هدایت شده از 📚📖 مطالعه
#داستان_راستان | ۶۴
شهرت عوام
╔═ೋ✿࿐
چندی بود که در میان مردم عوام نام شخصی بسیار برده میشد و شهرت او به قدس و تقوا و دیانت پیچیده بود. همه جا عامه مردم سخن از بزرگی و بزرگواری او میگفتند. مکرر در محضر امام صادق علیهالسلام سخن از آن مرد و ارادت و اخلاص عوام الناس نسبت به او به میان میآمد. امام به فکر افتاد که دور از چشم دیگران آن مرد «بزرگوار» را که تا این حد مورد علاقه و ارادت توده مردم واقع شده از نزدیک ببیند.
یک روز به طور ناشناس نزد او رفت، دید ارادتمندان وی که همه از طبقه عوام بودند غُوغایی در اطراف او بپا کردهاند.
امام بدون آنکه خود را بنمایاند و معرفی کند ناظر جریان بود.
اولین چیزی که نظر امام را جلب کرد اطوارها و ژستهای عوام فریبانه وی بود. تا آنکه او از مردم جدا شد و به تنهایی راهی را پیش گرفت.
امام آهسته به دنبال او روان شد تا ببیند کجا میرود و چه میکند و اعمال جالب و مورد توجه این مرد از چه نوع اعمالی است؟
طولی نکشید که آن مرد جلو دکان نانوایی🍞 ایستاد.
امام با کمال تعجب مشاهده کرد که این مرد همینکه چشم صاحب دکان را غافل دید، آهسته دو عدد نان برداشت و در زیر جامه خویش مخفی کرد و راه افتاد.
امام با خود گفت شاید منظورش خریداری است و پول نان را قبلا داده یا بعدا خواهد داد. ولی بعد فکر کرد اگر اینطور بود پس چرا همینکه چشم نانوای بیچاره را دور دید نانها را بلند کرد و راه افتاد.
باز امام آن مرد را تعقیب کرد و هنوز در فکر جریان دکان نانوایی بود که دید در مقابل بساط یک میوه فروش ایستاد، آنجا هم مقداری درنگ کرد و تا چشم میوه فروش را دور دید، دو عدد انار برداشت و زیر جامه خود پنهان کرد و راه افتاد.
بر تعجب امام افزوده شد.
تعجب امام آن وقت به منتهی درجه رسید که دید آن مرد رفت به سراغ یک نفر مریض و نانها و انارها را به او داد و راه افتاد.
در این وقت امام خود را به آن مرد رساند و اظهار داشت: «من امروز کار عجیبی از تو دیدم.» تمام جریان را برایش بازگو کرد و از او توضیح خواست.
او نگاهی به قیافه امام کرد و گفت: «خیال میکنم تو جعفر بن محمدی.».
بلی درست حدس زدی، من جعفر بن محمدم.
البته تو فرزند رسول خدایی و دارای شرافت نسب میباشی؛ اما افسوس که این اندازه جاهل و نادانی.
چه جهالتی از من دیدی؟
همین پرسشی که میکنی از منتهای جهالت است، معلوم میشود که یک حساب ساده را در کار دین نمیتوانی درک کنی، مگر نمیدانی که خداوند در قرآن فرموده: «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ امْثالِها» هر کار نیکی ده برابر پاداش دارد.
باز قرآن فرموده: «وَ مَنْ جاءَ بِالسَّیئَةِ فَلا یجْزی الّا مِثْلَها» هر کار بد فقط یک برابر کیفر دارد.
روی این حساب پس من دو نان دزدیدم دو خطأ محسوب شد، دو انار هم دزدیدم دو خطای دیگر شد، مجموعا چهار خطأ شد؛ اما از آن طرف آن دو نان و آن دو انار را در راه خدا دادم، در برابر هر کدام از آنها ده حسنه دارم، مجموعا چهل حسنه نصیب من میشود. در اینجا یک حساب خیلی ساده نتیجه مطلب را روشن میکند و آن اینکه چون چهار را از چهل تفریق کنیم، سی و شش باقی میماند؛ بنابراین من سی و شش حسنه خالص دارم و این است آن حساب سادهای که گفتم تو از درک آن عاجزی.
- خدا تو را مرگ بدهد. جاهل تویی که به خیال خود اینطور حساب میکنی.
آیه قرآن را مگر نشنیدهای که میفرماید: «انَّما یتَقَبَّلُ اللهُ مِنَ الْمُتَّقینَ» خدا فقط عمل پرهیزگاران را میپذیرد.
حالا یک حساب بسیار ساده کافی است که تو را به اشتباهت واقف کند.
تو به اقرار خودت چهار #گناه مرتکب شدی و چون مال مردم را به نام #صدقه و احسان به دیگران دادی نه تنها حسنهای نداری، بلکه به عدد هر یک از آنها گناه دیگری مرتکب شدی؛ پس چهار گناه دیگر بر چهار گناه اوّلی تو اضافه شد و مجموعا هشت گناه شد، هیچ حسنهای هم نداری.
امام این بیان را کرد و در حالی که چشمان بهت زده😳 او به صورت امام خیره شده بود او را رها کرد و برگشت.
امام صادق علیهالسلام وقتی این داستان را برای دوستان نقل کرد، فرمود: «این گونه تفسیرها و توجیههای جاهلانه و زشت در امور دینی سبب میشود که عدهای گمراه شوند و دیگران را هم گمراه سازند.»[¹]
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[1] . وسائل، ج 2/ ص 57
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
│📱 @Mabaheeth
╰───────────
هدایت شده از مباحث
@Aminikhaah39_se_daghighe_dar_ghiamat_aminikhaah.ir.mp3
زمان:
حجم:
33.67M
🏷️ جلسه سی و نهم
🔊 شرح و بررسی کتاب #سه_دقیقه_در_قیامت
* چه چیز فقر رو از بین میبرد و #عمر رو زیاد میکند؟
* شرط قبولی حسنات ما چیست؟
* اجر واسطه شدن در صدقه
* صدقه مخفیانه چه تاثیری دارد؟
* به اهل سنت صدقه بدهیم یا ندهیم ؟
* چه گروهی در قیامت از سوختن در امانند؟
* صورت ملکوتی #صدقه چیست ؟!
⏰ مدت زمان: ۱:۲۶:۳۱
📅 ۱۳۹۹/۰۱/۰۸
@Aminikhaah_Media
📖 متن کتاب
https://eitaa.com/mabaheeth/78510
🏷 فهرست جلسات
https://eitaa.com/mabaheeth/78511
⏪ مستند صوتی شنود
https://eitaa.com/mabaheeth/45666
⏪ آن سوی مرگ
https://eitaa.com/mabaheeth/43072
╭────๛- - - - - ┅╮
│📱 @Mabaheeth
╰───────────
هدایت شده از فقه و احکام
صدقه دادن برای سلامتی امام زمان در شب عاشورا(1).mp3
زمان:
حجم:
4.11M
🔘 #صدقه دادن برای سلامتی امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف و علیهالسلام) در شب و روز #عاشورا
🏴 امشب و فردا که فشار بر قلب مقدس امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف و علیهالسلام) به حداکثر میرسد، برای سلامتی ایشان صدقه کنار میگذاریم.
☑️ نقل شده است که علامه امینى صاحب کتاب ارزشمند الغدیر، در شبهای تاسوعا و عاشورا مدام صدقه میداده و میفرمودند:
🔸 در این ایام فشار زیادی بر قلب حضرت صاحب(عجل الله فرجه الشریف و علیهالسلام) وارد میشود.
#اللّٰهم_عجّل_لولیّک_الفرج
╭────๛- - 🚩 - - ┅╮
│📱 @Mabaheeth
│📖 @feqh_ahkam
╰───────────
هدایت شده از فقه و احکام
حاج آقای قرائتی (حفظهاللهتعالی):
روزی به مسجدی رفتیم، امام مسجد، که دوست پدرم بود گفت: داستان بنا شدن این مسجد 🕌 در این شهر قصه عجیبی دارد:
روزی شخص ثروتمندی یک مَن (سه کیلو) انگور 🍇 خرید و به خدمتکار خود گفت انگور را به خانه ببر و به همسرم بده و خود به سر کاری که داشت رفت.
عصر که به خانه برگشت به اهل و عیالش گفت لطفاً انگور 🍇 را بیاورید تا با بچه ها انگور بخوریم، همسرش با خنده گفت:
من و فرزندانت همه انگورها را خوردیم،
خیلی هم خوشمزه 😋 و شیرین بود ...!
مرد، با تعجب 😳 گفت تمامش را خوردید!؟
زن لبخند 😊 دیگری زد و گفت بله تمامش را!
مرد، ناراحت ☹️ شد و گفت:
یک من انگور خریدم یک حبۀ اون رو هم برای من نگذاشته اید!!! الان هم داری می خندی، جالب است ...! 😞
خیلی ناراحت 😔 شد و بعد از اندکی که به فکر 🤔 فرو رفت ...ناگهان از جا برخواسته از خانه خارج شد.
همسرش که از رفتار خودش شرمنده 😓 شده بود او را صدا زد ولی جوابی نشنید.
مرد، ناراحت اما متفکر رفت سراغ کسی که املاک خوبی در آن شهر داشت.
به او گفت: یک قطعه زمین می خواهم در یک جای این شهر که مردمش به مسجد 🕌 نیاز داشته باشند و آن را نقداً خریداری کرد.
سپس نزد معمار شهر رفته و از او جهت ساخت مسجد دعوت بکار کرد و او را با خود بر سر زمینی که خریده بود بُرد و به او گفت:
می خواهم مسجدی برای اهل این محل بنا کنید و همین الان هم جلوی چشمانم ساخت آن شروع شود.
معمار هم وقتی عجله مرد را دید تمام وسایل ⛏📏📐 و کارگران را آورده و شروع به کار ساخت و ساز مسجد کرد.
مرد ثروتمند وقتی از شروع کار مطمئن شد به خانهاش برگشت.
همسرش به او گفت: کجا رفتی مرد!؟ چرا بی جواب و بی خبر!؟
مرد در جواب همسرش گفت:
هیچ ... رفته بودم یک حبه انگور از یک مَن مالی که در این دنیا دارم برای سرای باقی خودم کنار بگذارم و اگر همین الان هم بمیرم دیگر خیالم راحت است که حداقل یک حبّه انگور ذخیره دارم.
همسرش گفت :
چطور؟ مگر چه شده!؟
اگر بابت انگورها ناراحت شدید حق با شما بوده ما کم لطفی کردیم معذرت میخواهم.
در جواب زن، مرد با ناراحتی گفت:
شما حتی با یک دانه از یک من انگور هم به یاد من نبودید و فراموشم کردید!
البته این خاصیت این دنیاست و تقصیر شما نیست!
جالب اینست که این اتفاق در صورتی افتاده که من هنوز بین شما زندهام !
چگونه انتظار داشته باشم بعد از مرگم مرا بیاد بیاورید و برایم #صدقه دهید!؟
و بعد قصه خرید زمین و ساخت مسجد را برای همسرش تعریف کرد.
💬 امام جماعت تعریف می کرد که طبق این نقل مشهور بین مردم شهر، الان چهارصد سال است که این مسجد بنا شده ...
۴۰۰ سال است این مسجد صدقه جاریه برای آن مرد می باشد، چون از یک دانه انگور #درس و #عبرت گرفت.
╭───
│ 📖 @feqh_ahkam
│📱 @Mabaheeth
│✨ @Nafaahat
╰๛--- ‑ ‑ - - ‑ ‑