eitaa logo
ناحِله
1.1هزار دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
3.8هزار ویدیو
125 فایل
بسم‌ربِ‌خالِقِ‌‌المَهـد؎✨ لاتَحْزَنْإِنَّ‌اللَّهَ‌مَعَنَا :) -غم‌مخور‌خدابا‌ماست🤍 کپی‌با‌ذکر‌صلوات‌حلاله‌مومن😉 کانال‌وقف‌‌امام‌زمان‌مون‌ِ . . . شروط‌ناحله 🌱↶ @sharayetr کانال‌عکس‌خام‌ناحله🌱↶ @N313Nahele متولد¹⁴⁰¹/⁷/¹🕊️
مشاهده در ایتا
دانلود
 ✨🌱✨🌱✨🌱✨🌱 🌿 من مرتب به سخنرانی امام گوش می‌کردم. وقتی شنیدم چه بلاهایی سر خانواده‌ی رضایی آورده بود و ساواک چطور مخالفان شاه را شکنجه کرده بود، تمام وجودم نفرت شد. از بچگی کربلا رفته بودم و گودال قتلگاه را دیده بودم، همیشه پیش خودم می‌گفتم اگر من زمان امام حسین علیه سلام زنده بودم، حتما امام حسین علیه سلام و حضرت زینب سلام‌الله‌علیها را یاری می‌کردم و هیچ وقت پیش یزید که طلا و جواهر داشت و همه را با پول می‌خرید، نمی‌رفتم.با شروع انقلاب، فرصتی پیش آمد که من و بچه هایم به صف امام حسین علیه سلام بپیوندیم. مهران در همه‌ی راهپیمایی ها شرکت می‌کرد، او به من شرط کرد که اگر می‌خواهید همراه با دخترها به راهپیمایی بیایید، آنها باید چادر بپوشند. زینب دوسال قبل از انقلاب با حجاب شده بود اما مینا و مهری و شهلا هنوز حجاب نداشتند. من دوتا از چادر های خود را برای مینا و مهری کوتاه کردم. همه‌ی ما با هم به تظاهرات می‌رفتیم. شهرام را هم با خودمان می‌بردیم. خانه‌ی ما نزدیک مسجد قدس بود. همه‌ی مردم آنجا جمع می‌شدند و راهپیمایی از همان جا شروع می‌شد. مینا، شهرام را نگه می‌داشت و زینب هم به او کمک می‌کردزینب هیچ وقت دختر بی تفاوتی نبود. نسبت به سنش که از همه‌ی دخترها کوچک تر بود، در هر کاری کمک می‌کرد. ما در همه‌ی راهپیمایی های زمان انقلاب شرکت کردیم. زندگی ما شکل دیگری شده بود. تا انقلاب، سرمان فقط در زندگی خودمان بود، ولی بعد از انقلاب نسبت به همه چیز احساس مسئولیت می‌کردیم.مسجد قدس پایگاه فعالیت بچه ها شده بود. چهار تا دخترها نمازهایشان را به جماعت در مسجد می‌خواندند؛ مخصوصا در ماه رمضان، آنها در مسجد نماز مغرب و عشا را به جماعت در مسجد می‌خواندند و بعد به خانه می‌آمدند. من در ماه رمضان سفره‌ی افطار را آماده می‌کردم و منتظر می‌نشستم تا بچه ها برای افطار از راه برسند. مهران در همان مسجد زندگی می‌کرد. من که می‌دیدم بچه‌هایم این طور در راه انقلاب زحمت می‌کشند، به همه‌ی آنها افتخار می‌کردم. انگار کربلا برپا شده بود و من و بچه‌هایم کنار اهل بیت بودیم. زینب فعالیت های انقلابی‌اش را در مدرسه‌ی شهرزاد آبادان شروع کرد. روزنامه دیواری می‌نوشت، سر صف قرآن می‌خواند، با کُمونیست ها و مجاهدین خلق جر و بحث می‌کرد و سر صف شعرهای انقلابی و دکلمه می‌خواند. چند بار با دخترهای گروهکی مدرسه درگیر شده بود و حتی کتکش زده بودند. مینا و مهری در دبیرستان سپهر، که اسمش بعد از انقلاب (صدیقه رضایی) شده بود، درس می‌خواندند. آنها چند سال بزرگ تر از زینب بودند و به همین نسبت آزادی بیشتری داشتند. من تا قبل از انقلاب اجازه نمی‌دادم دخترها تنها جایی بروند. زمستان‌ها برای مینا و مهری سرویس می‌گرفتم که مدرسه بروند. شهلا و زینب را هم خودم یا پسرها می‌بردیم و می‌آوردیم... ✨🌱✨🌱✨🌱✨🌱