داستانها تکراری میشوند،
آدمها خسته.
یک بار، دو بار، ده بار، صدبار...
ما اما
هزار سال است منبر به منبر، خانه به خانه، هیئت به هیئت، عطش شنیدن داریم.
این ماجرا، ساکن در قلبهای ماست
و هر سال، این موقع، تپش قلبهایمان با صدای این قافله تنظیم میشود،
قافله حسین…
داستانها تکراری میشوند،
آدمها خسته.
ما اما
هر سال، از شب اول دهه مرور میکنیم که امشب شب کیست؟ و پای منبر انتظار میکشیم تا روضهخوان بعد از مقدمهها برود سراغ #شخصیت.
ما از این #شخصیت ها حیات میگیریم
ما این ماجرا را تنفس میکنیم
ما اگر هر سال، بارها و بارها پای این شخصیت ها، پای این حماسه ذوب نشویم از غم، از اشک، از عشق، از شور
میمیریم!
هرز میرویم…
ما اگر هرسال
دور این قافله را، منزل به منزل، ساعت به ساعت، سینه زنان و مویه کنان، نگیریم
و همراهش زیست عارفانه و عاشقانه و شیداگونه نکنیم،
در گرداب دنیا دور میخوریم.
حیاتنا الحسین
و حیات، نیاز هر لحظه است؛
حیات که تکراری نمیشود!
لذاست که گفته شد: کلُّ یومٍ عاشورا و کلُّ ارضٍ کربلا
داستانها تکراری میشوند،
آدمها خسته.
حماسه حسین نه،
عاشقان حسین هم، نه...
کربلای حسین وسعتی دارد که تکرارها هم در آن، نامکرر اند،
جدید و زنده و روح بخش اند.
کربلای حسین را هر زبانی که شرح دهد، #گوشهای از پرده بلند عشق را کنار زده است.
يک قصه بيش نيست غم عشق وين عجب
کز هر زبان که میشنوم، نامکرر است
✍ هـجرٺــــ
@hejrat_kon
#روز_دوم_محرم
#روز_ورود_کاروان_حسین_به_کربلا
#اعوذ_بک_من_الکرب_و_البلاء
پینوشت:
از آستان پير مغان سر چرا کشيم
دولت در آن سرا و گشايش در آن در است