eitaa logo
نهج البلاغه تحلیلی
75 دنبال‌کننده
25 عکس
18 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
 [سقیفه - صفحه۲۴]  بنابراين، همه نويسندگان صحابه، همه قرآن را نوشته بودند با تفسير هر آيه اي كه خود از پيامبر (ص) شنيده بودند. البتّه در قرآن‌هاي تك تك نويسندگان صحابه، تفسير همه آيات نوشته نبود، ولي آن قرآني كه در خانه پيامبر (ص) بود اين چنين بود، يعني متن كامل قرآن با تفسير كامل همه آيات همراه بود. توضيح اين كه، آنچه از قرآن و تفسير آن نازل مي‌شد، پيامبر (ص) هر يك از صحابه را كه نوشتن آموخته بود و نزديك وي بود مي‌طلبيد و به او دستور مي‌داد كه آيه قرآن و بيان آن را كه وحي شده بود، بر هر چه در دسترس بود بنويسد - بر روي كاغذ يا تخته يا استخوان يا شانه گوسفند و امثال آن؛ و آن نوشته‌ها را پيامبر (ص) در خانه خود داشت. به هنگام وفات، پيامبر (ص) به علي (ع) وصيت كرد: پس از تجهيز من، ردا بر دوش مكن و از منزل خارج مشو تا اين قرآن را جمع آوري كني. علي (ع) آيات قرآن را، كه با تفسير آن بر پوست و تخته و كاغذ و غيره نوشته شده بود سوراخ مي‌كرد و نخ از بين آنها مي‌گذراند و اين گونه آيات و تفسير هر سوره اي را جمع آوري فرمود. اين كار از چهارشنبه (فرداي دفن پيامبر) آغاز شد و در روز جمعه تمام شد. آن حضرت، آن قرآن را با مولي و آزاد كرده خود، قنبر، به مسجد آورد. مسلمانان براي نماز جمعه در مسجد پيامبر گرد آمده بودند. آن حضرت به ايشان فرمود: اين قرآن موجود در خانه پيامبر (ص) است كه براي شما آورده ام. دستگاه خلافت - آنها گفتند: ما به اين قرآن حاجت نداريم ما خود قرآن داريم! حضرت فرمود: اين قرآن را ديگر نمي بينيد . آن قرآن، با تفسير تمام آيات، پس از آن حضرت، در دست يازده فرزند او دست به دست منتقل شده و اكنون در نزد حضرت مهدي (عج) است كه به هنگام ظهور خويش آن را ظاهر مي‌كند. واين قرآني كه ما اكنون در دست داريم، همان قرآن زمان پيامبر (ص) است ولي بدون تفسير، يعني تنها وحي قرآني است و از وحي بياني خالي است . امّا چرا قرآني را كه اميرالمؤمنين (ع) جمع كرده بود و علاوه بر متن آيات، تفسير همه آنها را هم - به همان گونه كه بر پيامبر (ص) وحي شده بود در بر داشت - قبول نكردند؟ دليل اين مطلب آن است كه در وحي بياني، كه بر پيامبر (ص) نازل شده و با كلمات آن حضرت (ص) به عنوان حديث ايشان در بيان قرآن، تلقّي مي‌شد، مطالبي وجود داشت كه مخالفِ سياستِ دستگاه خلافت بود و مانع حكومت ايشان مي‌شد. مثلاً، چنان كه گذشت، ذيل آيه [والشجره الملعونه في القرآن] (اسراء: ۶۰) بر آن حضرت (ص) وحي شده بود كه ايشان بني اميه مي‌باشند؛ و اين تفسير در بعضي مصاحف ضبط شده بود. با وجود چنين روايتي، ديگر عثمان، معاويه، يزيد، وليد و امثالهم نمي توانستند حاكم شوند. يا در ذيل آياتِ پر تهديد سوره تحريم آمده بود كه مقصود از آن دو زن، عايشه وحفصه اند. يادر ذيل آيه [ياأَيهَا الّذينَ آمَنوا لاتَرفَعوُا أصْوَاتَكم فَوقَ صَوْتِ النَّبي... ] (الحجرات: ۲) آمده بود كه در شأن ابوبكر و عمر نازل شده است. و... بسياري آيات ديگر. لذا، نه تنها قرآن امير المؤمنين را نپذيرفتند ، بلكه كوشيدند تا قرآن را مجرّد از وحي بياني بنويسند و از بيان و نشر و كتابتِ حديث پيامبر (ص) مانع شدند و به كتمان و جعل و تحريف آن پرداختند . ادامه دارد ... ارسال شده توسط کتاب‌خوان قائمیه https://www.ghbook.ir/Book/4224
20210728_175848.mp3
44.33M
🔈 غدیر در نهج البلاغه - آیا درباره غدیر در نهج البلاغه سخنی هست؟ 🗓 یک جلسه| ۱۴۰۰/۵/۶ 🎙 حجت الاسلام جمع اساتید علوم پزشکی @mahdavi_arfae @asaremahdavi_arfae
روزگار بازگشت به حکمت انقلاب اسلامی-سخنرانی هیئت سراج علوی-مهدیه نهج البلاغه ای ها-قم-20-4-1401-حجت الاسلام مهدوی ارفع.mp3
14.44M
❇️روزگار بازگشت به حکمت انقلاب اسلامی 🔊حجت الاسلام مهدوی ارفع 🔹دلیل توجه دادن رهبر انقلاب به قلب تفکر انقلاب اسلامی 📌حکمت قلب تپنده انقلاب 🔹ایمان به غیب: اولین اصل بهره بردن از قرآن 🔹خطبه16 نهج البلاغه اولین سخنرانی دوران حکومت امیرالمؤمنین(علیه السلام) 🔹دوران پیروزی های جبهه حق در باطن و بیروزی های جبهه باطل در ظاهر 🔹زیاد شدن ایمان ها در گرفتاری ها 🔹زیر و رو شدن جامعه و شایسته سالاری حکمت، سقف و کارکرد نهایی انقلاب اسلامی 🔹شرط رسیدن به تمدن عظیم اسلامی اسلامی، ریشه انقلاب اسلامی 📌خطبه52 خطبه در عید قربان: وظیفه ما در مقابل نعمت ایمان 🔹الذین قال لهم الناس إن الناس قد جمعوا لکم فاخشوهم فزادهم ایماناً و قالوا حسبنا الله و نعم الوکیل 🔹فلسفه غدیر 🔹وظیفه ما و مهمترین کار در غدیر 📌جای خالی نهج البلاغه در غدیر 📌جای خالی امیرالمؤمنین علیه السلام در جشن های غدیر 🗓1401/4/20 @mahdavi_arfae
 [ترجمه الغارات - صفحه ۲۹]  داخل شدن علی علیه السّلام به کوفه ابو ودّاک گوید: چون مردم از رفتن به غزای شام (جنگ با معاویه ) ناخشنودی نمودند، علی همراه آنان بیامد تا به«نخیله [۱] »رسید و آنان را فرمان داد که در لشکرگاههای خود بمانند و به جایی نروند و دل بر جهاد بندند و خویشتن مهیّای آن کنند و کمتر به دیدار زن و فرزند خود روند تا زمانی که به جانب دشمنشان در حرکت آیند. نمیر عبسی [۲] گوید: علی به جماعتی از رزمندگان قبیلۀ همدان گذشت. عده ای پیش آمدند و گفتند: آیا مسلمانان را بی هیچ گناهی نابود می‌کنی؟ کار خدا را سهل می‌انگاری و به طلب پادشاهی برخاسته ای؟ و مردم را در دین خدا حکم قرار می‌دهی؟ حکم جز برای خدا نیست! علی گفت: حکم خدا بر گردن شماست. مانع نمی شود که شقی ترینشان ریش مرا از خون سرم رنگین سازد. من یا می‌میرم یا کشته می‌شوم، نه، کشته می‌شوم. سپس بیامد و به قصر امارت داخل شد. ابو ودّاک گوید: مردم روزی چند با علی در نخیله درنگ کردند. سپس یک یک و دو دو از لشکرگاه آهسته آهسته بیرون می‌خزیدند و به شهر می‌رفتند. فقط گروه اندکی با او ماندند که از سران قوم بودند. لشکرگاه خالی شده بود و آنان که به کوفه رفته بودند دیگر بازنگشتند و آنان که با او مانده بودند ناشکیبایی می‌کردند. علی (علیه السلام) چون چنان دید خود نیز به کوفه در آمد. ---------- [۱]: نخیله: موضعی است نزدیک کوفه. [۲]: محتمل است نمیر بن وعلۀ همدانی باشد که از روات است. ادامه دارد ... ارسال شده توسط کتاب‌خوان قائمیه https://www.ghbook.ir/Book/9311
 [سقیفه - صفحه۲۸]  نامزدهاي خلافت پس از وفات پيامبر در روز سقيفه مراد از خليفه در اينجا يعني خليفه الرّسول، يعني كسي كه پس از پيامبراكرم (ص)، امر حكومتِ ظاهري به دست اوست و حاكم است. و اين معنايي است كه نه جنبه لغوي دارد و نه اصطلاح اسلامي، بلكه ساخته مكتبِ خلفا پس از پيامبر است. چراكه، در لغت، خليفه هر شخص، يعني كسي كه در غياب او كار او را انجام مي‌دهد. (مفردات راغب، ذيل ماده خلف) كار اصلي پيامبراكرم (ص) و همه پيامبران الهي، بنا به نصّ قرآن كريم، تبليغ دين خدا به مردم است: وَما عَلَي الرَّسُولِ اِلاَّ الْبَلاغ (مائده: ۹۸)، فَهَلْ عَلَي الرُّسُلِ اِلاَّ البَلاغُ المُبين (نحل: ۳۵)، و نه حكومت كردن. لذا، غالب پيامبران حكومت ظاهري نداشته اند، مانند حضرت عيسي، يحيي، زكريا، نوح عليهم السلام. و نيز، اين معني اصطلاح شرعي نيست و در حديث پيامبر، مراد از خليفه الرّسول به شخصي كه حديث و سنّت پيامبر را روايت مي‌كند آمده قال (ص): الذّينَ يأتُونَ مِنْ بَعدي يروُونَ حَديثي و سُنَّتي. (معاني الاخبار صدوق، ص ۳۷۴ - ۳۷۵، مَن لا يحْضُرُهُ الفَقيه، ۴۲۰: ۴، الفتح الكبير سيوطي، ۲۳۳: ۴، شرف اصحاب الحديث خطيب بغدادي، ص ۳۰) همچنين مرادِ از آن، خليفه اللّه هم نيست؛ زيرا خليفه اللّه به شخصي گفته مي‌شود كه خداوند او را معين فرموده تا دين خدا را از طريق وحي (اگر پيامبر است) و يا به واسطه پيامبر (اگر وصيّ پيامبراست مانند ائمّه عليهم السّلام) بگيرد و به مردم ابلاغ كند. البتّه حكومت ظاهري نيز جزء شؤون اين خلافت الهي است، و خليفه اللّه، خود، وظيفه اي در جهتِ گرفتن آن ندارد، مگر آنكه مردم گردِ او جمع شوند و از او بخواهند كه حاكم شود و او را در اين امر ياري دهند، مانند پيامبراكرم (ص) كه در مدينه به دليل بيعت و ياري مردم توانست تشكيل حكومت دهد ولي در مكه (چون مردم نخواستند و ياري نكردند) بدين كار قيام ننمود و به وظيفه اصلي خود، كه ابلاغ دين خدا بود، اكتفا كرد. ادامه دارد ... ارسال شده توسط کتاب‌خوان قائمیه https://www.ghbook.ir/Book/4224
 [ترجمه الغارات - صفحه ۲۹]  بسیج کردن علی علیه السّلام مردم را مستظلّ بن حصین [۱] گوید: علی علیه السلام گفت: ای مردم کوفه در کار خدا بکوشید و در راه فرمانبرداری او قتال کنید. اگر نه قومی زمام کارهای شما را به دست خواهند گرفت که شما نزدیکتر از آنها به حق هستید، ولی آنان شما را عذاب خواهند کرد و خدا هم آنان را عذاب خواهد کرد. ابو ودّاک گوید: چون در نخیله مردم از گرد علی بپراکندند، علی به کوفه در آمد و آنان را پی درپی به جهاد با مردم شام فراخواند، تا سال به سر آمد و جنگ آن سال باطل گردید. زید بن وهب [۲] گوید: علی علیه السلام به مردم گفت-و این نخستین سخن او بعد از جنگ نهروان و کار خوارج بود-ای مردم آمادۀ پیکار با دشمنی شوید که جهاد با آن موجب تقرّب به خداست. مردمی حیرت زدگانند و حق را نمی بینند، از کفر و جور الهام گرفته اند و ترکش نمی گویند. از کتاب خدا دوری گزیده اند و از دین رخ بر تافته و در طغیان سر گردانند و در گرداب ضلالت غوطه ورند. «و در برابر آنها تا می‌توانید نیرو و اسبان سواری آماده کنید [۳] »و بر خدای توکل کنید«دوستی خدا شما را کفایت خواهد کرد و یاری او شما را بسنده است [۴] . » بازهم از جای نجنبیدند و قدم در راه جهاد ننهادند روزی چند آنان را به حال خود رها کرد تا از اقدامشان نومید گردید. آن گاه سران و بزرگانشان را بخواست و پرسید که عاقبت چه خواهند کرد و به چه سبب بر زمین چسبیده اند و نمی جنبند. برخی خویشتن به بیماری زدند و برخی از جنگ ناخشنودی نشان دادند. تنها، اندکی از آنان آمادۀ پیکار بودند. ادامه دارد ... ---------- [۱]: مستظل بن حصین: البارقی ازدی عصر جاهلیت را درک کرد. از تابعین است. از عمر و علی (علیه السلام) روایت می‌کند (طبقات ابن سعد ۸۸/۶. اسد الغابه ۳۵۳/۴). [۲]: زید بن وهب جهنی از اجلّه تابعین است و از ثقات روات. در سال ۹۰ یا پیش از آن وفات کرده است (میزان الاعتدال ۱۶۰/۲). [۳]: الانفال۶۰/. [۴]: النساء۴۵/. ارسال شده توسط کتاب‌خوان قائمیه https://www.ghbook.ir/Book/9311
 [سقیفه - صفحه۲۹]  در مورد اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب نيز وضع به همين گونه بود. وظيفه اصلي ايشان و همه ائمه، همچون پيامبر (ص)، حفظ دين خدا و ابلاغ آن به مردم بود، و البتّه اگر مردم مي‌خواستند و آن حضرت را ياري مي‌كردند، ايشان قيام به حكومت نيز مي‌كرد و اين كار برايشان واجب مي‌شد، لكن مردم نخواستند و نيامدند جز سه نفر (تاريخ يعقوبي، ۲: ۱۰۵و شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ۴: ۲) يا چهار و پنج نفر (شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، تحقيق محمّد ابوالفضل ابراهيم، ۲: ۴۷) ؛ چنان كه آن حضرت خود مي‌فرمود: لَو وَجَدْتُ اَربعينَ ذَوي عَزمِ مِنهُم لَناهَضْتُ القومَ (منبع سابق). امّا پس از ۲۵ سال، يعني پس از كشته شدن عثمان، چون مردم به در خانه آن حضرت آمدند و از ايشان مُصرّانه خواستند كه حكومت را به دست بگيرد، بدين امر قيام كرد (شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ۲: ۵۰و تذكره سبط ابن جوزي، باب ششم). اين عمل حضرت امير، دقيقاً، همان چيزي بود كه پيامبر (ص) از ايشان خواسته بود: قالَ رسولُ اللّه (ص) لِعَليّ: اِنَّك بِمَنْزِله الكعبه تُؤتي وَلا تَأتي. فَاِنْ اَتاك هؤُلاءِ القَومُ فَسَلَّموالَك الاَمرَ فَاقْبَلْهُ مِنْهُم... (اسدالغابه۴: ۳۱). حال، اگر در اينجا نام اميرالمؤمنين (ع) جزو نامزدهاي خلافت آورده شده، نه به اين معناست كه آن حضرت خود خواهان اين امر و قيام كننده براي گرفتن آن بودند، بلكه بيانگر نظر عده قليلي از مردم جامعه آن روز مدينه است، كه به سبب آن كه حضرت علي (ع) را وصيّ رسول اللّه (ص) مي‌دانستند و حكومت را جزو شؤونِ و حقِّ او مي‌شمردند (مانند سلمان و ابوذر و مقداد و عمّار) يا به واسطه تعصّبات خانوادگي (مانند عبّاس عمومي پيامبر) و يا تعصّبات قبيلگي (مانند ابوسفيان) خواستار حكومت ظاهري اميرالمؤمنين (ع) بودند. الف) علي بن ابي طالب (ع)، كه از جانب خدا براي رهبري اين امّت تعيين شده و پيامبر اكرم (ص) اين امر را به مسلمانان ابلاغ فرموده بود. ب) سَعد بن عُبادهَ، كه نامزد قبيله خزرج بود ونه همه انصار. ج) ابوبكر، كه نامزد جماعتي از مهاجران (قريش) بود، نه همه آنان. ادامه دارد... ارسال شده توسط کتاب‌خوان قائمیه https://www.ghbook.ir/Book/4224
 [ترجمه الغارات - صفحه ۳۰]  علی بار دیگر بر خاست و سخن گفتن آغاز کرد که: ای بندگان خدا، شما را چه می‌شود که چون فرمان حرکت به آوردگاه می‌دهم «گویی به زمین می‌چسبید. آیا به جای زندگی اخروی به زندگی دنیا راضی شده اید [۱]؟ »و از ثواب آخرت روی گردان گشته اید و ذلّت و خواری را جانشین عزّت کرده اید؟ چرا هر بار که شما را به جهاد فرا می‌خوانم«چشمانتان به دوران می‌افتد آن سان که گویی در لحظۀ بازپسین حیات هستید [۲] . » زبانتان از دهشت بند می‌رود و از سخن گفتن بازمی مانید و دلهایتان چون دلهای دیوانگان می‌شود و هیچ تعقل نتوانید. چشمانتان به چشم کوران ماند و از دیدن بازمانید. شما را به خدا، چه مردمانید؟ چون زمان صلح و آسودگی باشد چونان شیران شرزه لاف می‌زنید و چون به پیکارتان بخوانند چون روباهان حیلت جوی این سو و آن سو می‌گریزید. شما نه آن ستون استوارید که بر آن تکیه توان داد و نه از آن یاران که به یاریشان اعتماد توان کرد. به خدا سوگند شما افروختن تنور جنگ را ناباب ترین هیزمید. فریب می‌خورید و یارای فریبتان نیست. هر چه دارید از شما می‌ربایند و خم به ابرو نمی آورید. دشمن بیدار در کمین شماست و شما در غفلت و بی خبری هستید و حال آنکه جنگجویان را بیداری و هشیاری سزد که آنکه بی خبری گزیند هلاک شود و آنکه از جهاد تن زند به خواری افتد. آنان که یکدیگر فرو گذارند مغلوب شوند و مغلوب مقهور است و غارت شده. اما بعد، مرا بر شما حقی است و شما را نیز بر من حقی است. حقی که من بر شما دارم یکی این است که به بیعتی که با من کرده اید وفا کنید و در حضور و غیبت، نیکخواه من باشید و چون شما را فرا می‌خوانم پاسخم گویید و چون فرمانتان می‌دهم فرمان برید. و اما حقی که شما بر من دارید این است که تا زمانی که همراه شمایم نیکخواه شما باشم و وظیفۀ شما را از بیت المال نیک ادا کنم و تعلیمتان دهم تا نادان نمانید و تأدیبتان کنم تا تجربت اندوزید. خداوند زمانی خیر خویش به شما ارزانی دارد که از آنچه مرا ناخوش آید دست بازدارید و اعمالتان بر وفق مراد و میل من باشد، آنگاه آنچه دوست می‌دارید به دست خواهید آورد و به آنچه آرزوی آن در دل می‌پرورید خواهید رسید. ادامه دارد ... ---------- [۱]: التوبة۳۷/. [۲]: بر گرفته از آیۀ /۱۹احزاب. ارسال شده توسط کتاب‌خوان قائمیه https://www.ghbook.ir/Book/9311
 [سقیفه - صفحه ۳۰]  شعارهاي سقيفه شعارهاي انصار ۱ - انصار اسلام را ياري كردند . ۲ - انصار در راه پيامبر شمشير زدند ۳ - شهر مدينه، شهر انصار است . شعارهاي مهاجران (قريش) ۱ - پيامبر از قبيله قريش است. ۲ - عرب نمي پذيرد كه حاكم ايشان از قبيله اي ديگر باشد و جانشين پيامبر بايد از قريش باشد. پس از بيان آنچه گذشت مي‌توانيم داستان كودتاي سقيفه را درك كنيم . كودتاي سقيفه و بيعت ابوبكر پس از در گذشت رسول خدا (ص)، انصار در سقيفه بَنَي ساعِدَه گرد آمدند. خزرجي‌ها مي‌خواستند سعد بن عباده را جانشين پيامبر (ص) كنند. آنان، نه اين كه جانشين و وصّي پيامبر را نمي شناختند و اين كار را ندانسته انجام مي‌دادند؛ خير! مي‌دانستند؛ كار آنان از روي تعصّب قبيله اي انجام شد. در اين حال گروهي از مهاجران نيز كه خبر اجتماع ايشان را در سقيفه شنيدند به آنها پيوستند. همه ايشان جنازه پيامبر (ص) را در ميان چند تن از خاندانش رها كردند و آمدند بر سر جانشيني حضرتش جنگ و جدال كردند. اَوْسي‌ها موافق سعد بن عباده نبودند. در بين خزرجي‌ها نيز بشير بن سعد، كه يكي از بازرگان خزرج بود، در امر رياست با سعد حسد ورزي مي‌كرد و موافق او نبود. ادامه دارد ... ارسال شده توسط کتاب‌خوان قائمیه https://www.ghbook.ir/Book/4224
 [ترجمه الغارات - صفحه ۳۱]  محمد بن عبید اللّه [۱] گوید: علی علیه السلام بر منبر سخن می‌گفت که زنی از بنی عبس بیامد و گفت: یا امیر المؤمنین، سه چیز است که دلها به وسواس آشفته دارد. علی (علیه السلام) گفت: آنها کدامند؟ زن گفت: یکی آنکه به حکمیت رضا دادی، دو دیگر آنکه به حقارت گراییدی و سوم چون بلیّه فراز آمد بی تاب شدی. علی (علیه السلام) گفت: وای بر تو، تو یک زنی، برو در خانه ات بنشین. زن گفت: نه به خدا، جز در سایۀ شمشیر نخواهم نشست. بکر بن عیسی گوید: علی علیه السلام برای مردم سخن می‌گفت و آنان را به جنگ با معاویه و مردم شام تحریض می‌کرد. مردم کم کم از گرد او پراکنده شدند. یک بار بهانه می‌آوردند که هوا سرد است و یک بار می‌گفتند هوا گرم است. قیس بن ابی حازم [۲] گوید: شنیدم که علی علیه السلام می‌گفت: ای مسلمانان، ای فرزندان مهاجران برای نبرد به سوی پیشوایان کفر و بازماندگان احزاب [۳] و یاران شیطان در حرکت آیید. بسیج شوید به نبرد کسی که به خونخواهی مردی قدم به میدان کارزار نهاده که بار خطا بر دوش داشت. سوگند به آنکه دانه را رویانیده و جانداران آفریده که تا روز قیامت بار خطاهای ایشان را بی کم وکاست بر دوش می‌کشد. این سخن را از قول علی امیر المؤمنین چند تن از علما نقل کرده اند و ما از جاهای مختلف نوشته ایم. ادامه دارد ... ---------- [۱]: محمد بن عبید اللّه بن ابی سعید ثقفی کوفی. کنیۀ او ابو عون است. از ثقات راویان است. (تقریب التهذیب ۱۸۷/۲) [۲]: قیس بن ابی حازم بجلیّ کوفی، کنیه اش ابو عبد اللّه بود و از روات ثقه. (تقریب التهذیب ۱۲۷/۲ و برای آگاهی بیشتر رک الغارات، محدث ذیل صفحۀ ۴۱) [۳]: احزاب مراد گروههای کفار مکه است که متفق شده به جنگ رسول اللّه (صلی الله علیه و آله) آمدند و جنگ احزاب همان جنگ خندق است. -م. ارسال شده توسط کتاب‌خوان قائمیه https://www.ghbook.ir/Book/9311
 [سقیفه - صفحه۳۱]  سقيفه به روايت خليفه دوم در صحيح بخاري، از عمر داستان سقيفه را چنين روايت كرده است: وقتي كه پيامبر (ص) از دنيا رفت، خبر به ما رسيد، كه انصار در سقيفهّ بني ساعده اجتماع كرده اند. من هم به ابوبكر پيشنهاد كردم كه بيا تا ما هم به برادران انصار خود بپيونديم. و ما خود را به سقيفه رسانديم. علي و زبير و همراهان ايشان با ما نبودند. هنگامي كه به سقيفه رسيديم متوجه شديم كه طايفه انصار مردي را كه در گليمي پيچيده بودند و مي‌گفتند سعَد بن عُباده است و تب دارد، با خود به آنجا آورده بودند. ما در كنار ايشان نشستيم و سخنران آنها برخاست و، پس از حمد و سپاس خدا، گفت: نَحْنُ اَنْصارُ اللّه ما ياران خداييم و نيروي رزمنده و به هم فشرده اسلام؛ شما گروه مهاجران، مردمي به شماره اي اندك هستيد و.... من (عمر) خواستم در پاسخ او چيزي بگويم كه ابوبكر آستينم را كشيد و گفت: خونسرد باش. پس خودش از جاي برخاست و به سخن پرداخت. به خدا قسم كه او در سخن خويش هيچ نكته اي را كه من مي‌خواستم بر زبان بياورم فرو گذار نكرد؛ يا همان را گفت، يا بهتر از آن را به زبان آورد. او گفت: اي گروه انصار، آنچه را از خوبي و امتيازات خود برشمرديد، بي گمان، اهل و برازنده آن هستيد. اما خلافت و فرمانروايي، تنها در خور قبليه قريش است، زيرا كه آنها از لحاظ شرافت و حَسَب و نَسَب مشهورند و در ميان قبايل عرب ممتاز. اين است كه من، به شما، يكي از دو تن را پيشنهاد مي‌كنم تا هر يك را كه بخواهيد به خلافت انتخاب و با او بيعت كنيد. اين بگفت و دست من و ابوعبيده را گرفت و به آنان معرفي مي‌كرد. تنها اين سخن آخر او بود كه از آن خوشم نيامد. در اين هنگام، يكي از انصار برخاست و گفت: أَنا جُذَيلُها الُمحَكك وَ عُذيقْهَا المُرَحَّب... يعني من به منزله آن چوبي هستم كه شتران پشت خود را با آن مي‌خارانند و درختي كه به زير سايه اش پناه مي‌بردند . شما مهاجران براي خود فرمانروايي برگزينيد و ما هم براي خود زمامداري انتخاب مي‌كنيم. در پي اين سخن، بگو مگو و سر و صدا از هر طرف برخاست و چند دستگي و اختلاف به شدّت ظاهر گرديد . من از اين موقعيت استفاده كردم و به ابوبكر گفتم كه دستت را دراز كن تا با تو بيعت كنم. او هم دستش را پيش آورد و من با او بيعت كردم. پس از اين كه از كار بيعت با ابوبكر فراغت يافتم، به سوي سعد بن عباده هجوم برديم.... اگر كسي، بدون كسب نظر و مشورت با مسلمانان، با مردي به خلافت بيعت كند، نه از او پيروي كنيد و نه از بيعت گيرنده؛ كه هر دو مستحقّ كشته شدن اند . ادامه دارد ... ارسال شده توسط کتاب‌خوان قائمیه https://www.ghbook.ir/Book/4224