eitaa logo
|•ناڕوَݩ🌿'
299 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
135 ویدیو
4 فایل
🎗•|آدم اینجا تنهاست و در این تنهایی سایه‌ی نارونی تا ابَدیَت جاری‌ست به سراغِ من اگر می‌آیید...نرم و آهسته بیایید مبادا که ترک بردارد چینیِ نازکِ تنهاییِ من... 🌱۱۴۰۰/۶/۱۷ 📬 http://payamenashenas.ir/NARVAN @NaRvAn_20 ⌝یامھد؎ﷻ⌞
مشاهده در ایتا
دانلود
•• . دانمارک و سوئد در قرن هفده میلادی درگیر جنگ دامنه داری با یکدیگر بودند. در یکی از این جنگ ها و پس از عقب نشینی سوئدی ها، یکی از سربازان دانمارکی که جراحت مختصری برداشته بود احساس تشنگی کرد. وقتی دست به قمقه برد تا آب بنوشد، صدایی ضعیف به گوشش رسید. این صدای یک سرباز مجروح سوئدی بود که تقاضای آب می کرد. سرباز دانمارکی به سویش رفت، کنارش زانو زد تا از آب قمقمۀ خود به او بدهد. درست در همین لحظه سرباز سوئدی به روی سرباز دانمارکی شلیک کرد. گلوله مختصر خراشی در شانه اش ایجاد کرد. او گفت: می خواستم به تو آب بدهم ولی تو خواستی مرا به قتل برسانی. آیا پاداش من این بود؟ من قصد داشتم تمام آب قمقمه را به تو بدهم. ولی حالا که این کار را کردی فقط نصف آن را به تو می دهم. یکی از افسران ارتش دانمارک که از نزدیک شاهد این ماجرا بود پادشاه دانمارک را از آنچه دیده بود آگاه ساخت. پادشاه، سرباز را به حضور طلبید. - چرا نیمی از آب قمقمه ی خود را به دشمنی دادی که قصد کشتن تو را داشت؟ سرباز پاسخ داد: هر چند او قصد جان مرا کرده بود ولی به هر حال، انسانی مجروح بود و انسانیت به من حکم می کرد که به یک فرد تشنه و مجروح آب برسانم. پادشاه گفت: تو لایق آن هستی که سردار ارتش من باشی. نکته: با هرکس مطابق شأن خود رفتار کن نه شأن مخاطبت. این اصل که با هر کس مطابق آنچه او عمل کرده رفتار کنید، شما را تبدیل به یک اثرپذیر مطلق و بی اراده می کند. . •••
•• . دل شکفته نمانده‌ست در جهان، ور هست 🌻گلی‌ست، چیدنش از یاد باغبان رفته! . •••
•• . مرا بازگردان به جایی که بوده‌ام پیش از دیدارت! سپس، سفــر کن.. . •••
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•• . عقل و دل روزی ز هم دلخور شدند هر دو از احســــاس نفرت پر شدند دل به چشـــمان کسـی وابسته بود عقل، از این بچـه بازی خســته بود حرف حق با عقل بود اما چه سود پیش دل حقـــانیت مطـــــرح نبود دل به فکر چشـم مشــکی فام بود عقــل آگـاه از خیــال خـــــام بــود عقـــل با او منطــقی رفـــــتار کرد هرچه دل اصـــرار، عقل انکار کرد کش مکش مابینشـــان شد بیشتر اخــتلافـــی بیشــتـر از پیـــش‌تـر عاقبـــت عقــل از سر عاشق پرید بعد از آن چشمان مشـکی را ندید تا به خــود آمـد بیـــــابان‌گرد بود خنده بر لب از غــــم این درد بود . •••
•• . حال که از ساده‌ترین چیزها متاثر می‌شوی، بسی رنج خواهی برد دوستِ من، این جهان با آدم‌های بسیار حساس، سَرِ سازگاری ندارد... . •••
•• . من غرقِ سکوتی از جنسِ توام خاموشیِ پر همهمه را می‌فهمی؟ . •••
•• وقتی تکلیفتون با خودتون مشخص نیست سعی کنین که‌ حرفی نزنید تصمیمی نگیرید قولی ندید هیچ کاری نکنید . •••
. •••
•• . 🌾فراموشی فقط یک واژه است برای کسی که گذشته‌اش بخشِ بزرگی از زندگی اکنونَش شده است "نمی‌شود فراموش کرد" خیلی از کارها و آدم‌های گذشته را شاید آدم بتواند کمتر به آنها فکر کند، خیلی کم امّا نمی‌تواند فراموش کند! دروغ است که می‌گویند: دوری و ندیدن فراموشی می‌آورد برای‌.ما که اینگونه نبود، هر چه بود....دلتنـگی بود! . •••
•• . نمی‌‌شود به عقب برگشت و گذشته را از نو ساخت فقط می‌شود با آن -کنار آمد- . •••
|•ناڕوَݩ🌿'
•• . چگونه‌ از جان‌ نگذرد؟ آن‌کس‌ که می‌داند جان‌ بهــای‌ دیدار است..! . •••