#شهداوامامزمان ۹
🌷شهید محمدرضا پورهنگ
🔸طلبه شهید مدافع حرم محمد پورهنگ میگفت:
«من بسیار درباره این موضوع فکر می کنم که سهم ما در ظهور امام مهدی عجل الله چه میتواند باشد ؟ و چگونه می توان در این عرصه موثر بود ؟ چه کارهایی میتوان انجام داد؟
شاید حداقل کاری که میتوان انجام داد این است که اگر نمی توانیم در تسریع و سرعت بخشیدن به ظهور موثر باشیم و کاری برای این مسئله نمی کنیم لااقل آن را به تاخیر هم نیندازیم!
اینکه هر روز پرونده اعمال ما به محضر #امام_زمان عرضه می شود، به هر حال احساس شرمی در انسان ایجاد می کند از این بابت که مرتکب گناهی شده و امامش از آن گناه مطلع گردیده و شاید آزرده خاطر شود. بنابراین؛ در قدم اول تلاش کنیم که ظهور را با اعمالمان به تعویق نیندازیم دوم به گونه ای زندگی کنیم که اگر به عنوان مثال متوجه شویم همین حالا حضرت مهدی عجل الله ظهور می کنند آنقدر تعلقات مادی و دنیای نداشته باشیم که نتوانیم با حضرت همراه شویم.»
هدیه به روح این شهید بزرگوار صلوات🌷
#شهداوامامزمان ۱۳
🌷سردار شهید حاج قاسم سلیمانی
🔸بچه ها با دیدن شهید حاج قاسم سلیمانی، با شعار"صل علی محمد،سرباز مهدی آمد" از او استقبال کردند.
برخلاف تصور،از شنیدن این شعار ناراحت شد و با چهره ای برافروخته اما مهربان و عاشق،گفت:
"سرباز مهدی عجل الله شما بسیجیان هستید که همه جوانی و جان خود را وقف رضایت #امام_زمان عجل الله کرده اید.
من لیاقت این شعار مقدس را ندارم."
هدیه به روح این شهید بزرگوار صلوات🌷
#شهداوامامزمان ۱۵
🌷شهید مصطفی یوسفی
🔸شهید مصطفی یوسفی حال دیگری داشت، زیر نخل نیم سوخته ای نشسته بود به تنهی زخمی آن تکیه داده و زیر لب می خواند: اللهم کن لولیک الحجة بن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه...
اشک مثل باران از چشمهایش سرازیر بود و روی کتابچهی دعا میچکید.در همین حین خمپاره ای زدند و او به سوی حضرت دوست ،پرواز کرد.
هدیه به روح این شهید بزرگوار صلوات🌷
#امام_زمان
#شهداوامامزمان ۳
🌷شهید شیرعلی سلطانی
🔸 یکی از زمین های خود را به ساخت «مسجد المهدی عجل الله» اختصاص داد.
در اواخر سال ۶۰ وقتی برای مرخصی آمده بود در گوشهای از مسجد برای خود قبری ساخت؛ اما این قبر کوچکتر از قامت رشید او بود!
وقتی از او علت را سوال کردند، گفت: نه ، همین اندازه خوب است.
🔸شب عملیات فتح المبین در سنگر نشسته بود؛ بچه ها مشغول صحبت بودند که یک دفعه گفت: بچه ها! ساکت باشید!
ناگهان بوی عطر دل انگیزی در فضای سنگر پیچید. آن شب پس از اصرار مکرر بچه ها به شهید ملک پور گفت:
وقتی داخل سنگر بودیم عنایتی از طرف #امام_زمان عجل الله به من و دو نفر دیگر شد!
روز بعد شیرعلی سلطانی و آن دو نفر که نام برده بود به درجه رفیع شهادت رسیدند.
عجیب بود! مزار کوچک او درست اندازه اش بود! پیکر شیرعلی بدون سر بازگشته بود!
هدیه به روح این شهید بزرگوار صلوات🌷
#شهداوامامزمان ۴
🌷شهید حاج حسین بهمنی
🔸زمانی که شهید حاج حسین بهمنی مجروح شد و در بیمارستان بستری بود کنار حاجی بودم. شب دوم تقریباً ساعت ۲ بامداد بود که شروع کردم به خواندن دعای توسل، حاجی هم بیهوش بود.
آرام آرام دعا را میخواندم زمانی که رسیدم به اسم آقا #امام_زمان عجل الله, حسین با دست به من زد دعا را قطع کردم.
گفت:« دستت را به گردن من بیانداز، من را بلند کن و نیم خیز کن.»
من گمان میکردم حاجی بیهوش است غافل از آنکه او به هوش آمد و دعا را گوش میکرد .
بلند شدم و ایشان را به حالت نیم خیز نشاندم.
تا این اندازه برای ائمه احترام قائل بود که حاضر نشد در آن شرایط سخت بیماری به آقا ادای احترام نکند.
هدیه به روح این شهید بزرگوار #صلوات 🌷
#شهداوامامزمان ۵
🌷شهید محمدرضا تورجی زاده
🔸شهید محمدرضا تورجی زاده در یکی از نوارهای مصاحبه اش می گوید:
«راه را گم کرده بودیم، همهی ابزارهای مادی از کار افتاده بود! دیگر هیچ امیدی نداشتیم... بچه ها مضطرب به سمت من آمدند، پرسیدند تورجی! راه را پیدا کردی؟کمی نگاهشان کردم، چیزی نگفتم اما گویی کسی در درونم حرف میزد! کسی راه درست را نشان میداد!
گفتم : «بچه ها ! فقط یک راه وجود دارد.» همهی نگاهها به من بود، بعد ادامه دادم ما یک امام غائب داریم ایشان فرمودند: در سختترین شرایط به داد شما میرسم.
فقط باید از همه جا قطع امید کنیم با خلوص کامل حضرت را صدا بزنیم مطمئن باشید حضرت ما را کمک میکنند شک نکنید!»
بعد مکثی کردم و گفتم:« الان هر کسی به سمتی حرکت کند همه فریاد بزنیم: یا صاحب الزمان ادرکنی!»
بیشتر بچه ها حرکت کردند همه اشک میریختند و از عمق جان #امام_زمان را صدا میزدند...
یکدفعه دیدم چند نفر از دور با لباس پلنگی به سمت ما می آیند! ما سریع پشت درختان و صخرهها مخفی شدیم؛ دقایقی بعد سرم را کمی بالا آوردم، آنها را میشناختم با خوشحالی از جا بلند شدم ، فریاد زدم و صدایشان کردم!
آنها هم با خوشحالی به سمت ما آمدند.
گفتم :«بچهها دیدید امام زمان ما را تنها نگذاشت؟!»
هدیه به روح این شهید بزرگوار #صلوات 🌷
#شهداوامامزمان ۷
🌷شهید مهدی منتظر قائم
🔸نیمه شعبان سال ۱۳۶۹ بود. گفتیم: امروز به یاد امام زمان(عجل الله) به دنبال پیکرهای شهدا میگردیم.
اما فایده نداشت! خیلی جستوجو کردیم. پیش خود گفتیم: یا #امام_زمان! یعنی میشود بینتیجه برنگردیم؟!
در همین حین چهار پنج شقایق را دیدیم که برخلاف شقایقها که تک تک میرویند، دستهای در یک جا روئیدهاند! گفتیم حالا که دستمان خالی است، شقایقها را میچینیم و برای بچهها میبریم.
شقایقها را که کندیم،دیدیم یک شهید آنجاست!
او نخستین شهیدی بود که پیدا کردیم شهید «مهدی منتظر قائم»
هدیه به روح این شهید بزرگوار صلوات🌷
#شهداوامامزمان ۱۱
🌷شهید عبدالحمید حسینی
🔸در ۱۸ آذر ۶۰ وقتی پس از عملیات حصر آبادان به مرخصی آمد به اتفاق او و مادرم سر مزار یکی از دوستانش به نام شهید فرهاد شاهچراغی دارالرحمه شیراز رفتیم.
در آنجا متوجه شدم با تکه چوبی، جمله ای را روی زمین می نویسد.
نگاه کردم دیدم نوشته است:
«پاسدار فدایی امام زمان شهید عبدالحمید حسینی»
خیلی صمیمانه و خواهرانه به او گفتم :
داری جا رزرو می کنی؟ اول ثابت کن شهید میشوی بعد...
لبخندی زد و چیزی نگفت...
برادرم مرتب به جبهه میرفت تا اینکه آخرین بار در فروردین سال ۶۱ به منطقه رفت و در ۱۳ اردیبهشت در عملیات بیت المقدس به شهادت رسید.
هنگام دفن ایشان پدر شهید علی خضری به خاطر دوستی و رابطه ی صمیمی این دو شهید اصرار کرد تا قبری بالای سر علی، برای عبدالحمید آماده کنند.
ولی قبر به آب رسید! قبر دیگری آماده کردند آن هم به آب رسید تا اینکه بالاخره همان جایی که خود شهید ۵ ماه قبل معین کرده بود قبری آماده شد و در همانجا به خاک سپرده شد.
هدیه به روح این شهید بزرگوار #صلوات 🌷