eitaa logo
نماز اول وقت
83 دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
7.3هزار ویدیو
401 فایل
﷽♥️أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ‍‍‍الفرج❁ امام صادق(ع): اولین چیزى که از هر انسانى سؤال مى شود نماز است، در صورتى که نماز او پذیرفته بود بقیه اعمال او نیز امکان دارد پذیرفته شود. ولى اگر نماز....
مشاهده در ایتا
دانلود
﷽ ---- فکر میکردم که بمیرم. یعنی تاب نیاورم. یا حداقلش اینکه همین چند قدم مانده تا هشت وجهیِ عَظُمتِ المصیبة، صیحه کشان از هوش بروم. ولی نرفتم. نه اولین بار، نه بارهای بعدی. مثل یک مادری که وقتِ خبرها و اتفاق های بد، همه کار میکند که بچه‌ها آب توی دلشان تکان نخورد ولو اینکه همه تلخی را خودش قرار باشد سر بکشد و یک بغض هم روش، انگار که حسین علیه‌السّلام هم برای هر یک نفر، هزار مَلَک مأمور کرده که کنار عَتَبه بایستند و به محض ورود، کاسه کاسه آب بر قلب آتش گرفته اش بپاشند یا پرده بر چشمِ جانش بیندازند و از فضای مصائب دورش کنند؛ که مبادا از شدت غصه جان دهد… نمیمیریم… همانطور که هرسال، غروب‌های ناباورانه زنده می‌مانیم انگار کسی زیرِ بغل‌های مصیبت‌زده‌مان را میگیرد و از صحنه حادثه دور میکند... چه معلوم؟ شاید هم می‌میریم و دوباره به دست زنده می‌شویم! پس هربار، "زنده تر" می‌شویم! یعنی هربار که یادش میکنیم و به پای دل تا کربلایش می‌رویم، زنده‌گی ما را بیشتر میکند، آب حیات به روح و قلب‌های ممات گرفته‌مان می‌پاشد شاید همینست که گفته‌اند هرروز یادش کنیم، ولو با یک سلام و یک پرده از اشک… برای اینکه ظرف حیاتمان پر تر شود . . بگذریم بچه که بودم فکر میکردم با چه منطقی میگوییم "و لا جعلهُ الله آخر العهد منی لزیارتکم"؟ خب بهرحال یک زیارت، زیارت آخر خواهدبود! یک سلام، سلام آخر خواهدبود! یعنی چی که این را زیارت آخر من قرار نده؟ بزرگتر که شدم فهمیدم این دعا اصلاً مال این دنیا نیست؛ مال آن حیات جاودانه است! مال "ابداً ما بقیتُ و بقیَ اللیل و النهار"… انگار دارد می‌گوید اصلاً وقتی مُردم، مرگم را آغاز زیارت حسین قرار بده! تا وقتی که هستم در عالم هستی، زیارت حسین، عهد من باشد… . . بگذریم مولای خوبم نمیدانید چقدر شادم که "بأبي أنتَ و أمي" بخشی از زیارت شماست! دلم غنج میرود وقتی فکر میکنم از من فرزندانی بر روی این زمین هست که روزها و شب‌ها برای منِ کمترین دعا میکنند که فدایی شما باشم؛ تکه‌هایی از وجودم که حتی اگر من حواسم نباشد و راهم کج شده باشد، هستند و با تکرار، من را برای راه و مکتب شما می‌خواهند. و برای من، از این بزرگتر، چه؟… ای پدر و مادرم به فدایتان، ممنون که اجازه داده‌اید این قشنگ ترین دعا را من برای پدر و مادرم و فرزندانم برای من کنند… ممنون که اجازه داده‌اید حب شما، وجاهت و کرامت ما در دنیا و آخرت باشد. ممنون که از بین اینهمه آدم در کل تاریخ و جغرافیا، مولای ما شده‌اید، ما را نگاه می‌کنید حقیرم اما، قدردان نگاهتان هستم؛ خودتان می‌دانید… 🖋هـجرٺــــ بله https://ble.im/hejrat_kon ایتا @hejrat_kon اینستاگرام @dr.mother8
﷽ ---- فکر میکردم که بمیرم. یعنی تاب نیاورم. یا حداقلش اینکه همین چند قدم مانده تا هشت وجهیِ عَظُمتِ المصیبة، صیحه کشان از هوش بروم. ولی نرفتم. نه اولین بار، نه بارهای بعدی. مثل یک مادری که وقتِ خبرها و اتفاق های بد، همه کار میکند که بچه‌ها آب توی دلشان تکان نخورد ولو اینکه همه تلخی را خودش قرار باشد سر بکشد و یک بغض هم روش، انگار که حسین علیه‌السّلام هم برای هر یک نفر، هزار مَلَک مأمور کرده که کنار عَتَبه بایستند و به محض ورود، کاسه کاسه آب بر قلب آتش گرفته اش بپاشند یا پرده بر چشمِ جانش بیندازند و از فضای مصائب دورش کنند؛ که مبادا از شدت غصه جان دهد… نمیمیریم… همانطور که هرسال، غروب‌های ناباورانه زنده می‌مانیم انگار کسی زیرِ بغل‌های مصیبت‌زده‌مان را میگیرد و از صحنه حادثه دور میکند... چه معلوم؟ شاید هم می‌میریم و دوباره به دست زنده می‌شویم! پس هربار، "زنده تر" می‌شویم! یعنی هربار که یادش میکنیم و به پای دل تا کربلایش می‌رویم، زنده‌گی ما را بیشتر میکند، آب حیات به روح و قلب‌های ممات گرفته‌مان می‌پاشد شاید همینست که گفته‌اند هرروز یادش کنیم، ولو با یک سلام و یک پرده از اشک… برای اینکه ظرف حیاتمان پر تر شود . . بگذریم بچه که بودم فکر میکردم با چه منطقی میگوییم "و لا جعلهُ الله آخر العهد منی لزیارتکم"؟ خب بهرحال یک زیارت، زیارت آخر خواهدبود! یک سلام، سلام آخر خواهدبود! یعنی چی که این را زیارت آخر من قرار نده؟ بزرگتر که شدم فهمیدم این دعا اصلاً مال این دنیا نیست؛ مال آن حیات جاودانه است! مال "ابداً ما بقیتُ و بقیَ اللیل و النهار"… انگار دارد می‌گوید اصلاً وقتی مُردم، مرگم را آغاز زیارت حسین قرار بده! تا وقتی که هستم در عالم هستی، زیارت حسین، عهد من باشد… . . بگذریم مولای خوبم نمیدانید چقدر شادم که "بأبي أنتَ و أمي" بخشی از زیارت شماست! دلم غنج میرود وقتی فکر میکنم از من فرزندانی بر روی این زمین هست که روزها و شب‌ها برای منِ کمترین دعا میکنند که فدایی شما باشم؛ تکه‌هایی از وجودم که حتی اگر من حواسم نباشد و راهم کج شده باشد، هستند و با تکرار، من را برای راه و مکتب شما می‌خواهند. و برای من، از این بزرگتر، چه؟… ای پدر و مادرم به فدایتان، ممنون که اجازه داده‌اید این قشنگ ترین دعا را من برای پدر و مادرم و فرزندانم برای من کنند… ممنون که اجازه داده‌اید حب شما، وجاهت و کرامت ما در دنیا و آخرت باشد. ممنون که از بین اینهمه آدم در کل تاریخ و جغرافیا، مولای ما شده‌اید، ما را نگاه می‌کنید حقیرم اما، قدردان نگاهتان هستم؛ خودتان می‌دانید… 🖋هـجرٺــــ بله https://ble.im/hejrat_kon ایتا @hejrat_kon اینستاگرام @dr.mother8
﷽ ---- فکر میکردم که بمیرم. یعنی تاب نیاورم. یا حداقلش اینکه همین چند قدم مانده تا هشت وجهیِ عَظُمتِ المصیبة، صیحه کشان از هوش بروم. ولی نرفتم. نه اولین بار، نه بارهای بعدی. مثل یک مادری که وقتِ خبرها و اتفاق های بد، همه کار میکند که بچه‌ها آب توی دلشان تکان نخورد ولو اینکه همه تلخی را خودش قرار باشد سر بکشد و یک بغض هم روش، انگار که حسین علیه‌السّلام هم برای هر یک نفر، هزار مَلَک مأمور کرده که کنار عَتَبه بایستند و به محض ورود، کاسه کاسه آب بر قلب آتش گرفته اش بپاشند یا پرده بر چشمِ جانش بیندازند و از فضای مصائب دورش کنند؛ که مبادا از شدت غصه جان دهد… نمیمیریم… همانطور که هرسال، غروب‌های ناباورانه زنده می‌مانیم انگار کسی زیرِ بغل‌های مصیبت‌زده‌مان را میگیرد و از صحنه حادثه دور میکند... چه معلوم؟ شاید هم می‌میریم و دوباره به دست زنده می‌شویم! پس هربار، "زنده تر" می‌شویم! یعنی هربار که یادش میکنیم و به پای دل تا کربلایش می‌رویم، زنده‌گی ما را بیشتر میکند، آب حیات به روح و قلب‌های ممات گرفته‌مان می‌پاشد شاید همینست که گفته‌اند هرروز یادش کنیم، ولو با یک سلام و یک پرده از اشک… برای اینکه ظرف حیاتمان پر تر شود . . بگذریم بچه که بودم فکر میکردم با چه منطقی میگوییم "و لا جعلهُ الله آخر العهد منی لزیارتکم"؟ خب بهرحال یک زیارت، زیارت آخر خواهدبود! یک سلام، سلام آخر خواهدبود! یعنی چی که این را زیارت آخر من قرار نده؟ بزرگتر که شدم فهمیدم این دعا اصلاً مال این دنیا نیست؛ مال آن حیات جاودانه است! مال "ابداً ما بقیتُ و بقیَ اللیل و النهار"… انگار دارد می‌گوید اصلاً وقتی مُردم، مرگم را آغاز زیارت حسین قرار بده! تا وقتی که هستم در عالم هستی، زیارت حسین، عهد من باشد… . . بگذریم مولای خوبم نمیدانید چقدر شادم که "بأبي أنتَ و أمي" بخشی از زیارت شماست! دلم غنج میرود وقتی فکر میکنم از من فرزندانی بر روی این زمین هست که روزها و شب‌ها برای منِ کمترین دعا میکنند که فدایی شما باشم؛ تکه‌هایی از وجودم که حتی اگر من حواسم نباشد و راهم کج شده باشد، هستند و با تکرار، من را برای راه و مکتب شما می‌خواهند. و برای من، از این بزرگتر، چه؟… ای پدر و مادرم به فدایتان، ممنون که اجازه داده‌اید این قشنگ ترین دعا را من برای پدر و مادرم و فرزندانم برای من کنند… ممنون که اجازه داده‌اید حب شما، وجاهت و کرامت ما در دنیا و آخرت باشد. ممنون که از بین اینهمه آدم در کل تاریخ و جغرافیا، مولای ما شده‌اید، ما را نگاه می‌کنید حقیرم اما، قدردان نگاهتان هستم؛ خودتان می‌دانید… 🖋هـجرٺــــ @hejrat_kon
﷽ ---- فکر میکردم که بمیرم. یعنی تاب نیاورم. یا حداقلش اینکه همین چند قدم مانده تا هشت وجهیِ عَظُمتِ المصیبة، صیحه کشان از هوش بروم. ولی نرفتم. نه اولین بار، نه بارهای بعدی. مثل یک مادری که وقتِ خبرها و اتفاق های بد، همه کار میکند که بچه‌ها آب توی دلشان تکان نخورد ولو اینکه همه تلخی را خودش قرار باشد سر بکشد و یک بغض هم روش، انگار که حسین علیه‌السّلام هم برای هر یک نفر، هزار مَلَک مأمور کرده که کنار عَتَبه بایستند و به محض ورود، کاسه کاسه آب بر قلب آتش گرفته اش بپاشند یا پرده بر چشمِ جانش بیندازند و از فضای مصائب دورش کنند؛ که مبادا از شدت غصه جان دهد… نمیمیریم… همانطور که هرسال، غروب‌های ناباورانه زنده می‌مانیم انگار کسی زیرِ بغل‌های مصیبت‌زده‌مان را میگیرد و از صحنه حادثه دور میکند... چه معلوم؟ شاید هم می‌میریم و دوباره به دست زنده می‌شویم! پس هربار، "زنده تر" می‌شویم! یعنی هربار که یادش میکنیم و به پای دل تا کربلایش می‌رویم، زنده‌گی ما را بیشتر میکند، آب حیات به روح و قلب‌های ممات گرفته‌مان می‌پاشد شاید همینست که گفته‌اند هرروز یادش کنیم، ولو با یک سلام و یک پرده از اشک… برای اینکه ظرف حیاتمان پر تر شود . . بگذریم بچه که بودم فکر میکردم با چه منطقی میگوییم "و لا جعلهُ الله آخر العهد منی لزیارتکم"؟ خب بهرحال یک زیارت، زیارت آخر خواهدبود! یک سلام، سلام آخر خواهدبود! یعنی چی که این را زیارت آخر من قرار نده؟ بزرگتر که شدم فهمیدم این دعا اصلاً مال این دنیا نیست؛ مال آن حیات جاودانه است! مال "ابداً ما بقیتُ و بقیَ اللیل و النهار"… انگار دارد می‌گوید اصلاً وقتی مُردم، مرگم را آغاز زیارت حسین قرار بده! تا وقتی که هستم در عالم هستی، زیارت حسین، عهد من باشد… . . بگذریم مولای خوبم نمیدانید چقدر شادم که "بأبي أنتَ و أمي" بخشی از زیارت شماست! دلم غنج میرود وقتی فکر میکنم از من فرزندانی بر روی این زمین هست که روزها و شب‌ها برای منِ کمترین دعا میکنند که فدایی شما باشم؛ تکه‌هایی از وجودم که حتی اگر من حواسم نباشد و راهم کج شده باشد، هستند و با تکرار، من را برای راه و مکتب شما می‌خواهند. و برای من، از این بزرگتر، چه؟… ای پدر و مادرم به فدایتان، ممنون که اجازه داده‌اید این قشنگ ترین دعا را من برای پدر و مادرم و فرزندانم برای من کنند… ممنون که اجازه داده‌اید حب شما، وجاهت و کرامت ما در دنیا و آخرت باشد. ممنون که از بین اینهمه آدم در کل تاریخ و جغرافیا، مولای ما شده‌اید، ما را نگاه می‌کنید حقیرم اما، قدردان نگاهتان هستم؛ خودتان می‌دانید… ✍ هـجرتــــــــــــ بله و ایتا @hejrat_kon اینستاگرام @dr.mother8
﷽ ---- فکر میکردم که بمیرم. یعنی تاب نیاورم. یا حداقلش اینکه همین چند قدم مانده تا هشت وجهیِ عَظُمتِ المصیبة، صیحه کشان از هوش بروم. ولی نرفتم. نه اولین بار، نه بارهای بعدی. مثل یک مادری که وقتِ خبرها و اتفاق های بد، همه کار میکند که بچه‌ها آب توی دلشان تکان نخورد ولو اینکه همه تلخی را خودش قرار باشد سر بکشد و یک بغض هم روش، انگار که حسین علیه‌السّلام هم برای هر یک نفر، هزار مَلَک مأمور کرده که کنار عَتَبه بایستند و به محض ورود، کاسه کاسه آب بر قلب آتش گرفته اش بپاشند یا پرده بر چشمِ جانش بیندازند و از فضای مصائب دورش کنند؛ که مبادا از شدت غصه جان دهد… نمیمیریم… همانطور که هرسال، غروب‌های ناباورانه زنده می‌مانیم انگار کسی زیرِ بغل‌های مصیبت‌زده‌مان را میگیرد و از صحنه حادثه دور میکند... چه معلوم؟ شاید هم می‌میریم و دوباره به دست زنده می‌شویم! پس هربار، "زنده تر" می‌شویم! یعنی هربار که یادش میکنیم و به پای دل تا کربلایش می‌رویم، زنده‌گی ما را بیشتر میکند، آب حیات به روح و قلب‌های ممات گرفته‌مان می‌پاشد شاید همینست که گفته‌اند هرروز یادش کنیم، ولو با یک سلام و یک پرده از اشک… برای اینکه ظرف حیاتمان پر تر شود . . بگذریم بچه که بودم فکر میکردم با چه منطقی میگوییم "و لا جعلهُ الله آخر العهد منی لزیارتکم"؟ خب بهرحال یک زیارت، زیارت آخر خواهدبود! یک سلام، سلام آخر خواهدبود! یعنی چی که این را زیارت آخر من قرار نده؟ بزرگتر که شدم فهمیدم این دعا اصلاً مال این دنیا نیست؛ مال آن حیات جاودانه است! مال "ابداً ما بقیتُ و بقیَ اللیل و النهار"… انگار دارد می‌گوید اصلاً وقتی مُردم، مرگم را آغاز زیارت حسین قرار بده! تا وقتی که هستم در عالم هستی، زیارت حسین، عهد من باشد… . . بگذریم مولای خوبم نمیدانید چقدر شادم که "بأبي أنتَ و أمي" بخشی از زیارت شماست! دلم غنج میرود وقتی فکر میکنم از من فرزندانی بر روی این زمین هست که روزها و شب‌ها برای منِ کمترین دعا میکنند که فدایی شما باشم؛ تکه‌هایی از وجودم که حتی اگر من حواسم نباشد و راهم کج شده باشد، هستند و با تکرار، من را برای راه و مکتب شما می‌خواهند. و برای من، از این بزرگتر، چه؟… ای پدر و مادرم به فدایتان، ممنون که اجازه داده‌اید این قشنگ ترین دعا را من برای پدر و مادرم و فرزندانم برای من کنند… ممنون که اجازه داده‌اید حب شما، وجاهت و کرامت ما در دنیا و آخرت باشد. ممنون که از بین اینهمه آدم در کل تاریخ و جغرافیا، مولای ما شده‌اید، ما را نگاه می‌کنید حقیرم اما، قدردان نگاهتان هستم؛ خودتان می‌دانید… ✍ هـجرتــــــــــــ بله و ایتا @hejrat_kon اینستاگرام @dr.mother8
دیشب ساعت حدود ۲۳.۳۰ بود که بعد از زیارت امام موسی ابن جعفر و امام جواد علیهماالسلام، خسته و کوفته توی خیابون مونده بودیم ... یک نفر دید با دو تا بچه هستم، آمد و خواهش کرد بیایید برویم حسینیه برای استراحت. چند نفر دیگر را هم همراه کرد، حدود ۲۰ نفر شدیم. گفت پنج دقیقه‌ای حرم هستیم، آن طرف دجله. همه پشت او می‌رفتیم. دو خانواده افغان، چند مرد آذری و خانواده ما ... چون آرام راه می‌رفتیم، حدود ده دقیقه طول کشید. توی مسیر که بودیم یک وانت به ما گفت بیایید برویم منزل استراحت کنید، عربی و فارسیِ درهم به او گفتم با این بنده خدا داریم می‌رویم حسینیه ... رسیدیم به حسینیه. ساعت نزدیک ۲۴ بود. بالای در حسینیه عکس مقتدی صدر بود ... برای استراحت احتمالاً مشکلی نداشت از فضا استفاده کنیم اما به محض دیدن عکس او دل‌مان رضا نشد، گفتم برویم ...‌ خسته‌تر از قبل بودیم. تا برگشتیم همان فرد با وانت گفت بیایید برویم منزل. هم خوشحال شدم، هم چاره‌ای نداشتیم در آن موقع شب و آن موقعیت مکانی که بودیم. یکی از بچه‌ها روی ویلچر خواب بود، با کمک راننده، ویلچر و بچه را روی ماشین گذاشتیم و حرکت کردیم. معماری خانه‌ها در طول مسیر به نحوی بود که روحت با آن پرواز می‌کرد. یک شهرِ مسطح که نهایتاً خانه‌ها دو طبقه هستند با معماری اسلامی ... سه، چهار دقیقه بعد رسیدیم دم منزل. بین راه ایستاد و از سوپری محله که فارسی بلد بود چند سوال گفت که از ما بپرسد. شام خوردید؟ صبح ساعت چند می‌خواهید بروید و ... در این سفر چند روزه‌مان، فقط در موکب‌ها و کنار بقیه مردم مستقر بودیم. امشب اولین شبی بود که به یک منزل می‌آمدیم. یک کشف جدید برای محمد حسین (پسر ۸ ساله‌‌مان) به همراه داشت. به محض ورود کل خانواده آمدند استقبال. بهترین اتاق خانه‌شان را در اختیار ما گذاشتند، پرسیدند شام خوردید که گفتیم بله. رفتند دوغ و آب و میوه و خرما آوردند. رفتیم حمام و لباس‌های‌مان را گرفتند تا بشورند ... رختخواب‌های تمیز برایمان کنار گذاشته بودند که مشخصاً برای زائر امام حسین بود ... اتاق پر بود از نشانه‌های محرم و البته شجره‌نامه خانوادگی که همه نسل اندر نسل روحانی بودند ... صبح که بیدار شدیم دو سینی پر از انواع صبحانه برایمان آوردند. محمد حسین تعجب کرده بود. تا امروز محبت بی‌دریغ عراقی‌ها را دیده بود اما این یکی برایش تازگی و رنگ و بوی دیگری داشت. شب که رسیدیم ۴ بچه در خانه بودند که همه برای استقبال آمدند و به همه بچه‌ها بادکنک دادیم. زعفران هم از قبل آورده بودیم و قصد کردیم صبح به عنوان هدیه تقدیم کنیم. صبح پیش از اینکه هدیه بدهیم، یک روسری برای خانم هدیه آوردند. سلام فرمانده عربی پخش می‌کردند تا کمتر احساس غریبی کنیم. ما را با ماشین به حرم رساندند و این بخش قصه‌مان هم تمام شد. 👈 تا نباشی و نبینی متوجه محبت بی‌دریغ نمی‌شوی، محبتی که گِردِ شکل گرفته، محبتی که تو را برای یک عمر وام‌دار می‌کند و فکر می‌کنی برای این‌ها چه باید بکنی تا جبران کرده باشی ... 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2151219200Cf6cb8914a4
عراقی‌ها طوری با التماس و محبت به خانه‌شان دعوتت می‌کنند، انگار تو دوستی هستی که سال‌هاست منتظرت هستند اما تا امروز تو را ندیده‌اند. اشتیاق در چشمان‌شان، در لبخندهایشان و رفتارشان موج می‌زند. بچه‌هایشان دور زائرین می‌گردند و از کودکی یاد می‌گیرند به واسطه خدمت کنند. 👈 محور تربیت ما چیست؟! 👈 ما جمع‌محوریم یا فردمحور؟! 👈 حُب اهل بیت، کجای تربیت ماست؟! 👈 زمینه‌هایش را چطور مهیا کنیم؟! 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2151219200Cf6cb8914a4