قسمت7⃣1⃣
#رمان
#به_رنگ_خوشبختی
رویا:رسول بود گفت چون خودش وبابا شیفت هستن گفته اقا داوود بیان دنبالمون
مامان:میگفتی خودمون میرفتیم دیگه مزاحم پسر مردم نمیشدیم
رویا:مامان جان پسر مردم کجا بود قراره دامادتون بشه ها
گفتم:از کجا معلوم؟!😐
خندید و گفت :مچت رو گرفتم
خندید منم سرمو انداختم پایین رفتم
درو باز کردم دیدم داوود دم در منتظر ماست
در عقبو باز کردیم و نشستیم توی راه هیچکس حرفی نزد فقط اخرش تشکری کردیمو پیاده شدیم که داوود گفت:خواهش میکنم انجام وظیفه است فقط از برگشت منتظر باشید شمارو میرسونم
مامان گفت:باشه ممنون
رفتیم داخل خیلی شلوغ نبود ولی خیلی هم خلوت نبود
دیدم زشته بشینم به مامان گفتم مامان گفت که برم کمک کنم
داشتم کمک میکردم که عزیز خانم گفت :دخترم بهار جان یکسری وسایل طبقه بالا وقتی وارد راهرو شدی سمت راست هست برامون بیار پایین
رفتم بالا وسایلا برداشتم داشتم میرفتم پایین که دیدم در اتاق روبه رویی نیم بازه احتمال میدادم اتاق داوود باشه میخواستم برم ببینم داخلشو گفتم شاید راضی نباشه راهمو کشیدمو برگشتم پایین روضه تموم شد سبک شده بودم
دیگه کاری نمونده بود خودمو حاضر کردم که دیدم مامان گفت:بهار آماده ای؟اقا داوود منتظرن بریم که دیر میشه
با عزیز خانم خداحافظی کردیمو رفتیم سوار شدیمو برگشتیم خونه دم در که رسیدیم بابا و رسول با ما رسیدن بعد احوال پرسی ما تشکرکردیمو رفتیم داخل که شنیدم داوود کسی رو صدا زد
...
کی رو صدا زد؟🤔
نویسنده: ⌝ناحِلھ|⁶⁹ Naheleh⌞
کپی با ذکر نویسنده مشکلی نداره..
ولی راضی نیستم بدون نام پخش شه یاکپی بشه😄🚶🏿♂
قسمت8⃣1⃣
#رمان
#به_رنگ_خوشبختی
دیدم داوود میگه :داداش داداش برگشتم دیدم رسول رو میگه واسم جالب بود سریع برگشتمو راهمو ادامه دادم رفتم توی اتاق لباسامو عوض کردم واقعا خیلی خسته بودم که در اتاق زده شد
گفتم:بفرمایید
رسول بود گفت:بیا این جزوه هایی که این دو روز نرفتی کلاس
تعجب کردم گفتم:تو از کجا اوردی؟
گفت:داوود رفته واست چاپ گرفته عقب نمونی
گفتم:ممنون
گفت:بیا بریم توی حیاط کنار حوض میخوام باهات حرف بزنم
تعجب کردم ولی خب رسوله دیگه کاراش عجیب غریبه گفت:لباس بپوش سرده
گفتم:چشم
رفتیم کنار حوض نشستیم هوا خنک بود ولی هوای خوبی بود
رسول گفت:ببین داوود آدم خبرکشی نیست ولی گفت که امروز توی دانشگاه چه اتفاقی افتاده
گفتم :چه اتفاقی؟
گفت:منظورم احمدیه
یهو از درون داغ شدم ناراحت شدم که داوود به رسول گفته
بعد رسول ادامه داد: داوود گفته احمدی مزاحمت هم شده که حراست اومده بردتش درسته؟
گفتم:درسته
گفت: فردا برو دانشگاه کلاس هاتو عوض کن با احمدی نباشی گرچه با کاری که داوود کرده دور از انتظاره دوباره بیاد سمتت ولی خب احتیاط شرط عقله
تعجب کردم گفتم:چه کاری؟
...
چیکار کرده؟🤔
نویسنده: ⌝ناحِلھ|⁶⁹ Naheleh⌞
کپی با ذکر نویسنده مشکلی نداره..
ولی راضی نیستم بدون نام پخش شه یاکپی بشه😄🚶🏿♂
5.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
-این قسمت:
اگر بزنید
حتماً میخورید...😎
[خیلی پیشنهاد دانلود
اصلاً خفن تر از خفن😎🙊]
#کلیپ
#استورے
#نـظامـے
[@Naheleh_Lady_Dameshgh]
هدایت شده از اوُهام!Møníb⁸⁰
+همسایه های اوُهام...
•@resane_saer
•@daftarcheye_del
•@dameshgh_313
•@ya_abamoohamad_118
•@montazranzohor313
•@gharebtoos
•@Maheman12_8
•@estadeh_ta_zohour
•@khademalreza_8
•@Naheleh_Lady_Dameshgh
+و خودمون(:
♡... @oham_80_monib
هماهنگی جهت همسایگی:
@Komeyl69
🌿@banoyeali حمایت؟!
🌿@arso_ashk یه نگاهی هم بندازید به این ورا ^^
🌿نیازمند 10 عضو برای کانال دارید چند نفر بفرستید؟😢 @saz1401
سلام حمایت کنید. @amam_reza1401 دعوتی از طرف🌿 امام رضا
🌿eitaa.com/shahrefiruzee
⌝ناحِلھ|🇵🇸Naheleh⌞
۵۰ تا بشیم تم شهید علی وردی میزارم...☺️
سلام
با اینکه فکرش رو نمیکردم شب برم الان بیام ۵۰ تا بشیم😅🚶🏿♂ ولی
چشم عمل به قولمون👇🏻😄
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
تم شهید آرمان علی وردی 🖤