از غم را به دلم نشاند، واقعا درست است که مشکل ما از آنجاست که اصلا او را فراموش کرده ایم، اصلا شوق آمدنش را نداریم، کمی نعمت که در زندگی مان باشد احساس می کنیم خوشبختیم. بیچاره ما، بیچاره ما مردمان زمان غیبتش که طعم زمان حضور در کنار امام را نچشیده ایم، آری الحمدلله به خاطر تمام این نعمات. 😔اما؛ بیچاره ما که با دوچرخه ای و درختی و نسیم ملایمی راضی می شویم، آه از این درماندگی، از این زیست در هوای ندیدنش، چه می دانم… شاید هم دیده ام آن رخ مهتاب را…فرزند بوتراب را… ای کاش که حسرت دیدنش را داشته باشیم، ای کاش که حسرتمان به دیدارش بر باد رود.
💠دنیای فانی با شتاب در حالِ گذر است 🔹چندین بار تماس گرفتم، امّا همسرم جواب نداد … اوّلش اهمیت ندادم، ولی وقتی این جواب ندادن‌ها تا بعد از ظهر طول کشید، نگرانیَم کم کم بالا گرفت! سرم به شدّت شلوغ بود و کارها پیچیده … امّا دلواپسیِ خانواده‌ام مرا وا می‌داشت که با همه‌ی گرفتاریم مابینِ کارها با عجله زنگی به خانه بزنم و بعد دوباره مشغولِ ادامه ی امور بشوم. وقتِ ناهار در حالیکه بی‌وقفه سرگرمِ شماره‌گیری بودم، غذایم را گرم کردم و در حینِ خوردن، نیز با نگرانی به صفحه‌ی گوشی خیره ماندم .. از نماز هم چیزِ زیادی نفهمیدم و در قنوت و سجود و هر جا که شد از خداوند برای خانواده‌ام سلامتی و دوری از بلا را خواستم. حوالیِ عصر کم کم به این فکر افتادم که مرخصی بگیرم و به خانه بروم، چون سابقه نداشت تا این موقع زنگ‌ها و پیامک‌هایم از طرفِ همسرم بی‌جواب بماند!! در همین حین، گوشی به صدا در آمد و با دیدنِ کلمه ی “بانو” روی صفحه، خیالم کمی آسوده شد. بعد از صحبت و گلگی و شنیدنِ توضیحاتش، دیگر آرام شده بودم. همسرم به خاطرِ حالِ ناخوشِ خواهرزاده‌اش خانه را ترک کرده و هنگامِ بیرون رفتن گوشی‌اش را جا گذاشته بود … 🔹امّا این ماجرا برایم کمی تلخ تمام شد! وقتی با خودم خلوت کردم و دیدم که توصیه‌ی پیامبرِ مهربانم صلّی‌ الله‌ علیه‌ و آله‌ و سلّم را در موردِ اهل بیتش رعایت نکرده‌ام … آنجا که فرمودند: “خانواده‌ی مرا از خانواده‌ی خودتان بیشتر دوست بدارید …” من که برای چند ساعتی جواب نشنیدن از همسرم چنان مضطرب شدم که در آخر نمی‌توانستم مدّتی کوتاه را تا تمام شدنِ وقتِ کاری تاب بیاورم و تصمیم داشتم تا مرخصی بگیرم و خودم را به خانه برسانم .. من که در کلِّ روز با وجود همه‌ی گرفتاریم تماس با خانه را به هر شکلِ ممکن انجام دادم، چطور در این همه سال دوری از فرزندِ حیِّ پیغمبر صلّی‌ الله‌ علیه‌ و آله‌ و سلّم لحظه‌ای نگران و دلواپس نشدم و در میانِ روزمرگی‌های کسل‌کننده و بی‌حاصلم زمانی را به جویا شدنِ حالِ امامِ عصر و زمانم اختصاص نداده‌ام!؟ باری، دنیای فانی با شتاب در حالِ گذر است و من در قبالِ برکات و عنایاتِ خداوندم و نیز رسول و خلیفه‌اش، رسم و مرامِ شکر و قدردانی و حق‌شناسی را به جا نیاورده‌ام …
💠 منجی عالم بشریت... 🔹فردی به نام "ابوالوفای شیرازی" در زمان حکومت ابی علی الیاس زندانی و تهدید به قتل شد. ایشان متوسل به حضرات معصومین علیهم السلام میشود. شب در عالم رؤیا، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را زیارت میکند. حضرت فرمودند: «و أما الحجه فإذا بلغ منک السیف للذبح و أومأ بیده إلی الحلق فاستغث به فإنه یغیثک و هو غیاث و کهف لمن استغاث فقل یا مولای یا صاحب الزمان أنا مستغیث بک؛اگر کارد به استخوان رسید و شمشیر به گردنت رسید، به فرزندم استغاثه کن که او فریادرس و پناهگاه هرکسی است که به او پناهنده شود و بگو: یا صاحبَ الزَّمان اَنا مُستَغیثٌ بکَ الغَوثَ اَدرِکنی» (مهدی جان؛ من به تو پناهنده شدم. به فریادم برس؛ یا غوث حقیقی؛ به فریادم برس…). 🔹ابوالوفا میگوید: من این جملات را در عالم رؤیا گفتم و از خواب پریدم. یک وقت دیدم مامورین ابی علی الیاس آمدند و ما را پیش او بردند. وی گفت: به چه کسی متوسل شدی؟ گفتم: "به منجی عالم بشریت، به فریادرس درماندگان و بیچارگان" 🔹سپس معلوم شد در خواب به ابی علی الیاس گفته بودند: اگر دوست ما را رها نکنی نابودت می کنیم و حکومتت را بهم می ریزیم… بعد مبلغی پول و هدایا به ابوالوفا داد و آزادش کرد. 📚 بحارالانوار جلد۵۳ ص۳۲۳
💠 غلامی صاحب الزمان علیه السلام 🔹از امام جواد علیه السلام سوال شد:  ما لِمَوالیکم فی مُوالاتِکم؟ چه فایده و آثاری برای دوستان شما در دوست داشتن شما می باشد؟ آن حضرت در پاسخ داستانی را از جد بزرگوارشان حضرت امام صادق علیه السلام بیان فرمودند: مردی ثروتمند از خراسان به قصد دیدار حضرت امام صادق علیه السلام راهی مدینه منوره شد. وقتی رسید دق الباب کرد خادم حضرت جواب داد: حضرت منزل نمی باشند؛ پس عازم مسجد شد. 🔹مرد خراسانی به در مسجد که رسید، دید جوانی به حالت انتظار و آماده ایستاده و قاطری هم بدون راکب در کنار او می باشد. مرد خراسانی از این جوان جویای حال حضرت شد. آن جوان جواب داد: حضرت در مسجد مشغول عبادت هستند و من غلام آن حضرت هستم. مرد خراسانی خواست از این فرصت استفاده کند،پس رو به غلام کرده و گفت: من ثروت زیادی دارم و حاضرم همه ی آن را در اختیارت قرار دهم و در مقابل تو منصب خود را (غلامی) به من واگذار کن و من غلام حضرت صادق علیه السلام باشم. غلام گفت: من باید این مسئله را از امام علیه السلام سوال کنم. غلام به مسجد رفت و در حالی که از طرح مسئله خجالت می کشید از امام سوال کرد: آیا شما از خیری که برای من پیش آید ممانعت می کنید؟ حضرت فرمودند: ما خود خیرخواه شما می باشیم پس چگونه مانع خیر به سوی شما باشیم؟ آنگاه غلام اصل جریان را مطرح نمود. حضرت فرمودند:اشکال ندارد، اگر از اینکه پیش ما هستی، خسته شدی می توانی پیشنهاد مرد خراسانی را بپذیری. غلام خداحافظی کرد و به نزدیک درب مسجد رفت، آمد که از مسجد خارج شود حضرت او را صدا زده و فرمودند: بخاطر سابقه کاری که پیش ما داری تو را موعظه ای می کنم: روز قیامت که فرا رسد نوری از طرف خداوند بسوی محشر ظاهر می شود و جد ما رسول خدا صلی الله علیه و آله به طرف آن نور حرکت می نمایند و نیز جدم علی بن ابیطالب و سایر امامان علیهم السلام پشت سر ایشان قرار می گیرند. آنگاه شیعیان و دوستان ما پشت سر آن ها قرار می گیرند، ما هر جا رفتیم آنها را نیز می بریم و در جایگاه خود قرار خواهیم داد. غلام فکری کرده و گفت: من می مانم و از شما جدا نخواهم  شد! 📚 بحارالانوار جلد ۵۰ ص ۸۸ ح ۳ 📌برای من که زیاد اتفاق افتاده، شما را نمی دانم…هر وقت خواسته ام برای صاحب الزمان علیه السلام کاری کنم… هر چند کوچک… دنیا به من پیشنهاد فروش غلامی داده است و… چه بسیار… چه بسیار فرصت هایی که به ارزانی فروختم…بیایید چند روز تمرین کنیم که غلامی صاحب الزمان علیه السلام را فروشنده نباشیم…
💠دعای فرج در خشکسالی غیبت! 🔹کمتر از پنج سال داشتم، در یزد خشکسالی بود، یادم می آید اسفند ماه بود، پدرم بیل و مقداری گندم برداشت و راهی زمین شد من هم به دنبالش. بیل که می‌زد از زمین خاک بلند می‌شد! 🔹در عالم خودم گفتم: پدر این بذرها سبز نمی‌شوند! باید زمین خیس باشد که گندم بکاری. هنوز چشمان اشک آلود مرحوم پدرم و جوابش را از یاد نمی برم! پسر کفر نگو، من دانه‌ها را زیر خاک می‌گذارم، هر چه روزی مور و حشرات باشد می خورند هر چه را هم خدا خواست سبز می‌شود! 🔹اسفند بدون بارش گذشت. فروردین و اردیبهشت آمدند و بدون باران رفتند. خرداد بود که به خودم گفتم؛ دیگر باران نمی آید می روم به پدرم می گویم دیدی گفتم بی‌خود گندم نکار سبز نمی‌شود! 🔹یک روز لکه‌ای ابر در آسمان پیدا شد، بارید و … آن سال در روستای ما فقط پدرم بود که گندم برداشت کرد، به خاطر خشکسالی هیچ کس چیزی نکاشته بود. روزگار سختی بود. پدرم محصول را که برداشت قدری را برای آذوقه‌ی خودمان نگه داشت بقیه را به هر که نیاز داشت می‌داد. 🔹پیرمرد حرفش که به اینجا رسید در حالی که اشک در چشمانش حلقه زده بود و صدایش کمی می‌لرزید ادامه داد: امروز دعاهای فرج خودم و دیگران را در این خشکسالی غیبت، شبیه همان بذری می‌بینم که پدرم آن روزها به امید رحمت خدا کاشت و جواب گرفت!…
💠 شاد کردن دل مومن و رفع غم از چهره او 🔹در آموزه های اهل بیت علیهم السلام برای شاد کردن دل مومن آثار، خواص و ثواب های عظیمی ذکر شده است. به عنوان نمونه امام صادق علیه السلام قضاء حاجت مومن را پر ثواب تر از به جای آوردن 10 طواف معرفی نموده اند. روشن است که عمده این آثار و ثواب ها مربوط به شاد کردن قلب مومن (شیعه) عادی است تا چه رسد به شاد کردن قلب امامان. از سوی دیگر گاهی حزن و اندوه مومن به حدی می رسد که آثار آن در چهره اش هویدا می شود. علی القاعده شاد کردن دل مومن در این شرایط بسیار مطلوب تر و پر اثر تر خواهد بود. 🔹یکی از خصوصیات امیر مومنان علیه السلام که در متون دعایی و زیارتی به تکرار به ما رسیده است این است که آن حضرت برطرف کننده گرفتاری و ناراحتی نمایان شده در چهره رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بوده اند (“مفرج الکرب عن وجهه”، و یا عبارت “کاشف الکرب عن وجهه” در زیارت های امیرالمومنین علیه السلام در مفاتیح الجنان) 🔹از مقامات خاص حضرت اباالفضل العباس علیه السلام نیز بعد از مقام امام شناسی ایشان، می توان به همین مقام اشاره کرد که آن جناب برطرف کننده گرفتاری و ناراحتی نمایان شده در چهره حضرت سیدالشهداء علیه السلام بوده اند. خصوصا در روز پرگرفتاری عاشوراء! (یا کاشف الکرب عن وجه الحسین اکشف کربی بحق اخیک الحسین). 📌حال از خودمان سوال کنیم: ما برای بر طرف کردن گرفتاری و ناراحتی از چهره نازنین امام زمانمان چه کرده ایم!