◽نهج البلاغه/ خطبه ۲
-پس از بازگشت از صفين
🌷ويژگيهاي اهل بيت (ع) عترت پيامبر (ص)
🔹 (اهل بيت (ع)) جايگاه اسرار خداوندي، و پناهگاه فرمان الهي، و مخزن علم خدا، و مرجع احكام اسلامي و نگهبان كتابهاي آسماني، و كوههاي هميشه استوار دين خدايند،
خدا به وسيله اهل بيت (ع) پشت خميده دين را راست نمود، و لرزش و اضطراب آن را از ميان برداشت، برابر فاسداني كه تخم گناه افشاندند، و با آب غرور و فريب آبياري كردند، و محصول آن را كه جز عذاب و بدبختي نبود برداشتند، كسي را با خاندان رسالت (عترت پيامبر (ع)) نمي شود مقايسه كرد. و آنان كه پرورده نعمت هدايت اهل بيت پيامبرند با آنان برابر نخواهند بود. عترت پيامبر (ص) اساس دين، و ستونهاي استوار يقين مي باشند، شتاب كننده، بايد به آنان باز گردد، و عقب مانده، بايد به آنان بپيوندد، زيرا ويژگيهاي حق ولايت به آنها اختصاص دارد، و وصيت پيامبر (ص) نسبت به خلافت مسلمين، و ميراث رسالت، به آنها تعلق دارد، هم اكنون (كه خلافت را به من سپرديد) حق به اهل آن بازگشت، و دوباره به جايگاهي كه از آن دور مانده بود، باز گردانده شد.
🌺
۳- و من خطبة له ( عليه السلام )
> و هي المعروفة بالشقشقية <
>و تشتمل علي الشكوي من أمر الخلافة ثم ترجيح صبره عنها ثم مبايعة الناس له <
أَمَا وَ اللَّهِ لَقَدْ تَقَمَّصَهَا فُلَانٌ وَ إِنَّهُ لَيَعْلَمُ أَنَّ مَحَلِّي مِنْهَا مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحَي يَنْحَدِرُ عَنِّي السَّيْلُ وَ لَا يَرْقَي إِلَيَّ الطَّيْرُ فَسَدَلْتُ دُونَهَا ثَوْباً وَ طَوَيْتُ عَنْهَا كَشْحاً وَ طَفِقْتُ أَرْتَئِي بَيْنَ أَنْ أَصُولَ بِيَدٍ جَذَّاءَ أَوْ أَصْبِرَ عَلَي طَخْيَةٍ عَمْيَاءَ يَهْرَمُ فِيهَا الْكَبِيرُ وَ يَشِيبُ فِيهَا الصَّغِيرُ وَ يَكْدَحُ فِيهَا مُؤْمِنٌ حَتَّي يَلْقَي رَبَّه ُ.
>ترجيح الصبر<
فَرَأَيْتُ أَنَّ الصَّبْرَ عَلَي هَاتَا أَحْجَي فَصَبَرْتُ وَ فِي الْعَيْنِ قَذًي وَ فِي الْحَلْقِ شَجًا أَرَي تُرَاثِي نَهْباً حَتَّي مَضَي الْأَوَّلُ لِسَبِيلِهِ فَأَدْلَي بِهَا إِلَي فُلَانٍ بَعْدَهُ ثُمَّ تَمَثَّلَ بِقَوْلِ الْأَعْشَي : شَتَّانَ مَا يَوْمِي عَلَي كُورِهَا * وَ يَوْمُ حَيَّانَ أَخِي جَابِرِ
فَيَا عَجَباً بَيْنَا هُوَ يَسْتَقِيلُهَا فِي حَيَاتِهِ إِذْ عَقَدَهَا لِآخَرَ بَعْدَ وَفَاتِهِ لَشَدَّ مَا تَشَطَّرَا ضَرْعَيْهَا فَصَيَّرَهَا فِي حَوْزَةٍ خَشْنَاءَ يَغْلُظُ كَلْمُهَا وَ يَخْشُنُ مَسُّهَا وَ يَكْثُرُ الْعِثَارُ فِيهَا وَ الِاعْتِذَارُ مِنْهَا فَصَاحِبُهَا كَرَاكِبِ الصَّعْبَةِ إِنْ أَشْنَقَ لَهَا خَرَمَ وَ إِنْ أَسْلَسَ لَهَا تَقَحَّمَ فَمُنِيَ النَّاسُ لَعَمْرُ اللَّهِ بِخَبْطٍ وَ شِمَاسٍ وَ تَلَوُّنٍ وَ اعْتِرَاضٍ فَصَبَرْتُ عَلَي طُولِ الْمُدَّةِ وَ شِدَّةِ الْمِحْنَةِ حَتَّي إِذَا مَضَي لِسَبِيلِهِ جَعَلَهَا فِي جَمَاعَةٍ زَعَمَ أَنِّي أَحَدُهُمْ فَيَا لَلَّهِ وَ لِلشُّورَي مَتَي اعْتَرَضَ الرَّيْبُ فِيَّ مَعَ الْأَوَّلِ مِنْهُمْ حَتَّي صِرْتُ أُقْرَنُ إِلَي هَذِهِ النَّظَائِرِ لَكِنِّي أَسْفَفْتُ إِذْ أَسَفُّوا وَ طِرْتُ إِذْ طَارُوا فَصَغَا رَجُلٌ مِنْهُمْ لِضِغْنِهِ وَ مَالَ الْآخَرُ لِصِهْرِهِ مَعَ هَنٍ وَ هَنٍ إِلَي أَنْ قَامَ ثَالِثُ الْقَوْمِ نَافِجاً حِضْنَيْهِ بَيْنَ نَثِيلِهِ وَ مُعْتَلَفِهِ وَ قَامَ مَعَهُ بَنُو أَبِيهِ يَخْضَمُونَ مَالَ اللَّهِ خِضْمَةَ الْإِبِلِ نِبْتَةَ الرَّبِيعِ إِلَي أَنِ انْتَكَثَ عَلَيْهِ فَتْلُهُ وَ أَجْهَزَ عَلَيْهِ عَمَلُهُ وَ كَبَتْ بِهِ بِطْنَتُهُ .
>مبايعة علي عليه السلام<
فَمَا رَاعَنِي إِلَّا وَ النَّاسُ كَعُرْفِ الضَّبُعِ إِلَيَّ يَنْثَالُونَ عَلَيَّ مِنْ كُلِّ جَانِبٍ حَتَّي لَقَدْ وُطِئَ الْحَسَنَانِ وَ شُقَّ عِطْفَايَ مُجْتَمِعِينَ حَوْلِي كَرَبِيضَةِ الْغَنَمِ فَلَمَّا نَهَضْتُ بِالْأَمْرِ نَكَثَتْ طَائِفَةٌ وَ مَرَقَتْ أُخْرَي وَ قَسَطَ آخَرُونَ كَأَنَّهُمْ لَمْ يَسْمَعُوا اللَّهَ سُبْحَانَهُ يَقُولُ تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِينَ لا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ بَلَي وَ اللَّهِ لَقَدْ سَمِعُوهَا وَ وَعَوْهَا وَ لَكِنَّهُمْ حَلِيَتِ الدُّنْيَا فِي أَعْيُنِهِمْ وَ رَاقَهُمْ زِبْرِجُهَا أَمَا وَ الَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِيَامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَي الْعُلَمَاءِ أَلَّا يُقَارُّوا عَلَي كِظَّةِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ لَأَلْقَيْتُ حَبْلَهَا عَلَي غَارِبِهَا وَ لَسَقَيْتُ آخِرَهَا بِكَأْسِ أَوَّلِهَا وَ لَأَلْفَيْتُمْ دُنْيَاكُمْ هَذِهِ أَزْهَدَ عِنْدِي مِنْ عَفْطَةِ عَنْزٍ . قَالُوا وَ قَامَ إِلَيْهِ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ السَّوَادِ عِنْدَ بُلُوغِهِ إِلَي هَذَا الْمَوْضِعِ مِنْ خُطْبَتِهِ فَنَاوَلَهُ كِتَاباً قِيلَ إِنَّ فِيهِ مَسَائِلَ كَانَ يُرِيدُ الْإِجَابَةَ عَنْهَا فَأَقْبَلَ يَنْظُرُ فِيهِ (فَلَمَّا فَرَغَ مِنْ قِرَاءَتِهِ) قَالَ لَهُ ابْنُ عَبَّاسٍ : يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ لَوِ اطَّرَدَتْ خُطْبَتُكَ مِنْ حَيْثُ أَفْضَيْتَ .فَقَالَ : هَيْهَاتَ يَا ابْنَ عَبَّاسٍ تِلْكَ شِقْشِقَةٌ هَدَرَتْ ثُمَّ قَرَّتْ . قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ : فَوَاللَّهِ مَا أَسَفْتُ عَلَي كَلَامٍ قَطُّ كَأَسَفِي عَلَي هَذَا الْكَلَامِ أَلَّا يَكُونَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ( عليه السلام ) بَلَغَ مِنْهُ حَيْثُ أَرَادَ .
#قال الشريف ( رضي اللّه عنه ) : قوله ( عليه السلام ) كراكب الصعبة إن أشنق لها خرم و إن أسلس لها تقحم يريد أنه إذا شدد عليها في جذب الزمام و هي تنازعه رأسها خرم أنفها و إن أرخي لها شيئا مع صعوبتها تقحمت به فلم يملكها يقال أشنق الناقة إذا جذب رأسها بالزمام فرفعه و شنقها أيضا ذكر ذلك ابن السكيت في إصلاح المنطق و إنما قال ( عليه السلام ) أشنق لها و لم يقل أشنقها لأنه جعله في مقابلة قوله أسلس لها فكأنه ( عليه ا
.
📚نهج البلاغه/خطبه ۳-(شقشقيه)
۱ 🔹شكوه از ابا بكر و غصب خلافت
آگاه باشيد به خدا سوگند ابا بكر، جامه خلافت را بر تن كرد، در حالي كه ميدانست جايگاه من نسبت به حكومت اسلامي، چون محور آسياب است به آسياب كه دور آن حركت ميكند. او ميدانست كه سيل علوم از دامن كوهسار من جاري است، و مرغان دور پرواز انديشهها به بلنداي ارزش من نتوانند پرواز كرد. پس من رداي خلافت رها كرده و دامن جمع نموده از آن كناره گيري كردم و در اين انديشه بودم كه آيا با دست تنها براي گرفتن حق خود به پاخيزم يا در اين محيط خفقانزا و تاريكي كه به وجود آوردند، صبر پيشه سازم كه پيران را فرسوده، جوانان را پير، و مردان با ايمان را تا قيامت و ملاقات پروردگار اندوهگين نگه ميدارد پس از ارزيابي درست، صبر و بردباري را خردمندانهتر ديدم. پس صبر كردم در حالي كه گويا خار در چشم و استخوان در گلوي من مانده بود. و با ديدگان خود مينگريستم كه ميراث مرا به غارت ميبرند.
۲🔹 بازي ابا بكر با خلافت:
تا اينكه خليفه اوّل، به راه خود رفت و خلافت را به پسر خطّاب سپرد. سپس امام مثلي را با شعري از أعشي عنوان كرد: مرا با برادر جابر، «حيّان» چه شباهتي است (من همه روز را در گرماي سوزان كار كردم و او راحت و آسوده در خانه بود.) شگفتا ابا بكر كه در حيات خود از مردم ميخواست عذرش را بپذيرند، چگونه در هنگام مرگ، خلافت را به عقد ديگري در آورد. هر دو از شتر خلافت سخت دوشيدند و از حاصل آن بهره مند گرديدند.
۳🔹 شكوه از عمر و ماجراي خلافت:
سرانجام اوّلي حكومت را به راهي در آورد، و به دست كسي (عمر) سپرد كه مجموعه هاي از خشونت، سختگيري، اشتباه و پوزش طلبي بود زمامدار مانند كسي كه بر شتري سركش سوار است، اگر عنان محكم كشد، پردههاي بيني حيوان پاره ميشود، و اگر آزادش گذارد، در پرتگاه سقوط ميكند. سوگند به خدا مردم در حكومت دومي، در ناراحتي و رنج مهمّي گرفتار آمده بودند، و دچار دو روييها و اعتراضها شدند، و من در اين مدت طولاني محنت زا، و عذاب آور، چاره اي جز شكيبايي نداشتم، تا آن كه روزگار عمر هم سپري شد.
۴ 🔹شكوه از شوراي عمر:
سپس عمر خلافت را در گروهي قرار داد كه پنداشت من همسنگ آنان ميباشم پناه بر خدا از اين شورا در كدام زمان در برابر شخص اوّلشان در خلافت مورد ترديد بودم، تا امروز با اعضاي شورا برابر شوم كه هم اكنون مرا همانند آنها پندارند و در صف آنها قرارم دهند ناچار باز هم كوتاه آمدم، و با آنان هماهنگ گرديدم. يكي از آنها با كينه اي كه از من داشت روي بر تافت، و ديگري دامادش را بر حقيقت برتري داد و آن دو نفر ديگر كه زشت است آوردن نامشان.
۵🔹 شكوه از خلافت عثمان:
تا آن كه سومي به خلافت رسيد، دو پهلويش از پرخوري باد كرده، همواره بين آشپزخانه و دستشويي سرگردان بود، و خويشاوندان پدري او از بني اميّه به پاخاستند و همراه او بيت المال را خوردند و بر باد دادند، چون شتر گرسنه اي كه بجان گياه بهاري بيفتد، عثمان آنقدر اسراف كرد كه ريسمان بافته او باز شد و أعمال او مردم را برانگيخت، و شكم بارگي او نابودش ساخت.
۶🔹بيعت عمومي مردم با امير المؤمنين عليه السّلام:
روز بيعت، فراواني مردم چون يالهاي پر پشت کفتار بود، از هر طرف مرا احاطه كردند، تا آن كه نزديك بود حسن و حسين عليه السّلام لگد مال گردند، و رداي من از دو طرف پاره شد. مردم چون گلّه هاي انبوه گوسفند مرا در ميان گرفتند. امّا آنگاه كه به پاخاستم و حكومت را به دست گرفتم، جمعي پيمان شكستند و گروهي از اطاعت من سرباز زده و از دين خارج شدند، و برخي از اطاعات حق سر بر تافتند، گويا نشنيده بودند سخن خداي سبحان را كه ميفرمايد: «سراي آخرت را براي كساني برگزيديم كه خواهان سركشي و فساد در زمين نباشند و آينده از آن پرهيزكاران است» آري به خدا آن را خوب شنيده و حفظ كرده بودند، امّا دنيا در ديده آنها زيبا نمود، و زيور آن چشمهايشان را خيره كرد. ( ادامه دارد....)
۷🔹مسؤوليتهاي اجتماعي
سوگند به خدايي كه دانه را شكافت و جان را آفريد، اگر حضور فراوان بيعت كنندگان نبود، و ياران حجّت را بر من تمام نميكردند، و اگر خداوند از علماء عهد و پيمان نگرفته بود كه برابر شكم بارگي ستمگران، و گرسنگي مظلومان، سكوت نكنند، مهار شتر خلافت را بر كوهان آن انداخته، رهايش ميساختم، و آخر خلافت را به كاسه اوّل آن سيراب ميكردم، آنگاه ميديديد كه دنياي شما نزد من از آب بيني بزغالهاي بي ارزشتر است.
گفتند: در اينجا مردي از أهالي عراق بلند شد و نامه اي به دست امام عليه السّلام داد و امام عليه السّلام آن را مطالعه ميفرمود، گفته شد، مسايلي در آن بود كه ميبايست جواب ميداد. وقتي خواندن نامه به پايان رسيد، ابن عباس گفت يا امير المؤمنين چه خوب بود سخن را از همان جا كه قطع شد آغاز ميكرديد امام عليه السّلام فرمود: هرگز اي پسر عباس، شعله اي از آتش دل بود، زبانه كشيد و فرو نشست، ابن عباس ميگويد، به خدا سوگند بر هيچ گفتاري مانند قطع شدن سخن امام عليه السّلام اين گونه اندوهناك نشدم، كه امام نتوانست تا آنجا كه دوست دارد به سخن ادامه دهد.
ميگويم: (معناي سخن امام عليه السّلام كه فرمود،
كراكب الصّعبة،
اين است كه اگر سوار كار مهار شتر سركش را سخت بكشد، و مركب چموشي نافرماني كند، بيني او پاره ميشود، و اگر مهارش را رها كند، چموشي كرده در پرتگاه سقوط قرار ميگيرد و صاحبش قدرت كنترل او را ندارد. ميگويند «اشنق الناقه» يعني بوسيله مهار، سر شتر را بالا بكشد و «شنقها» نيز ميگويند كه ابن سكّيت در كتاب اصلاح المنطق گفته است. اينكه فرمود
«اشنق لها»
و نفرمود «اشنقها» براي آنكه اين كلمه را مقابل
«اسلس لها»
قرار داد، گويي فرموده باشد كه اگر سر او را بالا كشد. يعني آن را واگذارد تا سر خود را بالا نگاه دارد).
📖نهج البلاغه/خطبه۳ خطبه شقشقیه /فراز ۷
🌷🌷🌷🌷
خطبه ۴ ⬇️
۴- و من خطبة له ( عليه السلام )
> و هي من أفصح كلامه ( عليه السلام ) و فيها يعظ الناس و يهديهم من ضلالتهم <
بِنَا اهْتَدَيْتُمْ فِي الظَّلْمَاءِ وَ تَسَنَّمْتُمْ ذُرْوَةَ الْعَلْيَاءِ وَ بِنَا أَفْجَرْتُمْ عَنِ السِّرَارِ وُقِرَ سَمْعٌ لَمْ يَفْقَهِ الْوَاعِيَةَ وَ كَيْفَ يُرَاعِي النَّبْأَةَ مَنْ أَصَمَّتْهُ الصَّيْحَةُ رُبِطَ جَنَانٌ لَمْ يُفَارِقْهُ الْخَفَقَانُ مَا زِلْتُ أَنْتَظِرُ بِكُمْ عَوَاقِبَ الْغَدْرِ وَ أَتَوَسَّمُكُمْ بِحِلْيَةِ الْمُغْتَرِّينَ حَتَّي سَتَرَنِي عَنْكُمْ جِلْبَابُ الدِّينِ وَ بَصَّرَنِيكُمْ صِدْقُ النِّيَّةِ أَقَمْتُ لَكُمْ عَلَي سَنَنِ الْحَقِّ فِي جَوَادِّ الْمَضَلَّةِ حَيْثُ تَلْتَقُونَ وَ لَا دَلِيلَ وَ تَحْتَفِرُونَ وَ لَا تُمِيهُونَ الْيَوْمَ أُنْطِقُ لَكُمُ الْعَجْمَاءَ ذَاتَ الْبَيَانِ عَزَبَ رَأْيُ امْرِئٍ تَخَلَّفَ عَنِّي مَا شَكَكْتُ فِي الْحَقِّ مُذْ أُرِيتُهُ لَمْ يُوجِسْ مُوسَي ( عليه السلام ) خِيفَةً عَلَي نَفْسِهِ بَلْ أَشْفَقَ مِنْ غَلَبَةِ الْجُهَّالِ وَ دُوَلِ الضَّلَالِ الْيَوْمَ تَوَاقَفْنَا عَلَي سَبِيلِ الْحَقِّ وَ الْبَاطِلِ مَنْ وَثِقَ بِمَاءٍ لَمْ يَظْمَأْ .
هدایت شده از 🌸 قرآن و نهج البلاغه 🌸🍃
🌷 اندرز به مردم
🔹ويژگيهاي اهل بيت (ع)
شما مردم به وسيله ما، از تاريكيهاي جهالت نجات يافته و هدايت شديد، و به كمك ما، به اوج ترقي رسيديد، صبح سعادت شما با نور ما درخشيد، كر است گوشي كه بانگ بلند پندها را نشنود، و آن كس را كه فرياد بلند، كر كند، آواي نرم حقيقت چگونه در او اثر خواهد كرد؟ قلبي كه از ترس خدا لرزان است، همواره پايدار و با اطمينان باد
من همواره منتظر سرانجام حيله گري شما مردم بصره بودم، و نشانه هاي فريب خوردگي را در شما مي نگريستم، تظاهر به دينداري شما پرده اي ميان ما كشيد ولي من با صفاي باطن درون شما را مي خواندم. من براي واداشتن شما به راههاي حق، كه در ميان جاده هاي گمراه كننده بود بپا خاستم در حالي كه سرگردان بوديد، و راهنمايي نداشتيد، به دنبال رهبر و راهنما بوديد اما او را نمي يافتيد، امروز زبان بسته را به سخن مي آورم، دور باد راي كسي كه با من مخالفت كند، از روزي كه حق به من نشان داده شد، هرگز در آن شك و ترديد نكردم، كناره گيري من چونان حضرت موسي (ع) برابر ساحران است كه بر خويش بيمناك نبود، ترس او براي اين بود كه مبادا جاهلان پيروز گردند و دولت گمراهان حاكم گردد، امروز ما و شما بر سر دوراهي حق و باطل قرار داريم، آن كس كه به وجود آب اطمينان دارد تشنه نمي ماند.
🌸نهج البلاغه /خطبه۴
👇👇👇
🌹