eitaa logo
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
1.5هزار دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
1.6هزار ویدیو
35 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
❣از حکيمي پرسيدند: چرا از کسي که اذيتت مي کند انتقام نمي گيري؟ با خنده جواب داد: آيا حکيمانه است سگي را که گازت گرفته گاز بگيري ميان پرواز تا پرتاب تفاوت از زمين تا آسمان است پرواز که کني، آنجا ميرسي که خودت مي خواهي پرتابت که کنند ، آنجا مي روي که آنان مي خواهند پس پرواز را بياموز...!!! پرنده اي که "پرواز" بلد نيست به "قفس" ميگويد "تقدير" ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌
کسانیکه ایمان بیشـتری دارند ، رنجشان بیشتراست که «اَلبلاءُ لِلْوِلاٰء» مادامی که درگیره ی عشق جایی نگرفته ای ، سوهانی نمی خوری . هرچه این گیره محکم تر شد ، این سایش و فرسایش زیادتر میشود . که بلاء مال مومن است .
آهاى رفيق: اونقدر آدمها قبل من و تو به گذشتشون فکر کردن، حسرت خوردن، بغض کردن.. حالا کجان؟ رها کن رفیق.. رها کن بره.. گله ها را بگذار ! ناله ها را بس كن ! روزگار گوش ندارد كه تو هی شِكوه كنی ! زندگی چشم ندارد كه ببيند اخم دلتنگِ تو را ! فرصتی نيست كه صرف گله و ناله شود ! تا بجنبيم تمام است تمام ! ⠀ شاد باشید و بخندید عمر کوتاه و زندگی گذراست... __ ✔️ پ ن: بعضی وقتا "نگه داشتن" بیشتر از "رها کردن" بهت آسیب میزنه... مثل برخی رابطه ها... رهاش کن بره!
گاهے انسان بايد بنشيند با نفـسِ خود حساب‌کتاب کند. پدر ما را اين نفس در مےآوَرَد. بہ نفس خود بگوييد: تا کے؟ چقـدر؟ بس است ديگـر! بہ فکرِخودت باش!
زمان: حجم: 26.3K
صدای شیرین اذان 📿🤲❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قانونی هست به نام«65,40,18»که میگوید: در 18سالگی تمام اوقات نگران این هستیم که دیگران در باره ما چه فکری میکنند و تمام تصمیمات مهم زندگی ما تحت تأثیر همین موضوع است. در40سالگی تصمیم میگیریم بیخیال این شویم که دیگران چه فکری درمورد ما میکنند. اما در 65سالگی با کمال تعجب متوجه این موضوع می‌شویم که دیگران تا به حال اصلا به ما فکر نمیکرده اند!! لازم نیست 65ساله شوید تا به این حقیقت پی ببرید،از همین حالا در هنگام گرفتن تصمیمات مهم در زندگیتان تنها به خواسته قلبی خود توجه کنید.
🌿شرح خطبه های نهج‌البلاغه ⬇️
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
🍂 🍃ادامه شرح خطبه ۳ بخش ۳ سرانجام «طلحه» که مى دانست با وجود «على»(عليه السلام) و «عثمان» به او خل
✨ 🍃ادامه شرح خطبه ۳ بخش ۳ ... وضع در «مدينه» نيز بحرانى شد و پايتخت اسلام براى شورش آمادگى پيدا کرد; «عثمان» گروهى از يارانش مانند «معاويه» و «سعيد بن عاص» را دعوت کرد و با آنها به مشورت نشست، بعضى صلاح در اين ديدند که: «عثمان» مردم را به جهاد مشغول کند و بعضى از او خواستند: مخالفان را سرکوب و نابود کند و بعضى: او را دعوت به بذل و بخشش از بيت المال براى فرونشاندن خشم مردم ـ کردند; تنها يک نفر حقيقت مطلب را به او گفت که: تو «بنى اميّه» را بر گردن مردم سوارى کرده اى، يا عدالت پيشه کن يا از خلافت کناره گيرى نما! «عثمان نظريه سرگرمى مردم را به جهاد پذيرفت و دستور داد آنها را براى جهاد مجهز سازند (ولى کار از کار گذشته بود و اين تدبير سودى نداشت). در سنه 35 هجرى (سال آخر حکومت عثمان) مخالفان او و «بنى اميّه» با يکديگر مکاتبه کردند و يکديگر را بر عزل «عثمان» و فرماندارانش تهييج نمودند، سرانجام يک گروه عظيم دو هزار نفرى به سر کردگى «ابوحرب» از «مصر» و گروه ديگرى به همين تعداد به همراهى «زيدبن صوحان» و «مالک اشتر» و بعضى ديگر از بزرگان «کوفه» و گروه سوّمى از «بصره» به رهبرى «حرقوص بن زبير» به عنوان زيارت خانه خدا حرکت کردند و به «مدينه» آمدند و مردم مدينه را از قصد خود (دائر به عزل عثمان و فرماندارانش) با خبر ساختند. چيزى نگذشت که منزل عثمان را محاصره کردند و به او تکليف کردند که از خلافت کناره گيرى کند، ولى «عثمان» از فرماندارانش به وسيله نامه کمک خواست; روز جمعه «عثمان» با مردم نماز خواند و به منبر رفت و به گروهى که از شهرهاى مختلف (مخصوصاً مصر) براى احقاق حقّ نزد او آمده بودند، خطاب کرد و گفت: «همه اهل مدينه مى دانند شما به وسيله پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) لعن شديد...». در اين جا شورش عظيمى در مردم پيدا شد و آن چنان بالا گرفت که «عثمان» از ترس بيهوش شد از منبر به زير افتاد و او را به خانه بردند. بعداً «عثمان» به عنوان استمداد به خانه «على»(عليه السلام) آمد و گفت: «تو پسر عمّ من هستى و من بر تو حقّ خويشاوندى دارم و تو نزد مردم قدر و منزلت دارى و همه به سخنت گوش فرا مى دهند، وضع را مشاهده مى کنى، من دوست دارم با آنها سخن بگويى و آنها را از راهى که در پيش گرفته اند منصرف سازى!» امام فرمود: «چگونه آنها را راضى و منصرف کنم؟» عثمان گفت: «به اين صورت که من، بعد از اين، مطابق صلاح انديشى تو رفتار مى کنم». امام فرمود: «من بارها در اين باره به تو هشدار داده ام تو هم وعده دادى ولى به وعده ات وفا نکردى». سرانجام امام براى خاموش کردن غائله، به اتّفاق سى نفر از مهاجران و انصار با کسانى که از «مصر» آمده بودند (و از همه در مورد عزل عثمان فّعال تر بودند) سخن گفت. «مصريان» قبول کردند که به «مصر» باز گردند و «عثمان» نيز به مردم اعلام کرد که حاضر است به شکايت آنان رسيدگى کند و از اعمال گذشته خويش توبه نمايد، ولى هنگامى که به منزل آمد، ديد مروان و گروهى از بنى اميّه در منزلش نشسته اند. «مروان» به او گفت: «سخن بگويم يا ساکت بنشيم»! همسر عثمان «نائله» با عصبانيّت گفت: «ساکت باش به خدا سوگند شما قاتل عثمان و يتيم کننده اطفال او خواهيد بود او به قولى که به مردم داده است بايد وفا کند و نبايد از آن برگردد». ولى مروان ساکت ننشست و گفت: «آنچه را در مسجد گفتى به صلاح خلافت تو نبود از آن صرف نظر کن»! «على»(عليه السلام) خشمگين شده به خانه «عثمان» آمد و به او فرمود: «من راه صحيح را به تو نشان مى دهم ولى مروان تو را منحرف مى سازد از اين پس به سراغت نخواهم آمد». مصرى ها که روانه «مصر» شده بودند بعد از سه روز به مدينه باز گشتند و نامه اى را ارائه دادند که از غلام «عثمان» در بين راه گرفته بودند. در آن نامه «عثمان» به «عبدالله بن صرح» فرماندار «مصر» دستور داده بود: «سران شورش را شلاّق بزند و موهاى سر و صورتشان را بتراشد و در زندان کند» و عدّه ديگرى را دستور داده بود به دار بياويزد. آنها نزد «على»(عليه السلام) آمدند که در اين باره با «عثمان» سخن بگويد. «على»(عليه السلام) جريان را از «عثمان» جويا شد. «عثمان» از نوشتن چنين نامه اى اظهار بى اطلاعى کرد، يکى گفت: «اين کار، کار مروان است». «عثمان» گفت: «من اطلاعى ندارم». مصريان گفتند: «آيا مروان اين قدر جرأت دارد که غلام عثمان را بر شتر بيت المال سوار کند و مهر مخصوص او را پاى نامه بزند و مأموريت خطرناکى با اين اهميّت به او بدهد و عثمان بى خبر باشد»؟! عثمان باز گفت: «من از اين مطلب خبر ندارم»! ادامه دارد... @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📖 حاج آقای انصاریان میفرمود جهنم زمینِ بهشت بود ، ولی سند آن را گناه کاران و کافران با جرم ‌هایشان جدا کردند و آن به یک سرزمین پر از آتش تبدیل شد. طبق آیات قرآن ، آتشِ هیزم دوزخ خود مردم هستند و از بیرون تأمین نمی شود. در سوره مبارکه نساء خدا می فرماید: همان‌ وقتی که مال یتیم را به ستم می‌ خورند ، جز این نیست که آتش می ‌خورند ، اما چون در دنیا هستند، لطف من اقتضا کرده که مال حرام را به‌ صورت آتش نبینند و حرارتی از آن حس نکنند. مال حرام را که آتش است، به ‌صورت لباس ، خانه ، ماشین و اثاث خانه می بینند اما به‌ محض این که خیمهٔ دنیا را جمع کنند ، از اعضا و جوارح آنها که آتش در هر کدام با گناه کبیره مثل مال حرام ذخیره شده است ، در قیامت شعله ‌ور می ‌شود. / نکته های ناب @Nahjolbalaghe2