eitaa logo
(✌️تاظهور✌️) ‌‌‌‌‌‌‌‌
4هزار دنبال‌کننده
54.8هزار عکس
47.8هزار ویدیو
1.7هزار فایل
https://eitaa.com/joinchat/3122724864Cdeade52bf9 (لینک مادرتلگرام) ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌http://کانال.شهیدنوری https://t.me/Noori82325 #یازهرای_مرضیه #حضرت_زهرا #زهرا #مادر #ایام_فاطمیه #فاطمیه #عزاداری #فاطمه_الزهرا #حضرت_فاطمه #فاطمه_پاره_تن_من_است_هرآنكس_كه.
مشاهده در ایتا
دانلود
(✌️تاظهور✌️) ‌‌‌‌‌‌‌‌
🔴 سعید قاسمی: چند سال قبل سید حسن نصرالله در دیداری خصوصی به من گفت احمد متوسلیان زنده است اما مسئول
؟! 💠 در فضایی که برای اختلاف بین نیروهای و در غرب تلاش می‌کرد، سختی‌ها و تلخ کامی‌ها به وجود می‌آمد که تنها سنگ صبور حاج احمد و دیگر سرداران سپاه غرب، فرمانده سپاه منطقه 7 کرمانشاه، حاج محمد بروجردی بود. 💠 مکاتبات حاج احمد، به عنوان زبده‌ترین فرمانده جبهه‌های با فرمانده مافوق خود، سردار کبیر «محمد بروجردی» در این مقطع، سرشار از جملاتی آتشین در اعتراض به و بود که این نامه‌ها نیز که بنا بر دلسوزانه سردار بروجردی، تندی‌های آنها گرفته شده بود، باز چنان آتشناک بود که ماشین و و جبهه متحد ضدانقلاب به کار افتاد. 💠طرفداران بنی‌صدر برای مشوش ساختن سیمای احمد متوسلیان دست به کار شدند. از جمله شایعاتی که علیه او سر زبان‌ها انداختند، این بود که فرمانده سپاه مریوان، است❗️ 💠 البته وقتی این شایعه به گوش احمد رسید، با و عجیبی با این قضیه برخورد کرد. با آنکه از درون می‌سوخت، هیچ به روی خودش نیاورد و فقط می خندید! 💠کار به حدی بالا گرفت که یک روز خبر رسید از دفتر (ره) او را خواسته‌اند. حاج احمد سخت نگران وضعیت حساس جبهه در آن روزهای دشوار جنگ‌های کردستان بود. به تهران آمد و خود را به دفتر حضرت امام (ره) معرفی کرد... 💠 ‌گفت: «به تهران رفتم تا ببینم چه کارم دارند.» دیدم قرار است به حضرت امام (ره) برویم. در دفتر به من گفتند: «شما احمد متوسلیان هستید؟» گفتم: «بله». گفتند: الان که خدمت حضرت امام می روی، مثل حالا که در چشم‌های ما نگاه می کنی، آنجا به نگاه نکن! فقط جواب سؤالات را بده، هیچ مسأله‌ای هم نیست. نگران نباش. 💠سپس من را به خدمت امام (ره) بردند. دیگر نفهمیدم چه شد... بغض گلویم را گرفته بود. خدایا! مگر می‌شد باور کرد؟! مرا به آورده‌اند!... 💠امام(ره) فرمودند: «احمد! شما را ؟!» گفتم: «بله، همین حرف‌ها را می زنند!...» دیگر نتوانستم چیزی بگویم. امام (ره) ادامه دادند: «برگرد، همان جا که بودی، بایست!...» 💠 وقتی احمد به اینجای حکایت رسید، با ذوق و شوق گفت: حالا دیگر ندارم، از حضرت امام(ره) گرفتم!» 📚نقل خاطره از همرزم شهید از دیدار حاج احمد با حضرت امام (ره)